یادداشتهای زهرا عارفی پور (58)
1402/12/26
من واقعا اگر جای ناتالی بودم کم می آوردم . من ۱ روز مامانم رو نبینم از دلتنگی دق میکنم . فکر کن مامانت افسرده بشه و چندین هفته نتونی ببینیش! من اصلا و ابدا نمیتونم تصور کنم ......... منم بعضی تجربه های مشترکی با ناتالی داشتم: ۱. توی مسابقه نجات تخم مرغ مدرسه شرکت کردم (باختیم) ۲.نتونستم بعضی جاها سفره دلمو باز کنم در کل کتاب خوبیه و هر نوجوانی باید بخونش! پ.ن: توئیگ میگفت برای تخم مرغ صورت بکشین تا احساساتشو درک کنین!!!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
8