یادداشت

خاطرات سفیر
        این کتاب داستان دختری است به نام نیلوفر که برای تحصیل به فرانسه می‌رود. اوتنهادختر محجبه و شیعه در کالج است . بنابراین تمام هم کالجی هایش اورا آینه تمام نمای ایران و تشیّع می بینند . نیلوفر بخاطر محجبه و شیعه بودنش خیلی جاها باید به سوالات مردم پاسخ می داد و اعتقادش را بازگو می کرد.
دوست صمیمی او در کالج دختر آمریکایی به نام امبروژا است که از کشورش تنفر دارد! او دختری مسیحی است و از طریق نیلوفر می فهمد که تنها سوره ای در قرآن که به نام یک زن است ، بنام مادر حضرت عیسی یعنی مریم است. از این رو خیلی به دانستن درمورد اسلام و گفتگو با نیلوفر مشتاق است و همین گفتگو ها باعث دوستی و صمیمی شدن آن دو با هم می شود.

+یکی از نکاتی که این کتاب داشت و بنظر من نکته ی مثبتی بود : داستان با حالت عامیانه روایت می شد و دلیلش هم این بود که این کتاب گردآوری شده ی مطالب یک وبلاگ است .

_ یک نکته در این کتاب برای من جای سوال داشت و این بود که چرا نیلوفر در تمامی بحث ها برنده میشد ؟ یعنی آنقدر قدرت تکلم و قانع کنندگی بالایی داشت که حتی وقتی با اهل سنت راجع به خلفایشان صحبت می‌کرد آنها را قانع می کرد که آنها حق اميرالمومنين را خوردند ؟
یا نویسنده بحث هایی که بازنده شده بود را ننوشته بود و یا واقعا آنقدر قدرت تکلم بالایی داشته که همه را راضی می کرده ، ما که نمی‌دانیم!

ولی در کل از خواندن این کتاب لذت بردم و این کتاب را به همه پیشنهاد می دهم که بخوانند!
      
90

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.