سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

4.2
95 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

168

خواهم خواند

28

کتاب سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!، نویسنده فائضه حدادی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

نمایش همه
پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعینبدو دجله بدو: روایت سفر به عراقسر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

کوله بار اربعین

21 کتاب

پیاده روی اربعین از آن جنس وقایعی ست که چندان نمی شود در قاب روایت آورد ، هرچقدر کادر ببندی و داستان و خاطره و سفرنامه اش را تهیه کنی ، باز هم اندازه دریچه دوربین و پهنای قلم توست! یک قصه است از قصه میلیون ها انسان ... همان قصه را هم می شود با دلتنگی و دلنوشته طور نوشت ، می شود سفرنامه باشد ، می شود معارف دینی و تربیتی را چاشنی روایت کرد و حتی می توان با نمک طنز از اربعین گفت ... چرا که اربعین وسعت عجیبی دارد ، در همه این قالب ها جا می شود و هیچ یک‌از این قالب ها نیست! کتاب های اربعینی را با این نیت بخوانیم که انگیزه راهی شدن باشند.. یعنی روایت ها منشا انگیزه و خواستن باشند نه ملاک شناخت و قضاوت ، که برای درک مشایه باید کوله اربعینی آماده کرد ، عمود ها را لمس کرد ، جاده نجف تا کربلا را قدم زد و غبار راه را عمیق نفس کشید ... خاطره و سفرنامه : ۱ تا ۱۱ خاطرات با کمی چاشنی زنانه : ۱۲ و ۱۳(البته ۱۰ و۱۱ هم‌راوی خانم‌دارند‌ و کتاب شماره ۱۱ به عنوان خانمی که تنها راهی مشایه می شود جالب توجه و فکر می کنم بین‌ باقی روایت ها منحصر به فرد است) با نمکِ طنز : ۱۴ و ۱۵ درباره جایگاه و معرفت اربعین : ۱۶ تا ۱۸ کمی رمان : ۱۹ تا ۲۱ 💫کتاب های اربعینی ای برای نخواندن: _‌طوطی و تاول

13

یادداشت‌های مرتبط به سر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

          اگه #خط_مقدم و #دهکده_خاک_بر_سر رو خونده باشی و با #فائضه_غفار_حدادی دوست باشی برای خوندن #سر_بر_خاک_دهکده بی‌تاب می‌شی.
انقدر کتاب نخونده داری که به خودت قول دادی تا بخش عمده‌ای از کتاب‌هات رو نخوندی کتاب نخری. اما خوب هدیه که می‌شه گرفت. البته هدیه گرفتن از نویسنده بی‌انصافیه. قبلاً هم یه محمدرضا دادی یه محسن گرفتی و حالا چیزی برای مبادله نداری. اما با ناشر یعنی همون ناشر درجه یک کتاب خودت #نشر_شهید_کاظمی حق آب و گل داری. همیشه کلی کتاب بهت هدیه می‌ده. ناشر هم که قمه. ولی خوب بالأخره با لطایف‌الحیلی کتاب به دستت می‌رسه. حالا مگه میشه بذاریش ته صف کتابهات؟ حتی وسط‌شون هم نه. اصلاً روی میز تحریر هم نمی‌ره. مستقیم از توی کیف میاد توی دست. کتاب درباره #پیاده_روی_اربعینه . از زمان تصمیم برای سفر تا لحظه بازگشت. اما سفرنامه نیست. روز نوشته. یا شاید هم حال‌و‌احوال نوشت. با علم به همین نکته می‌ری سراغش چون با تجربه درباره‌ئ اکثر کتاب‌های اربعین می‌دونی که نباید توقع سفرنامه داشته باشی. قبلا از دیگران زیاد شنیدی که اشک و لبخند رو با هم داره. اما فقط اشک و لبخند نیست. یه حال خوشه. یه چیزی که نمی‌تونی کتاب رو زمین بذاری و نصفش رو با نور چراغ می‌خونی. 
اما فقط حال خوش هم نیست. سراسر تفکره. که من کی هستم و کجا قراره برم و پا تو چه سرزمینی گذاشتم؟ نسبت منِ میهمان با اوی میزبان چیه؟ 
با خودم چندچندم؟
من اگر بودم اون راننده تاکسی بی‌انصاف می‌شدم یا اون دختربچه‌ای که سینی روی سر گرفته.
پ.ن یکی از قشنگ‌ترین لحظه‌های کتاب لحظه‌ای بود که پدر رو ره حرم و خطاب به امام از سفرش می‌گفت و ای‌کاش همه آنچه پدر گفته بود مثل یک نقل قول توی کتاب میومد.
        

6

          از پشت جلد کتاب: «از تصور قیافهٔ فرشته‌های نگهبان طریق‌الحسین خنده‌ام می‌گیرد! حالا به همدیگر می‌گویند: «اینو باش! با چهارتا محافظش اومده!»... نکند کاریکاتور من در بین چهار روح متعالی آنقدر مضحک و خنده‌دار باشد که فرشته‌های راه‌های دیگر هم کارشان را ول کنند و برای تماشا بیایند طریق‌الحسین؟!»

برایم خیلی جالب بود که بعد از «دهکدۀ خاک بر سر»، حالا «سر بر خاک دهکده» از همان نویسنده به چاپ رسیده است. کتاب جدید هم یک سفرنامه بود، اما در جایی زمین تا آسمان متفاوت با لوزان: مسیر پیاده‌روی اربعین. بخش جالب‌تر قضیه این بود که نویسنده در صفحات اول، توضیح می‌داد که زیارت اربعینش را هم از جای خالی امام حسین در سوئیس دارد! کنجکاو خواندنش بودم. هرسال در محرم و اربعین، سعی می‌کنم کتاب‌هایی مرتبط بخوانم. اربعین چند سال قبل هم رفتم سراغ سر بر خاک دهکده. خودم عازم زیارت اربعین نبودم (همانطور که هنوز اربعین نرفته‌ام) و هیچ کتابی نمی‌توانست به اندازهٔ یک سفرنامه اربعینی، حالم را جا بیاورد.

خوش‌خوان و صمیمی بود. می‌شد از زمان بدوبدوهای پیش از سفر، همراه و هم‌قدم نویسنده شد و با او پا به بهترین جاده‌ی روی زمین گذاشت. خانم غفارحدادی در روایت‌هایی کوتاه که گاهی یک‌صفحه هم نمی‌شوند، هر لحظهٔ سفر را به بهترین شکل روایت می‌کند. سفری که به هیچ عنوان قرار نیست عادی و معمولی باشد، چون سرتاسرش پر است از معجزه و نگاه اباعبدالله.

هنوز تا اربعین خیلی مانده. می‌دانم. ولی شاید کتاب‌های مناسبتی فقط مال همان مناسبت نباشند! مثلا در هر موقع سال که عازم زیارت کربلا شدید، خواندن چند کتاب مرتبط قبل از سفر می‌تواند مفید باشد. کاری که ما خودمان قبل از سفر کربلا انجام دادیم و باید بگویم خیلی چسبید!
        

1

          در سالهای اخیر روایت های زیادی از پیاده روی اربعین خوانده ایم. روایتهایی که جنبه های مختلف این سفر معنوی را برایمان به تصویر می کشند و از سختی ها و زیبایی های این مسیر می گویند. اما کمتر نویسنده ای پیدا می شود که روایت های معنوی این سفر روحانی را با طنز در آمیخته باشد.

این از توانمندی های فائضه غفار حدادی است که حتی معنوی ترین اتفاقات را هم اینچنین طنازانه روایت می کنند که لبخند به لبها می آورد. و این شاید امضای نویسنده باشد همین اشک و لبخند توآمان، همین خندیدن به سختی هایی که پیش رویمان قرار می گیرند...

نویسنده در این کتاب از سفری می گوید که به همراه چهار بادیگاردش آغاز کرده. سفری که اگر قدم در راهش بگذاری تو را اهل کشور دیگری می کند. کشور اربعینی ها.

چرا که این سفر جهان را جور دیگری تعریف و مرز بندی می کند. اربعینی ها و غیر اربعینی ها... حسینی ها و غیر حسینی ها. جوری که انگار مرزبندی دیگری وجود ندارد.



بخشی از کتاب:

ما دهه شصتی ها توی صف بزرگ شده‌ایم و در این رشته تخصصی برای خودمان کسی هستیم! همه آن سال ها که من دوران جنینی و نوزادی و نوپایی و خردسالی را می گذراندم، بابا جبهه بوده و من و مامان دوتایی صف های مختلف را با استقامت خودمان از پا درآورده ایم. اما تا حالا صف سیم کارت نایستاده بودم که آن را هم الحمدلله تجربه کردم...



        

0