یادداشت‌های زهرا عارفی پور (58)

خاطرات سفیر
          این کتاب داستان دختری است به نام نیلوفر که برای تحصیل به فرانسه می‌رود. اوتنهادختر محجبه و شیعه در کالج است . بنابراین تمام هم کالجی هایش اورا آینه تمام نمای ایران و تشیّع می بینند . نیلوفر بخاطر محجبه و شیعه بودنش خیلی جاها باید به سوالات مردم پاسخ می داد و اعتقادش را بازگو می کرد.
دوست صمیمی او در کالج دختر آمریکایی به نام امبروژا است که از کشورش تنفر دارد! او دختری مسیحی است و از طریق نیلوفر می فهمد که تنها سوره ای در قرآن که به نام یک زن است ، بنام مادر حضرت عیسی یعنی مریم است. از این رو خیلی به دانستن درمورد اسلام و گفتگو با نیلوفر مشتاق است و همین گفتگو ها باعث دوستی و صمیمی شدن آن دو با هم می شود.

+یکی از نکاتی که این کتاب داشت و بنظر من نکته ی مثبتی بود : داستان با حالت عامیانه روایت می شد و دلیلش هم این بود که این کتاب گردآوری شده ی مطالب یک وبلاگ است .

_ یک نکته در این کتاب برای من جای سوال داشت و این بود که چرا نیلوفر در تمامی بحث ها برنده میشد ؟ یعنی آنقدر قدرت تکلم و قانع کنندگی بالایی داشت که حتی وقتی با اهل سنت راجع به خلفایشان صحبت می‌کرد آنها را قانع می کرد که آنها حق اميرالمومنين را خوردند ؟
یا نویسنده بحث هایی که بازنده شده بود را ننوشته بود و یا واقعا آنقدر قدرت تکلم بالایی داشته که همه را راضی می کرده ، ما که نمی‌دانیم!

ولی در کل از خواندن این کتاب لذت بردم و این کتاب را به همه پیشنهاد می دهم که بخوانند!
        

16

قلب، تخم مرغ و همه ی چیزهای شکستنی
        من واقعا اگر جای ناتالی بودم کم می آوردم . 
من ۱ روز مامانم رو نبینم از دلتنگی دق میکنم .
فکر کن مامانت افسرده بشه و چندین هفته نتونی ببینیش!
من اصلا و ابدا نمیتونم تصور کنم .........
منم بعضی تجربه های مشترکی با ناتالی داشتم:
۱. توی مسابقه نجات تخم مرغ مدرسه شرکت کردم (باختیم)
۲.نتونستم بعضی جاها سفره دلمو باز کنم
در کل کتاب خوبیه و هر نوجوانی باید بخونش!
پ.ن: توئیگ میگفت برای تخم مرغ صورت بکشین تا احساساتشو درک کنین!!!

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8