TeuTeuدنبال کردن@teumesios10 دنبال شده25 دنبال کنندهکتابدوست(169 کتاب)0امتیازدنبال کردن bookclippings11یادداشت119امتیاز0لیستکتابخانهنمایش کتابخانهخواندهام169 کتابدر حال خواندن5 کتابخواهم خواند1384 کتابیادداشتهاTeuمعجزه های خواربارفروشی نامیاکیگو هیگاشینو4.134 درست مثل اسمش معجزه داشت. اگه اینکه کتابی باشی که باشکوهبودنت به قدری تاثیرگذار باشه تا اشک توی چشمهای خواننده حلقه بزنه و باعث گریهاش بشه معجزه نیست، پس معجزه چیه؟ ادبیات هنره و هنر -از نظر من- باید تاثیرگذار باشه؛ این کتاب واقعا هنرمندانه بود. این کتاب جزو اون کتابهایی بود که لازم نبود برای اینکه بخوام بخونمش تلاشی کنم، بلکه به طور عجیبی من رو مجبور میکرد تا سراغش برم. داستان از ماجرای سه دزدی شروع میشه. آنها شبانه مشغول فرارند تا اینکه به ناچار مجبور میشوند توی خواربارفروشی نامیا که حالا خیلی قدیمیه، مخفی بشن؛ اما مدتی بعد از ورودشون به خواربارفروشی، متوجهی نامهای میشن که در لحظهی ورود در اونجا نبوده و عجیبتر اینکه کسی هم در اون زمان کوتاه، از اطراف اونجا عبور نکرده... واقعا عالی بود و به نظر خودم اولین کتابیه که خیلی ازش خوشم اومده و در عین حال به هر نوع سلیقهای برای معرفیکردن به بقیه میخوره. 022Teuعصیانگرانماریسا مییر4.54 بالاخره تموم شد و من رو شگفتزده و منتظرِ انتشار جلد بعدی تنها گذاشت. حقیقتا شوکه کنندهترین پایان رو از بین کتابهایی داشت که توی این مدت خونده بودم و بعد از خوندن آخرین سطر ازش (در حوالی یک بامداد) تا چند ساعت بیدار موندم. خوندنش لذتبخش بود و اگه به خاطر کارهای دیگهای که داشتم نبود و سریعتر خونده میشد، به نظرم لذت بیشتری هم میبردم. با شخصیتها ارتباط خوبی برقرار کردم؛ هرچند به دلیل حافظهی نه چندان خوبی که دارم و اینکه هر شخصیت یک اسم و یک لقب جدا از اسمش رو داشت، ناچار بودم که به سه صفحهی اول کتاب که به معرفی شخصیتهای اصلی میپردازه -و خیلی هم جالب و خوبه!- مراجعه کنم. خب، چند تا از بریدههای این کتاب رو میذارم: تمامی انقلابها با مرگ همراهاند. عدهای باید بمیرند تا سایرین زندگی کنند. غمانگیز است، ولی حقیقت دارد. - صفحه ۱۱۷ راستش درست و حسابی هم نمیشناسمش، ولی اصلا مگه هرکسی رو چقدر میشه شناخت؟ اصلا خودمونو چی؟ میتونیم بگیم خودمونو هم واقعا میشناسیم؟ - صفحه ۱۴۵ قهرمانی نه در کاری که شاید میتوانستی انجام دهی، بلکه در کاری بود که قبلا انجام داده بودی. قهرمانی این بود که وقتی لازم بود، بتوانی کسی را نجات دهی. - صفحه ۱۷۹ مردم اگه بتونن پای حفاظت از منافع خودشون و عزیزانشون بایستن یا همون کاری رو بکنن که ته دلشون به حقانیتش اعتقاد دارن، همین کارو میکنن. اگه بخوان قهرمانانه عمل کنن، راه قهرمان شدنو پیدا میکنن، حتی بدون قدرتای فراطبیعی. - صفحه ۵۰۷ 012Teuرادیو سکوتآلیس آزمن3.95 حقیقتا از چیزی که فکر میکردم خیلی بهتر بود، اونقدری که نمیدونم در وصفش چی بگم... داستانش واقعا جذاب بود و هر جمله انگیزهای بود تا بخوام جملهی بعدی رو بخونم و به مطالعهی این کتاب ادامه بدم. به شخصیتها عادت کرده بودم و وقتی که صفحهی آخرش رو هم خوندم، از اینکه دیگه قرار نیست با ماجراشون همراه باشم ناراحت شدم. خوندن رادیو سکوت به من احساس آرامش لطیف و غمگینی میداد که برام دوست داشتنی بود. بریدههایی که از این کتاب یادداشت کردم واقعا زیاد بودند ولی چند تاشون رو اینجا هم میذارم. کاریس هیچوقت دربار هیچچیزی دروغ نمیگفت. او هیچ وقت تمام واقعیت را هم نمیگفت، یکجورهایی حسی بدتر [از دروغ به آدم میداد. - صفحه ۶۸ «بعضی وقتها فکر میکنم من و تو یک آدم هستیم... اما خیلی اتفاقی قبل از اینکه به دنیا بیاییم دو تیکه شدیم و جدا از هم.» «چرا؟» «چون تو معنای واقعی کلمه خودِ منی، با این فرق که همهٔ بدیها و آشغالها از وجودت شسته شده.» - صفحه ۲۹۵ فکر نمیکنم سن ربط چندانی به [احساس بزرگسالی داشته باشد. - صفحه ۲۲۸ شاید شماها خیلی کوچک باشید، اما همهتان در کیهان اهمیت دارید. - صفحه ۳۰۶ من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم؟ - صفحه ۳۶۹ 012Teuشنل پارهنینا بربروا2.69 به راستی، میتوان از بزرگواری صحبت کرد وقتی فقر و حقارت آن را حقیقتا غیرممکن میسازند؟ - صفحه ۷۶ 02Teuنغمه ای برای الاگریدیوید آلموند4.01 عجیب بود. خوندنش برای من مثل دیدن یه خواب عجیب -و شاید باید بگم- اندوهناک بود؛ طور که بعد از تموم شدنش، بعد از بیدارشدن، احساس گیج بودن میکنم. معمولا توی توصیفهایی که داشت زیادهگویی به چشمم میخورد و دوست داشتم که سریعتر این توضیحات تموم شه و من و این خواب به اصل قضیه برگردیم. نمیتونم بگم از این کتاب خوشم اومده، با این حال این رو هم نمیتونم بگم که ازش خوشم نیومده یا حسی بهش ندارم. درست مثل خواب هایی که میبینم حالا دیگه تموم شده ترجیح میدم این رویا رو با همین حس عجیبی که داره به یاد بیارم؛ با همین احساس گنگی که بهم القا کرده و دیگه رهاش کنم. نمرهای بیست و نمرهی اِرفاقی و قبولی و ردی و معدل و امتیاز و همهی این چیزهای کسلکننده و مسخره را که نمیگذارند ما خودمان باشیم، از یاد میبریم. - صفحه ۳۲ من نباید گریه کنم. دوستم را از دست نمیدهم. شاید مدتی از من دور شود، ولی بر میگردد، درست مثل پرگاری که بسته میشود و نوکهایش دوباره به هم میرسند. - صفحه ۱۲۸ و کودکان خواب هیولاها را میبینند و جوانها خواب عشق و کهنسالان خواب جوانی را. - صفحه ۱۹۶ 03Teuthe words i wish i saidcaitlin kelly2.69 در اصل به نظرم دو ستاره حقشه ولی یه ستاره به خاطر همذاتپنداری که با احساسات نوشتههای این کتاب داشتم، اضافه میشه. 01Teuواژه هایی در اعماق آبی دریاکت کرولی4.018 منتظر کتابی بودم که بتونه مجبورم کنه تا بیوقفه بخونمش و توقع نداشتم که این کتاب همون باشه. لذت بخش بود و مهم تر از اون -لااقل برای من- کلیشه نبود و باعث شد گاردی که بیدلیل (یا حداقل با دلایل ناکافی) نسبت به ژانر عاشقانه داشتم رو کنار بذارم. با شخصیتها ارتباط خوبی گرفتم اما بیشتر با کتابفروشی انس گرفتم؛ طوری که از سرنوشتِ ناخوشایندی که به نظرم داره احساس ناراحتی دارم و دلم برای لتر لایبرری تنگ شده و باقی میمونه. خیلیها قوانین جهان هستی را سرهمبندی کردهاند و تو هم کورکورانه داری با آن میچرخی. - صفحه ۳۱۹ از این فکر به فکری دیگر میرسم: اینکه او در تمام زندگیاش تناسخ داشته. او خود را در افرادی که دوستشان داشته بهجا گذاشته؛ و همچنین در چیزهایی که دوست داشته. - صفحه ۳۲۱ 012Teuتافیسارا کروسان4.611 حس خوب و لطیفی بهم القا کرد و به قدری برام روان و جذاب بود که یک نفس بخونم و تمومش کنم... به این عادت دارم؛ به دروغ گفتن و دیدن اینکه چطور مردم نفس راحتی میکشند از اینکه قرار نیست دلنگران باشند. - صفحه ۷۰ اگر دوستداشتنی بودن هم یادگرفتنی بود مثل یادگرفتن پیانو یا صرف افعال، در برگهی ارزیابی من نوشته میشد: باید بیشتر تلاش کنی. - صفحه ۱۴۵ کسی چه میداند در ذهن دیگران چه میگذرد؛ چه غصههایی را فرو دادهاند یا دفنشان کردهاند؟ - صفحه ۲۰۲ اهل خودکشی نیستم اما روزهایی هست که من دوست ندارم «باشم.» ادامه دادن. خیلی سخت است. - صفحه ۳۷۸ میگویم: تو یهوقتهایی خودتی و یهوقتهایی نیستی.» میخندد. «درسته، اما مگه همهمون همینطوری نیستیم؟» - صفحه ۴۰۲ 03Teuلعنتی! گوشی رو برداررسول یونان3.02 کتابی با عنوان مینیمالها رو از رسول یونان خوندم که خب به نظر میرسه محتویات این کتاب و چهار کتاب دیگه رو شامل میشه. توقع داشتم خیلی بهتر از این باشه ولی خب.. به نظرم جا داشت هر داستان طوری اتمام بپذیره که خواننده بعد از خوندنش شوکه بشه یا تحت تاثیر قرار بگیره ولی برای من به نسبت تعداد کل داستانها، موارد انگشتشماری رضایتبخش بودند. بریدههای از این کتاب رو میذارم تا اگه تمایلی هم به خوندنش ندارید، لااقل قسمتهای خوبش رو از دست ندید. "علت مرگ در پروندهٔ عدهای از ماموران سابق سیا «آنها به درد نمیخوردند.»" "ما گرگها سرگذشت غمانگیزی داشتیم. بیشتر از برف و یخ شکارچیان اجداد ما را از پا در آوردند. قرنها بود در کوه و صحرا زندگی میکردیم، اما حالا شیوهای بهتر برای ادامه زندگی در پیش گرفتهایم.هر وقت شرایط بد میشود، به درون آدمها میخزیم و در زیر پوست آنها با خیال راحت زندگی میکنیم." "شورش در کافه «Forget» به یادت هستم." "خیلی خسته بود. کمی بعد به خواب بسنده نکرد، مُرد." "مرد مو بور به هر کس که شلیک میکرد داد میزد: برو به جهنم. ظاهرا این جمله را برای توجیه کارش و برای رهایی از عذاب وجدان بر زبان میآورد، اما واقعیت چیز دیگری بود. خودش را متقاعد میکرد که در جهنم تنها نخواهد بود. از تنهایی در جهنم میترسید." 01Teuزندگی داستانی ای جی فیکریگابریل زوین3.819 احساس دلشکستگی شدیدی نسبت به اینکه به این زودی تموم شد دارم. طوری پیش رفت که با تمام شخصیتها خو گرفتم و الان که چند دقیقهای از ورق زدن آخرین صفحهی کتاب و بستنش میگذره، هی با خودم و توی ذهنم تکرار میکنم که "من راضی به این خداحافظی نیستم". کتاب دوست داشتنیای بود؛ از اونهایی که حتی اگر عیب و ایرادی درون خودش داشته باشه، اونقدری به دلم نشسته که حتی متوجهی اون موارد نشم. از اینکه همه چیز در طول داستان مشخص میشد و در آخر هیچ علامت سوالی توی ذهنم باقی نموند راضیام و فکر میکنم این از اون کتابهاییه که نباید ابهامی بعد از تموم کردنش توی ذهن منِ خواننده باقی بمونه. خوندنش به من احساس خوندن شعری رو داد که با اولین سطر یا مصراع خودش پایان میپذیره، همونقدر دلتنگکننده برای تمام چیزهایی که خوندی و به همون اندازه زیبا. 01Teuفرمین موش کتاب خوان: ماجراهای یک شهرنشین غربتیسم سوج2.811 فکر نمیکنم خوانندهی خوبی برای این کتاب باشم. مال من نبود و چندان که انتظار داشتم هم پیش نرفت؛ شاید هم من پرتوقع بودم. با این وجود برخی از بریدههایی رو که خوشایند یا جالب بودند رو اینجا مینویسم. از این لحاظ شبیه کتاب بود—میشد از ورای آن به دنیاهایی نگاه کرد که مال خودت نبودند. - صفحه ۳۹ در ظاهر همان خود خوشخوی قدیمم بودم و چه کسی میتوانست بفهمد که دارم قلبی شکسته را پنهان میکنم؟ - صفحه ۷۶ عشق یکطرفه بد است اما عشقی که اصلا قابلیت دوطرفه شدن نداشته باشد واقعا میتواند آدم را داغان کند. - صفحه ۷۶ صمیمیت بسیار سبب دلسردی عظیم میشود. - صفحه ۹۶ جری همیشه میگفت آدم اگر دلش نخواهد زندگیاش را دوباره زندگی کند یعنی آن را هدر داده است. - صفحه ۱۸۳ 06باشگاههااین کاربر هنوز باشگاهی ندارد.چالشهااین کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.بریدههای کتابنمایش همهTeuعصیانگرانماریسا مییر4.54صفحۀ 507مردم اگه بتونن پای حفاظت از منافع خودشون و عزیزانشون بایستن یا همون کاری رو بکنن که ته دلشون به حقانیتش اعتقاد دارن، همین کارو میکنن. اگه بخوان قهرمانانه عمل کنن، راه قهرمان شدنو پیدا میکنن، حتی بدون قدرتای فراطبیعی.012Teuعصیانگرانماریسا مییر4.54صفحۀ 117تمامی انقلابها با مرگ همراهاند. عدهای باید بمیرند تا سایرین زندگی کنند. غمانگیز است، ولی حقیقت دارد.14Teuرادیو سکوتآلیس آزمن3.95صفحۀ 369من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم؟01فعالیتهاTeu امتیاز داد.1402/06/18The Hollow Boyجاناتان استراود3.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/18The Whispering Skullجاناتان استراود3.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/16El Joven Poe #1: El misterio de la calle Morgueکوکا کانالس3.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/14Terrienneژان کلود مورلوا4.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/13All Rights Reservedگرگوری اسکات کاتسولیس3.93 00Teu امتیاز داد.1402/06/13A Snicker of Magicناتالی لوید4.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/13From the Mixed-Up Files of Mrs. Basil E. Frankweilerای.ال. کونیگسبرگ3.83 00Teu پسندید.روانشناس آدمخوار (سهند) تا صفحۀ 200 خواند.1402/06/12این کتاب پر از حس خوبهمعجزه های خواربارفروشی نامیاکیگو هیگاشینو200 / 312 % 6448Teu پسندید.فاطمه روحی یادداشت نوشت.1402/05/23قصر آبیلوسی مود مونتگمری4.384 از شروع و تلاش برای رسیدن به رویا/ آرزو/ هدف مورد نظرمون می ترسیم؟ از قضاوت شدن توسط مردمی که هیچ اطلاعاتی از درون و ویژگی های منحصر به فرد ما ندارند، خسته و آزرده خاطر شدیم به دنبال معنای واقعی و حقیقی« علاقه و درک متقابل» هستیم؟ کتاب «قصر آبی» که داستان زندگی ولنسی عزیز منه جواب این سردرگمی ها رو با خودش داره ولنسی عزیزم تو و کارهایی که برای زندگی خودت کردی همیشه جای خودش رو در گوشه ای از قلبم داره💙 026Teu پسندید.روشنا یادداشت نوشت.1401/07/02کتابخانه نیمه شبمت هیگ4.0277 کتابی خلاقانه با ایده ای نو و جذاب روند داستان طوریه که در انتهای کتاب حسی که نویسنده میخواد منتقل کنه، کاملا منتقل میشه و در آخر آدم واقعا تحت تاثیر قرار میگیره. هرچند داستان یه اشکالاتی هم داشت و یه جاهایی دیگه تکراری میشد. خب مثل اکثر کتابای الان هم، این ترند حمایت از هم جنسگرایی رو هم داشت و چون من با تبلیغ این موضوع مخالفم، پس طبیعتا برای من نقطه منفی ماجرا محسوب میشد. در کل کتاب خوبی بود، یعنی من در صورت داشتن وقت یه بار خوندنش رو پیشنهاد میکنم. ولی نمیتونم بگم کتاب محشری بود یا جز آثار بزرگ بود 😅😄 تو شرایطی که آدم همش دلش میخواست کاش همه چی یه طور دیگه بود و اینا خیلی موثره اما در حالت عادی با وجود اینکه کتابی با ایده های خوبه ولی کامل و پخته نیست. پ.ن: در نهایت این که اگه کسی میخواد واقعا جواب سوالات فلسفی مثل این که چرا رنج وجود داره رو پیدا کنه باید فلسفه بخونه نه رمان. رمان داستانه و برای اینه که یه سری احساسات در ما به وجود بیان و اوج بگیرن که اتفاقا خیلی هم قشنگه و تجربه احساساتیه که شاید تو زندگی واقعیمون هیچ وقت حس نکنیم، مثلا رفتن به زندان ، تو یه رابطه مضر بودن، خوشحالی شدید، دوستی خوب و ... ولی قرار نیست جواب همه ی سوالامون رو با دلیل و منطقی بهمون بگه و برای اون سوالات باید کتابای مخصوص خودش رو خوند. 014Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/16هری پاتر و زندانی آزکابانجی. کی. رولینگ4.624 برای عاشقان داستانهای تخیلی👌🏻🤏 04Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/23آن هافاضل نظری4.024 اشعار فاضل نظری>>>>جلا دهندهی روح 327Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/25اقلیتفاضل نظری3.819 ما که هستیم در این دایره سرگردان؟! 04Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/26مثل خون در رگ های من: نامه های احمد شاملو به آیدااحمد شاملو3.925 امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست: قدرت تو است! 027Teu امتیاز داد.1402/06/12سنگدلماریسا مییر4.347 00Teu امتیاز داد.1402/06/12شهر ماه خونینزهرا سعیدزاده3.02 00Teu امتیاز داد.1402/06/12جنگ سارماری لو4.52 00Teu امتیاز داد.1402/06/12نرگسحسین صفا3.80 00
TeuTeuدنبال کردن@teumesios10 دنبال شده25 دنبال کنندهکتابدوست(169 کتاب)0امتیازدنبال کردن bookclippings11یادداشت119امتیاز0لیستکتابخانهنمایش کتابخانهخواندهام169 کتابدر حال خواندن5 کتابخواهم خواند1384 کتابیادداشتهاTeuمعجزه های خواربارفروشی نامیاکیگو هیگاشینو4.134 درست مثل اسمش معجزه داشت. اگه اینکه کتابی باشی که باشکوهبودنت به قدری تاثیرگذار باشه تا اشک توی چشمهای خواننده حلقه بزنه و باعث گریهاش بشه معجزه نیست، پس معجزه چیه؟ ادبیات هنره و هنر -از نظر من- باید تاثیرگذار باشه؛ این کتاب واقعا هنرمندانه بود. این کتاب جزو اون کتابهایی بود که لازم نبود برای اینکه بخوام بخونمش تلاشی کنم، بلکه به طور عجیبی من رو مجبور میکرد تا سراغش برم. داستان از ماجرای سه دزدی شروع میشه. آنها شبانه مشغول فرارند تا اینکه به ناچار مجبور میشوند توی خواربارفروشی نامیا که حالا خیلی قدیمیه، مخفی بشن؛ اما مدتی بعد از ورودشون به خواربارفروشی، متوجهی نامهای میشن که در لحظهی ورود در اونجا نبوده و عجیبتر اینکه کسی هم در اون زمان کوتاه، از اطراف اونجا عبور نکرده... واقعا عالی بود و به نظر خودم اولین کتابیه که خیلی ازش خوشم اومده و در عین حال به هر نوع سلیقهای برای معرفیکردن به بقیه میخوره. 022Teuعصیانگرانماریسا مییر4.54 بالاخره تموم شد و من رو شگفتزده و منتظرِ انتشار جلد بعدی تنها گذاشت. حقیقتا شوکه کنندهترین پایان رو از بین کتابهایی داشت که توی این مدت خونده بودم و بعد از خوندن آخرین سطر ازش (در حوالی یک بامداد) تا چند ساعت بیدار موندم. خوندنش لذتبخش بود و اگه به خاطر کارهای دیگهای که داشتم نبود و سریعتر خونده میشد، به نظرم لذت بیشتری هم میبردم. با شخصیتها ارتباط خوبی برقرار کردم؛ هرچند به دلیل حافظهی نه چندان خوبی که دارم و اینکه هر شخصیت یک اسم و یک لقب جدا از اسمش رو داشت، ناچار بودم که به سه صفحهی اول کتاب که به معرفی شخصیتهای اصلی میپردازه -و خیلی هم جالب و خوبه!- مراجعه کنم. خب، چند تا از بریدههای این کتاب رو میذارم: تمامی انقلابها با مرگ همراهاند. عدهای باید بمیرند تا سایرین زندگی کنند. غمانگیز است، ولی حقیقت دارد. - صفحه ۱۱۷ راستش درست و حسابی هم نمیشناسمش، ولی اصلا مگه هرکسی رو چقدر میشه شناخت؟ اصلا خودمونو چی؟ میتونیم بگیم خودمونو هم واقعا میشناسیم؟ - صفحه ۱۴۵ قهرمانی نه در کاری که شاید میتوانستی انجام دهی، بلکه در کاری بود که قبلا انجام داده بودی. قهرمانی این بود که وقتی لازم بود، بتوانی کسی را نجات دهی. - صفحه ۱۷۹ مردم اگه بتونن پای حفاظت از منافع خودشون و عزیزانشون بایستن یا همون کاری رو بکنن که ته دلشون به حقانیتش اعتقاد دارن، همین کارو میکنن. اگه بخوان قهرمانانه عمل کنن، راه قهرمان شدنو پیدا میکنن، حتی بدون قدرتای فراطبیعی. - صفحه ۵۰۷ 012Teuرادیو سکوتآلیس آزمن3.95 حقیقتا از چیزی که فکر میکردم خیلی بهتر بود، اونقدری که نمیدونم در وصفش چی بگم... داستانش واقعا جذاب بود و هر جمله انگیزهای بود تا بخوام جملهی بعدی رو بخونم و به مطالعهی این کتاب ادامه بدم. به شخصیتها عادت کرده بودم و وقتی که صفحهی آخرش رو هم خوندم، از اینکه دیگه قرار نیست با ماجراشون همراه باشم ناراحت شدم. خوندن رادیو سکوت به من احساس آرامش لطیف و غمگینی میداد که برام دوست داشتنی بود. بریدههایی که از این کتاب یادداشت کردم واقعا زیاد بودند ولی چند تاشون رو اینجا هم میذارم. کاریس هیچوقت دربار هیچچیزی دروغ نمیگفت. او هیچ وقت تمام واقعیت را هم نمیگفت، یکجورهایی حسی بدتر [از دروغ به آدم میداد. - صفحه ۶۸ «بعضی وقتها فکر میکنم من و تو یک آدم هستیم... اما خیلی اتفاقی قبل از اینکه به دنیا بیاییم دو تیکه شدیم و جدا از هم.» «چرا؟» «چون تو معنای واقعی کلمه خودِ منی، با این فرق که همهٔ بدیها و آشغالها از وجودت شسته شده.» - صفحه ۲۹۵ فکر نمیکنم سن ربط چندانی به [احساس بزرگسالی داشته باشد. - صفحه ۲۲۸ شاید شماها خیلی کوچک باشید، اما همهتان در کیهان اهمیت دارید. - صفحه ۳۰۶ من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم؟ - صفحه ۳۶۹ 012Teuشنل پارهنینا بربروا2.69 به راستی، میتوان از بزرگواری صحبت کرد وقتی فقر و حقارت آن را حقیقتا غیرممکن میسازند؟ - صفحه ۷۶ 02Teuنغمه ای برای الاگریدیوید آلموند4.01 عجیب بود. خوندنش برای من مثل دیدن یه خواب عجیب -و شاید باید بگم- اندوهناک بود؛ طور که بعد از تموم شدنش، بعد از بیدارشدن، احساس گیج بودن میکنم. معمولا توی توصیفهایی که داشت زیادهگویی به چشمم میخورد و دوست داشتم که سریعتر این توضیحات تموم شه و من و این خواب به اصل قضیه برگردیم. نمیتونم بگم از این کتاب خوشم اومده، با این حال این رو هم نمیتونم بگم که ازش خوشم نیومده یا حسی بهش ندارم. درست مثل خواب هایی که میبینم حالا دیگه تموم شده ترجیح میدم این رویا رو با همین حس عجیبی که داره به یاد بیارم؛ با همین احساس گنگی که بهم القا کرده و دیگه رهاش کنم. نمرهای بیست و نمرهی اِرفاقی و قبولی و ردی و معدل و امتیاز و همهی این چیزهای کسلکننده و مسخره را که نمیگذارند ما خودمان باشیم، از یاد میبریم. - صفحه ۳۲ من نباید گریه کنم. دوستم را از دست نمیدهم. شاید مدتی از من دور شود، ولی بر میگردد، درست مثل پرگاری که بسته میشود و نوکهایش دوباره به هم میرسند. - صفحه ۱۲۸ و کودکان خواب هیولاها را میبینند و جوانها خواب عشق و کهنسالان خواب جوانی را. - صفحه ۱۹۶ 03Teuthe words i wish i saidcaitlin kelly2.69 در اصل به نظرم دو ستاره حقشه ولی یه ستاره به خاطر همذاتپنداری که با احساسات نوشتههای این کتاب داشتم، اضافه میشه. 01Teuواژه هایی در اعماق آبی دریاکت کرولی4.018 منتظر کتابی بودم که بتونه مجبورم کنه تا بیوقفه بخونمش و توقع نداشتم که این کتاب همون باشه. لذت بخش بود و مهم تر از اون -لااقل برای من- کلیشه نبود و باعث شد گاردی که بیدلیل (یا حداقل با دلایل ناکافی) نسبت به ژانر عاشقانه داشتم رو کنار بذارم. با شخصیتها ارتباط خوبی گرفتم اما بیشتر با کتابفروشی انس گرفتم؛ طوری که از سرنوشتِ ناخوشایندی که به نظرم داره احساس ناراحتی دارم و دلم برای لتر لایبرری تنگ شده و باقی میمونه. خیلیها قوانین جهان هستی را سرهمبندی کردهاند و تو هم کورکورانه داری با آن میچرخی. - صفحه ۳۱۹ از این فکر به فکری دیگر میرسم: اینکه او در تمام زندگیاش تناسخ داشته. او خود را در افرادی که دوستشان داشته بهجا گذاشته؛ و همچنین در چیزهایی که دوست داشته. - صفحه ۳۲۱ 012Teuتافیسارا کروسان4.611 حس خوب و لطیفی بهم القا کرد و به قدری برام روان و جذاب بود که یک نفس بخونم و تمومش کنم... به این عادت دارم؛ به دروغ گفتن و دیدن اینکه چطور مردم نفس راحتی میکشند از اینکه قرار نیست دلنگران باشند. - صفحه ۷۰ اگر دوستداشتنی بودن هم یادگرفتنی بود مثل یادگرفتن پیانو یا صرف افعال، در برگهی ارزیابی من نوشته میشد: باید بیشتر تلاش کنی. - صفحه ۱۴۵ کسی چه میداند در ذهن دیگران چه میگذرد؛ چه غصههایی را فرو دادهاند یا دفنشان کردهاند؟ - صفحه ۲۰۲ اهل خودکشی نیستم اما روزهایی هست که من دوست ندارم «باشم.» ادامه دادن. خیلی سخت است. - صفحه ۳۷۸ میگویم: تو یهوقتهایی خودتی و یهوقتهایی نیستی.» میخندد. «درسته، اما مگه همهمون همینطوری نیستیم؟» - صفحه ۴۰۲ 03Teuلعنتی! گوشی رو برداررسول یونان3.02 کتابی با عنوان مینیمالها رو از رسول یونان خوندم که خب به نظر میرسه محتویات این کتاب و چهار کتاب دیگه رو شامل میشه. توقع داشتم خیلی بهتر از این باشه ولی خب.. به نظرم جا داشت هر داستان طوری اتمام بپذیره که خواننده بعد از خوندنش شوکه بشه یا تحت تاثیر قرار بگیره ولی برای من به نسبت تعداد کل داستانها، موارد انگشتشماری رضایتبخش بودند. بریدههای از این کتاب رو میذارم تا اگه تمایلی هم به خوندنش ندارید، لااقل قسمتهای خوبش رو از دست ندید. "علت مرگ در پروندهٔ عدهای از ماموران سابق سیا «آنها به درد نمیخوردند.»" "ما گرگها سرگذشت غمانگیزی داشتیم. بیشتر از برف و یخ شکارچیان اجداد ما را از پا در آوردند. قرنها بود در کوه و صحرا زندگی میکردیم، اما حالا شیوهای بهتر برای ادامه زندگی در پیش گرفتهایم.هر وقت شرایط بد میشود، به درون آدمها میخزیم و در زیر پوست آنها با خیال راحت زندگی میکنیم." "شورش در کافه «Forget» به یادت هستم." "خیلی خسته بود. کمی بعد به خواب بسنده نکرد، مُرد." "مرد مو بور به هر کس که شلیک میکرد داد میزد: برو به جهنم. ظاهرا این جمله را برای توجیه کارش و برای رهایی از عذاب وجدان بر زبان میآورد، اما واقعیت چیز دیگری بود. خودش را متقاعد میکرد که در جهنم تنها نخواهد بود. از تنهایی در جهنم میترسید." 01Teuزندگی داستانی ای جی فیکریگابریل زوین3.819 احساس دلشکستگی شدیدی نسبت به اینکه به این زودی تموم شد دارم. طوری پیش رفت که با تمام شخصیتها خو گرفتم و الان که چند دقیقهای از ورق زدن آخرین صفحهی کتاب و بستنش میگذره، هی با خودم و توی ذهنم تکرار میکنم که "من راضی به این خداحافظی نیستم". کتاب دوست داشتنیای بود؛ از اونهایی که حتی اگر عیب و ایرادی درون خودش داشته باشه، اونقدری به دلم نشسته که حتی متوجهی اون موارد نشم. از اینکه همه چیز در طول داستان مشخص میشد و در آخر هیچ علامت سوالی توی ذهنم باقی نموند راضیام و فکر میکنم این از اون کتابهاییه که نباید ابهامی بعد از تموم کردنش توی ذهن منِ خواننده باقی بمونه. خوندنش به من احساس خوندن شعری رو داد که با اولین سطر یا مصراع خودش پایان میپذیره، همونقدر دلتنگکننده برای تمام چیزهایی که خوندی و به همون اندازه زیبا. 01Teuفرمین موش کتاب خوان: ماجراهای یک شهرنشین غربتیسم سوج2.811 فکر نمیکنم خوانندهی خوبی برای این کتاب باشم. مال من نبود و چندان که انتظار داشتم هم پیش نرفت؛ شاید هم من پرتوقع بودم. با این وجود برخی از بریدههایی رو که خوشایند یا جالب بودند رو اینجا مینویسم. از این لحاظ شبیه کتاب بود—میشد از ورای آن به دنیاهایی نگاه کرد که مال خودت نبودند. - صفحه ۳۹ در ظاهر همان خود خوشخوی قدیمم بودم و چه کسی میتوانست بفهمد که دارم قلبی شکسته را پنهان میکنم؟ - صفحه ۷۶ عشق یکطرفه بد است اما عشقی که اصلا قابلیت دوطرفه شدن نداشته باشد واقعا میتواند آدم را داغان کند. - صفحه ۷۶ صمیمیت بسیار سبب دلسردی عظیم میشود. - صفحه ۹۶ جری همیشه میگفت آدم اگر دلش نخواهد زندگیاش را دوباره زندگی کند یعنی آن را هدر داده است. - صفحه ۱۸۳ 06باشگاههااین کاربر هنوز باشگاهی ندارد.چالشهااین کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.بریدههای کتابنمایش همهTeuعصیانگرانماریسا مییر4.54صفحۀ 507مردم اگه بتونن پای حفاظت از منافع خودشون و عزیزانشون بایستن یا همون کاری رو بکنن که ته دلشون به حقانیتش اعتقاد دارن، همین کارو میکنن. اگه بخوان قهرمانانه عمل کنن، راه قهرمان شدنو پیدا میکنن، حتی بدون قدرتای فراطبیعی.012Teuعصیانگرانماریسا مییر4.54صفحۀ 117تمامی انقلابها با مرگ همراهاند. عدهای باید بمیرند تا سایرین زندگی کنند. غمانگیز است، ولی حقیقت دارد.14Teuرادیو سکوتآلیس آزمن3.95صفحۀ 369من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم؟01فعالیتهاTeu امتیاز داد.1402/06/18The Hollow Boyجاناتان استراود3.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/18The Whispering Skullجاناتان استراود3.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/16El Joven Poe #1: El misterio de la calle Morgueکوکا کانالس3.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/14Terrienneژان کلود مورلوا4.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/13All Rights Reservedگرگوری اسکات کاتسولیس3.93 00Teu امتیاز داد.1402/06/13A Snicker of Magicناتالی لوید4.00 00Teu امتیاز داد.1402/06/13From the Mixed-Up Files of Mrs. Basil E. Frankweilerای.ال. کونیگسبرگ3.83 00Teu پسندید.روانشناس آدمخوار (سهند) تا صفحۀ 200 خواند.1402/06/12این کتاب پر از حس خوبهمعجزه های خواربارفروشی نامیاکیگو هیگاشینو200 / 312 % 6448Teu پسندید.فاطمه روحی یادداشت نوشت.1402/05/23قصر آبیلوسی مود مونتگمری4.384 از شروع و تلاش برای رسیدن به رویا/ آرزو/ هدف مورد نظرمون می ترسیم؟ از قضاوت شدن توسط مردمی که هیچ اطلاعاتی از درون و ویژگی های منحصر به فرد ما ندارند، خسته و آزرده خاطر شدیم به دنبال معنای واقعی و حقیقی« علاقه و درک متقابل» هستیم؟ کتاب «قصر آبی» که داستان زندگی ولنسی عزیز منه جواب این سردرگمی ها رو با خودش داره ولنسی عزیزم تو و کارهایی که برای زندگی خودت کردی همیشه جای خودش رو در گوشه ای از قلبم داره💙 026Teu پسندید.روشنا یادداشت نوشت.1401/07/02کتابخانه نیمه شبمت هیگ4.0277 کتابی خلاقانه با ایده ای نو و جذاب روند داستان طوریه که در انتهای کتاب حسی که نویسنده میخواد منتقل کنه، کاملا منتقل میشه و در آخر آدم واقعا تحت تاثیر قرار میگیره. هرچند داستان یه اشکالاتی هم داشت و یه جاهایی دیگه تکراری میشد. خب مثل اکثر کتابای الان هم، این ترند حمایت از هم جنسگرایی رو هم داشت و چون من با تبلیغ این موضوع مخالفم، پس طبیعتا برای من نقطه منفی ماجرا محسوب میشد. در کل کتاب خوبی بود، یعنی من در صورت داشتن وقت یه بار خوندنش رو پیشنهاد میکنم. ولی نمیتونم بگم کتاب محشری بود یا جز آثار بزرگ بود 😅😄 تو شرایطی که آدم همش دلش میخواست کاش همه چی یه طور دیگه بود و اینا خیلی موثره اما در حالت عادی با وجود اینکه کتابی با ایده های خوبه ولی کامل و پخته نیست. پ.ن: در نهایت این که اگه کسی میخواد واقعا جواب سوالات فلسفی مثل این که چرا رنج وجود داره رو پیدا کنه باید فلسفه بخونه نه رمان. رمان داستانه و برای اینه که یه سری احساسات در ما به وجود بیان و اوج بگیرن که اتفاقا خیلی هم قشنگه و تجربه احساساتیه که شاید تو زندگی واقعیمون هیچ وقت حس نکنیم، مثلا رفتن به زندان ، تو یه رابطه مضر بودن، خوشحالی شدید، دوستی خوب و ... ولی قرار نیست جواب همه ی سوالامون رو با دلیل و منطقی بهمون بگه و برای اون سوالات باید کتابای مخصوص خودش رو خوند. 014Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/16هری پاتر و زندانی آزکابانجی. کی. رولینگ4.624 برای عاشقان داستانهای تخیلی👌🏻🤏 04Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/23آن هافاضل نظری4.024 اشعار فاضل نظری>>>>جلا دهندهی روح 327Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/25اقلیتفاضل نظری3.819 ما که هستیم در این دایره سرگردان؟! 04Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/26مثل خون در رگ های من: نامه های احمد شاملو به آیدااحمد شاملو3.925 امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست: قدرت تو است! 027Teu امتیاز داد.1402/06/12سنگدلماریسا مییر4.347 00Teu امتیاز داد.1402/06/12شهر ماه خونینزهرا سعیدزاده3.02 00Teu امتیاز داد.1402/06/12جنگ سارماری لو4.52 00Teu امتیاز داد.1402/06/12نرگسحسین صفا3.80 00
Teu پسندید.روانشناس آدمخوار (سهند) تا صفحۀ 200 خواند.1402/06/12این کتاب پر از حس خوبهمعجزه های خواربارفروشی نامیاکیگو هیگاشینو200 / 312 % 6448
Teu پسندید.فاطمه روحی یادداشت نوشت.1402/05/23قصر آبیلوسی مود مونتگمری4.384 از شروع و تلاش برای رسیدن به رویا/ آرزو/ هدف مورد نظرمون می ترسیم؟ از قضاوت شدن توسط مردمی که هیچ اطلاعاتی از درون و ویژگی های منحصر به فرد ما ندارند، خسته و آزرده خاطر شدیم به دنبال معنای واقعی و حقیقی« علاقه و درک متقابل» هستیم؟ کتاب «قصر آبی» که داستان زندگی ولنسی عزیز منه جواب این سردرگمی ها رو با خودش داره ولنسی عزیزم تو و کارهایی که برای زندگی خودت کردی همیشه جای خودش رو در گوشه ای از قلبم داره💙 026
Teu پسندید.روشنا یادداشت نوشت.1401/07/02کتابخانه نیمه شبمت هیگ4.0277 کتابی خلاقانه با ایده ای نو و جذاب روند داستان طوریه که در انتهای کتاب حسی که نویسنده میخواد منتقل کنه، کاملا منتقل میشه و در آخر آدم واقعا تحت تاثیر قرار میگیره. هرچند داستان یه اشکالاتی هم داشت و یه جاهایی دیگه تکراری میشد. خب مثل اکثر کتابای الان هم، این ترند حمایت از هم جنسگرایی رو هم داشت و چون من با تبلیغ این موضوع مخالفم، پس طبیعتا برای من نقطه منفی ماجرا محسوب میشد. در کل کتاب خوبی بود، یعنی من در صورت داشتن وقت یه بار خوندنش رو پیشنهاد میکنم. ولی نمیتونم بگم کتاب محشری بود یا جز آثار بزرگ بود 😅😄 تو شرایطی که آدم همش دلش میخواست کاش همه چی یه طور دیگه بود و اینا خیلی موثره اما در حالت عادی با وجود اینکه کتابی با ایده های خوبه ولی کامل و پخته نیست. پ.ن: در نهایت این که اگه کسی میخواد واقعا جواب سوالات فلسفی مثل این که چرا رنج وجود داره رو پیدا کنه باید فلسفه بخونه نه رمان. رمان داستانه و برای اینه که یه سری احساسات در ما به وجود بیان و اوج بگیرن که اتفاقا خیلی هم قشنگه و تجربه احساساتیه که شاید تو زندگی واقعیمون هیچ وقت حس نکنیم، مثلا رفتن به زندان ، تو یه رابطه مضر بودن، خوشحالی شدید، دوستی خوب و ... ولی قرار نیست جواب همه ی سوالامون رو با دلیل و منطقی بهمون بگه و برای اون سوالات باید کتابای مخصوص خودش رو خوند. 014
Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/16هری پاتر و زندانی آزکابانجی. کی. رولینگ4.624 برای عاشقان داستانهای تخیلی👌🏻🤏 04
Teu پسندید.مطهره یادداشت نوشت.1402/05/26مثل خون در رگ های من: نامه های احمد شاملو به آیدااحمد شاملو3.925 امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست: قدرت تو است! 027