این کتاب برای من خاطرات دوران نوجوانی رو زنده می‌کنه
اون لحظه که پدرم کتاب رو خرید دقیقا یادمه، کنارش ایستاده بودم، وقتی عینکشو به چشمش زد رو درست به خاطر دارم، توی کتابفروشی کتاب رو ورق زد و...
 برای من این کتاب یادآور مردیه که دیگه کنارم ندارمش ولی همون نسخه کتابی که ورق زد و خرید داخل کتابخونمه
یادش بخیر همون دوران شب ها قبل از خواب یکی دو صفحه میخوندم و می‌خوابیدم
الهی! عاجز و سرگردانم! نه آنچه دارم دانم و آنچه دانم دارم...
        

                دلیل شهرت کتاب  رو نفهمیدم 🤷
کاش در موردش بیشتر تحقیق میکردم  بعد کتاب رو میخریدم
کاش در بهخوان امکان امتیاز منفی هم بود
        

                کتابی بود که با خواندنش گریه کردم البته شاید روی دیگران تا این حد تاثیر نداشته باشه.
        

                قلم نویسنده عالی بود تا حدی که بارها از شدت عصبی شدن  از اتفاق‌های داستان کتاب رو کنار گذاشتم.
        

                ترجمه خوبی نبود و کششی برای خوندن نداشت
من صوتی کتاب رو ترجیح دادم
        

                آیا در دل تو تلخی ملامت و افسون افسوس می‌دمم و آن را از ندامت‌های پنهانی آزرده می‌خواهم و آرزو می‌کنم که لحظات شادکامی‌ات را با اندوه برآشوبم و آیا لطافت گل‌های مهری که تو جعد گیسوان سیاهت را با آن آراستی که با او به زیر تاج ازدواج بپیوندی پژمرده می‌خواهم؟
نه هرگز، هرگز و صد هزار بار هرگز. آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد...
(برشی از متن کتاب)
        

                گاه هیچ اختلافی بین رستگاری و نفرین‌شدگی وجود ندارد.
(برشی از متن کتاب)