علی حاجی‌اکبری

علی حاجی‌اکبری

@AliHajiakbari

20 دنبال شده

9 دنبال کننده

            پذیرای همه‌ی صورت‌ها؛ انگور، عِنَب، اُزوم، اِستافیل.
دوست‌دارِ هم‌سُخنیِ عقلانیتِ هِلِنی، خِرَدِ خُسروانی و وَحیِ سامی.
چراگاه غزالان وحشی، صومعه‌یِ راهبان ترسا، معبد بُت‌پرستان، کعبه‌ی حاجیان، الواحِ مقدس تورات، کتاب آسمانی قرآن.
          

یادداشت‌ها

نمایش همه

0

        برخی وقایع در محدوده‌ی زمان و مکان باقی نمی‌مانند و بُعدِ تاریخی پیدا می‌کنند؛ مانند عاشورا که جاری در اعصار است. در هر عصری به این حقیقت زنده مراجعه کرده‌‌اند و از دریچه‌ی روزگار خودشان به آن نگریسته‌اند؛ با برداشت‌شان وجهی از آن را آشکار کرده‌اند.
یکی از مراجعات معاصر که با توجّه به روح زمانه‌ی ما عاشورا را بازخوانی کرده، فتح خون سیّد مرتضی آوینی است. این کتاب با برداشت معاصرش انسان امروزی را با حماسه‌ی یادشده پیوند می‌دهد؛ مثلاً فردیّت از مولّفه‌هایی است که ما را از هم‌نوعان‌مان در تمدّن‌های گذشته متمایز می‌کند؛ نحوی از فردیّت که ما تجربه می‌کنیم و ایشان درکی از آن نداشتند. و تو انسان تنهای قرن بیستم و بیست‌ویکم در آینه‌ی فتح خون می‌خوانی که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه‌ی خون تو است و انتظار تو را می‌کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده‌ات بگشایی و... .
پس سیّد مرتضی آوینی که از یک سو روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و سایر دریچه‌های نظری معاصر را می‌شناسد و از دیگر سو با حضرت سیّد الشّهدا_علیه السّلام_ پیوندی قلبی برقرار کرده، روزنی به آن حماسه‌ی تاریخی می‌گشاید و از ما دعوت می‌کند گوش جان‌مان را به‌ندای امامِ این عصر و زمان باز کنیم، که گروهی از مسلمانان او را صاحب عصر و زمان می‌خوانند.
      

0

        یکی از اوّلین نکاتی که پیرامون این کتاب توجّه را به خود جلب می‌کند، اسم یکی از دو نویسنده‌ی آن است؛ دیوید هاکنی بیش از این‌که اهل نظر در هنر باشد، اهل عمل است؛ یعنی بیش از این‌که نویسنده باشد نقّاش است؛ بیش از این‌که بنویسد، درباره‌اش نوشته‌اند؛ او خودش جزیی از تاریخ هنر معاصر و از معدود افراد زنده و فعّالی است که هنر مدرن قرن بیستم را با اکنون پیوند می‌دهد.
در این کتاب هاکنی و هم‌کارِ مورّخش روی مفهومی به‌نام تصویر تمرکز کرده‌اند، که نسبت به نقّاشی دایره‌ی گسترده‌تری را دربر می‌گیرد؛ مثلاً کاربردهای خبری، علمی و... دارد.  
آن‌ها سیر تحوّلات و تطوّرات تصویر را به‌موازات تاریخِ تکنولوژی‌های مرتبط با اُپتیک و دست‌گاه‌های نوری و هرچه به دیدار مربوط است، ترسیم می‌کنند. طوری این کار را انجام می‌دهند که بسیاری از تصوّرات پیشین و قالب‌های ذهنی‌مان را نسبت به هنرمندان نابغه و آفرینش‌های هنری‌شان می‌شکنند؛ زیرا بیش از آن‌که موفّقیّت‌ها و دست‌آوردهای‌شان را به نبوغ و مهارت نسبت دهند، به تکنولوژی‌هایی نسبت می‌دهند که دراختیار می‌گرفتند؛ مثلاً هنرمندی می‌توانست تصویر به‌تری خلق کند، که عدسی شفّاف‌تری داشت. ایشان سیر یادشده را به روزگار ما می‌رسانند و تکنولوژی‌های یادشده و نرم‌افزارهایی مانند فتوشاپ را به هم ربط می‌دهند.
دیوید هاکنی شخصیّت انعطاف‌پذیری دارد. با وجود سنّ بالایش می‌کوشد خود را به‌روز نگه دارد؛ به‌عنوان نمونه، یک نفر را استخدام کرده تا او را از آخرین نرم‌افزارها و تکنولوژی‌های مرتبط با خلق و ایجاد تصاویر آگاه کند. با این وصف احتمالاً الآن دارد از موتورهای گوناگون هوش مصنوعی برای خلق تصاویر استفاده می‌کند.
      

0

        این اولین تصویری است که در نخستین برخورد با تاریخ مختصر هنر هند با آن مواجه می‌شویم. اما این بانوی غرق در زیور و زینت کیست؟ و در پس این تصویر او چه داستان‌هایی نهفته است؟
هم‌سر و معشوقه‌ی «کریشنا»ست؛ و در عین حال به شاعر و کنیزی از دربار یکی از راجاهای نه‌چندان قدرت‌مند هندوستان تعلق دارد؛ راجایی که برادر کوچک‌ترش، دست او را از حکومت کوتاه کرد. پس از آن، او هم شاعری، پیشه‌ی خود کرد؛ و به تقلید از کریشنا و رادا، هم‌راه آن کنیز، زندگی عاشقانه‌ای را در یکی از شهرهای مقدس هندوان آغاز کرد.
ناگاری‌داس، که تخلص شاعرانه‌ی آن راجا بود، در اشعارش عشق پرسوز رادا و کریشنا را در کنار سواحل رودها و اعماق جنگل‌های تاریک هندوستان تصویر می‌کرد.
اما اصلا کریشنا و رادا چه کسانی هستند؟ برای یافتن تصوری از این‌ها، و برای رسیدن به بخش یادشده از کتاب، باید سفری را از لابه‌لای سطور و فصول آن آغاز کنیم. این سفر بسیار پرماجرا و پرفراز و نشیب است. راه‌نمای ما در این مسیر، نویسنده‌ی کتاب، «روی سی. کریون» است؛ البته فرزان و کاوه سجودی نیز به عنوان مترجمان این راه‌نما هم‌راهی‌مان خواهند کرد. انتشارات «فرهنگستان هنر»، این دو مترجم را برای کمک به فارسی‌زبانان٬ نزد کریون فرستاده.
حرکت را از کرانه‌های رود سند آغاز می‌کنیم؛ و از شهرهایی باستانی به راه می‌افتیم. پس از آن به سوی شرق می‌رویم. اقوام صحراگردی را مشاهده خواهیم کرد، در حالی که کتاب‌های مقدسی را با خود به هم‌راه دارند؛ متونی که ادعا می‌شود سرودهایی آسمانی است؛ پس از حرکت بسیار به درخت مقدس «بودهی» (بیداری) می‌‌رسیم؛ و به پایینش نظری می‌افکنیم؛ شاه‌زاده‌ای را با گوش‌هایی که نرمه‌هایی کشیده‌ دارد می‌بینیم. اگر از شمنان جنگلی آن حوالی بپرسیم، می‌گویند حدود دو ماهی می‌شود، که این جا به مراقبه نشسته؛ و روز‌به‌روز تکیده‌تر شده؛ می‌خواهد بداند چگونه می‌توان از رنج‌های زندگی رست‌؛ به مراقبه نشسته تا روشنایی یابد؛ و «بودا» (بیدار) شود. اگر ما هم کمی بنشینیم شاهد آن خواهیم بود که او برمی‌خیزد؛ و شادمانه می‌رود، تا اولین موعظه‌اش را بیان کند. می‌توانیم او را رها کنیم و سراغ انسان شگفت‌انگیز دیگری برویم. اولین نکته‌ای که در هنگام رویارویی با او به چشم خواهدآمد، لباس عجیبش است. او شفاف‌ترین لباس دنیا، هوا، را برای پوشیدن انتخاب کرده؛ و برای بریدن رشته‌های تعلقاتش حتی حاضر نشده پارچه‌ی فرسوده‌ای به اندازه‌ی یک دستار را پیش خود نگه دارد.
در مسیرمان به سوی شرق، ستون‌هایی سنگی را دیده‌ایم، که کریون می‌گوید امپراتور قدرت‌مندی از سلسله‌‌ای هندی، افراشته. این ستون‌ها در سراسر قلم‌رو گسترده‌ی او به آسمان رفته‌اند؛ و مسیر زایران قدم‌گاه‌های بودا را آشکار می‌کنند. می‌توانیم با در پیش گرفتن مسیرشان در عکس جهتی که آمده‌بودیم، به سمت غرب باز گردیم. در این راه کاروان‌ها و زایران بسیاری از هند و چین و ماچین تا رسیدن به اتاق‌های دست‌کندی در دل صخره‌های دره‌ی سرسبز بامیان هم‌راهی‌مان می‌کنند.
به‌مرور هندوستان چهره‌ای آمیخته می‌یابد. کمی که با این چهره خو گرفتیم و از مساجد، که جای‌گاه سجده در برابر خدای یگانه است، دیدن کردیم، به دربار همان راجایی می‌رسیم که پیش از شروع سفر درباره‌اش گفتیم. و از این جا تا رسیدن به پایان کتاب راه درازی در پیش نیست.
اگر بخواهیم این راه کوتاه باقی‌مانده را هم با کریون ادامه دهیم، درخواهیم‌یافت هر چه به آخر نزدیک می‌شویم، بر سرعت حرکت و فشردگی توضیحات او افزوده می‌شود، تا این که به نقطه‌ی پایان برسیم؛ و در ایست‌گاهی قرن بیستمی از قطار پیاده شویم.
کتاب تاریخ مختصر هنر هند روایتی فشرده از تاریخ معماری، مجسمه‌سازی و نقاشی سرزمین شگفت‌انگیز و کم‌تر‌شناخته‌شده‌ی هندوستان است.
این کتاب یازده فصل را شامل می‌شود. فصل اول و دوم، فصولی مقدماتی هستند، که به شروع تمدن و آغاز حضور بنی‌آدم در هندوستان می‌پردازد. در نه فصل بعدی با آهنگی که گاهی تند می‌شود، روایت مختصر کریون از هنر هند ادامه می‌یابد. عنوان بیش‌تر این فصول با نام سلسله‌ها و حکومت‌ها مشخص شده؛ مانند فصل سوم، «دوره‌ی مائوریان: نخستین هنر امپراتوری». کریون کوشیده تاثیر زمینه‌هایی مانند حکومت و دین را بر شکل‌گیری و سیر هنر بررسی کند. در فهرست کتاب فصلی به عنوان «سخن آخر، عصر جدید» به چشم می‌خورد که به عنوان دوازدهمین فصل در نظر گرفته نشده؛ و بسیار فشرده است. این فصل که برای جمع‌بندی و نتیجه‌گیری در انتها قرار داده‌شده، دربردارنده‌ی اشاراتی به هنر هند در سده‌ی بیستم است؛ قرنی که، در فصول قبلی سیر هنر هند تا پیش از آن، پی‌گیری شده‌بود.
از آن جهت که این کتاب، به تاریخ می‌پردازد، دربردارنده‌ی روایتی تاریخی است، که بر مبانی نظری و جهان‌بینی نویسنده‌اش استوار است؛ نویسنده‌ای که یکی از شهروندان تمدن غربی است؛ و مانند دیگر روایت‌های غربیان از سیر هنر و تمدن، نقاط قوت و ضعفی دارد. از جمله‌ی نقاط قوت این‌ روایت‌ها و از آن جمله، روایت کریون می‌توان ارایه‌ی سیری منسجم و پیوسته را برشمرد، که تحولات مشاهده‌شده را توجیه می‌کند؛ و پاسخی دربرابر پرسش‌ها و مسایل انسان می‌گذارد. نقطه‌ی قوت دیگر این روایت‌ها استناد و اتکای آن‌ها به شواهد باستان‌شناختی است.
اما از جمله‌ی نقاط ضعفشان می‌توان به این موارد اشاره کرد:
عدم پاسخ‌گویی به مسایلی مانند خلقت آغازین انسان؛ نادیده گرفتن نقش پیام‌بران و اولیای الهی در شکل‌گیری تمدن؛ نادیده گرفتن استعمارگری حکومت‌های غربی و تاثیرات مخرب آن؛ و... .
خواننده‌ی غیرغربی، با مبانی و جهابینی خاص خود، که روایت ارایه‌شده در این کتاب را بی‌چون‌وچرا نمی‌پذیرد؛ و با دیده‌ی تردید به آن می‌نگرد، می‌تواند از اسناد و شواهد ارایه‌شده در این کتاب استفاده کند؛ و بکوشد بر اساس جهان‌بینی خود، روایتی منسجم و پاسخ‌گو را از تاریخ هنر هند طرح بریزد؛ طرحی نو.
نسخه‌ی کامل این یادداشت در مجله‌ی الکترونیکی یانون‌دیزاین منتشر شده.
      

2

        برایان لاوسون، در این کتاب، به مفهوم طراحی پرداخته؛ و سعی در روشنﺗﺮ شدن آن دارد. طراحی چیست؟
آیا ما انسانﻫﺎ، با این مفهوم بیگانه هستیم؟ یا این‌که حتی اگر طراح نباشیم، در زندگی روزمرهﻯ خود با آن درگیریم؟
وقتی روﺑﻪروی آینه ﻣﻰایستیم تا موهای‌مان را به شکلی شانه کنیم، وقتی برای بیرون رفتن، فکر ﻤﻰکنیم کدام پیراهن و کدام شلوار را انتخاب کنیم، وقتی جای میز اتاق‌مان را تغییر ﻤﻰدهیم، وقتی کتابﻫﺎی‌مان را از نو در قفسه ﻤﻰچینیم، وقتی ... ؛
پس همه با طراحی درگیریم.
اما انسانﻫﺎیی هستند که طراحی در زندگی‌شان نقشی پررنگﺗﺮ دارد؛ طراحان حرفهﺍی، که از این راه نان ﻤﻰخورند. اینان باید از این مفهوم آگاهی بیشﺗﺮی داشتهﺑﺎشند. پس خواندن این کتاب را به همهﻯ طراحان توصیه ﻤﻰکنم.
طراحی هم فعل است؛ هم اسم؛ هم به یک روند و فرآیند اشاره ﻤﻰکند؛ هم به محصول و برونﺩاد این فرآیند. این کتاب به طراحی در معنای اول، یعنی طراحی به عنوان یک روند ﻤﻰپردازد؛ روندی که در پاسخ به مسئله یا مسئلهﻫﺎیی، آغاز شده و ادامه ﻤﻰیابد.
به یک خانه، که حاصل کار یک معمار است، به یک پوستر که حاصل کار یک گرافیست است، به یک باتری که حاصل کار یک طراح صنعتی است، یا به یک «چیز» که حاصل کار یک طراح است، چگونه نگاه ﻤﻰکنید؟
به عنوان یک محصول تمامﺷﺪه و بی‌ارتباط با گذشته و آینده، یا به عنوان برون‌داد یک روند؟ روندی که حتی پس از ساخت محصول ادامه دارد؛ تا بیﻧﻬﺎیت. برایان لاوسون در کتابش ما را با نگاه دوم هم‌راه ﻤﻰکند. طراحی از گذشته تا به حال چه سیری داشته؟ و امروز در چه وضعی است؟ بین رشتهﻫﺎی مختلف طراحی چه تفاوتی هست؟ آیا این تفاوت بنیادین است؟ چه عواملی سبب این تفاوت ﻤﻰشود؟ چرا دو مفهوم با نامﻫﺎی Art و Design وجود دارند؟ مگر هنر و طراحی متفاوت هستند؟ این دو مفهوم چه نسبتی دارند؟ آیا طراحی تنها با هنر نسبت دارد؟ یا مفاهیم دیگری چون Science و Technology هم با آن مربوط هستند؟
تفکر چه طور؟
با این که آقای لاوسون تعریفی قطعی از طراحی به دست نمیﺪهد، دربارهﻯ مفهوم طراحی و نسبت‌ش با هنر، علم، تکنولوﮊی، تفکر یا... بحثﻫﺎی سودمند و روشنﮔﺮی دارد.
از مهمﺗرین بخشﻫﺎی کتاب، الگویی است که لاوسون دربارهﻯ مسایل طراحی و راه‌حل آنﻫﺎ ارایه ﻤﻰدهد. آیا طراحی روندی خطی است؟ آیا فرمولی دارد که با به کاربستن آن بتوانیم طراحی کنیم؟ منظورم از فرمول، روندی است مرحله مرحله، با ترتیبی ثابت و بدون تغییر، که در هر مرحله باید دستورات مشخصی را انجام دهیم، که خاص آن مرحله است. و پس از انجام آنﻫﺎ به مرحلهﻯ بعد برویم. آیا طراحی روندی اینﭼﻨﻴﻦ است؟
توضیحات لاوسون و الگویی که از راﻩ حل مسایل طراحی ارایه می‌کند، در به دست آوردن یک نگاه واقعی در این‌باره راﻩگشاست؛ مسئلهﻯ طراحی عبارت است از مجموعهﺍی از خواستﻫﺎ و نیازها در زمینهﺍی مشخص که طراح باید به آنﻫﺎ پاسخ دهد. چه بسا خواستﻫﺎ و نیازهای موجود متضاد باشند، و در این‌جا مهارت طراح در دادن پاسخی جامع، منسجم و زیبا اهمیت ﻤﻰیابد. لاوسون سعی دارد ساختار مسایل طراحی را تشریح کند؛ و یک الگوی کلی از آنﻫﺎ ارایه دهد؛ الگویی که به آگاهانهﺗر شدن روند پاسخ به مسایل طراحی به کار آید.
در کتاب، با نقل قولﻫﺎی زیادی از طراحان، هنرمندان و... روبه‌رو ﻤﻰشویم که شاهدی است بر آﻦچه مطرح ﻤﻰشود. هم‌چنین از آزمایشﻫﺎ و تحقیقاتی میدانی یاد شده، که به عمیقﺗر شدن فهم ما از مفهوم فرآیند طراحی و تفکر طراحانه کمک می‌کند.
نسخه‌ی کامل این یادداشت در مجله‌ی الکترونیکی یانون‌دیزاین منتشر شده.
      

0

        چرا بناهای کهن را بسیار دوست داریم؟ چرا در یک خانهﻱ روستایی که سازندگان‌ش architect  هم نبودهﺍند، احساس خوبی داریم؛ احساسی که شاید در خانهﺍی طراحی معماران معروف نداشته باشیم. چرا در برخورد با بعضی بناها احساس خوبی داریم؟ کوچکﺗرین واحد سازنده(اتم)ﻱ دنیای ما چیست؟ اتم؟ ذرات زیراتمی؟ مجموعهﺍی از روابط و نسبتﻫﺎ؟ الگوها؟ الگو چیست؟ زبان چیست؟ زبان الگو چیست؟ یک چیز چه زمانی زنده ﻣﻰشود؟ آیا میﺗﻮان بنایی، محلهﺍی یا شهری زنده ساخت؟ چگونه؟
آیا زبان الگوها ﻣﻰتواند به زنده شدن دنیای ما کمک کند؟ چگونه؟ چگونه ﻣﻰتوان به زنده بودن یک الگو یا یک زبان الگو پی برد؟ چگونه ﻣﻰتوان الگوهای زنده را کشف کرد؟ آیا ﻣﻰتوانیم از احساسمان برای کشف الگوهای زنده کمک بگیریم؟ آیا احساس قابل اعتماد است؟ آیا با سیستم مدولر ﻣﻰتوان بنا یا شهری زنده ساخت؟ چگونه باید بنایی با طرح زنده را، ساخت؟
کریستوفر الکساندر ﻣﻰگوید.
معماری و راز جاودانگی ؛ راز بی‌زمان ساختن،
عنوان بسیار جذابی دارد؛ برای انسان؛ که به خاطر جاودانه‌گی، به زمین ﻣﻰآید؛ و در جست و جوی چشمهﻱ آب حیات تا اعماق تاریکﺗﺮین غارهای جهان سفر ﻣﻰکند. این کتاب از نخستین‌هایی‌ست که به روش طراحی  ﻣﻰپردازد. کریستوفر الکساندر، استاد معماری دانش‌گاه کالیفرنیا در برکلی، در زمینهﻯ طراحی زبان خودش را دارد و البته صاحب نظر است. در این کتاب، پس از مقدماتی دربارهﻯ «الگوها»، «زبان الگو» و «الگوهای زنده» و معرفی این مفاهیم، به قسمت حساس ماجرا ﻣﻰرسیم؛ جایی که آقای الکساندر در مورد روش طراحی و ساخت خود سخن ﻣﻰگوید.
در طول مطالعهﻯ این کتاب، متوجه مفهومﻫﺎیی شدم، که در نظریهﻯ طراحی وی نقش مهمی بازی ﻣﻰکنند؛
از جمله زبان؛ توجه کنید که زبان تشکیل شده است از مجموعهﺍی از واﮊهﻫﺎ؛ و قواعدی که امکان ترکیب این واﮊهﻫﺎ را به منظور رسیدن به ساختﻫﺎی معنادار فراهم ﻣﻰکند. زبان مفهوم بسیار بسیار مهمی است؛ دست کم نگیریدش.
مفهوم دیگر، اتم یا کوچکﺗﺮین ذرهﻯ سازندهﻯ هستی است. زمانی تصور ﻣﻰشد اتم این نقش را به عهده دارد؛ بعد فهمیدیم خود اتم از ذرات کوچکﺗﺮی ساخته شده؛ ذراتی که آنﻫﺎ هم تجزیهﭘﺬیرند؛ و این روند تجزیهﻯ ذرات، تا کجا ادامه دارد؟! خدا ﻣﻰداند. الکساندر ﻣﻰگوید نقش اتم را ذرهﻯ خاصی به عهده ندارد؛ این الگوها هستند که در نهایت جهان ما را ﻣﻰسازند؛ خود اتمﻫﺎ، الکترونﻫﺎ، پروتونﻫﺎ و... از الگوها تشکیل شدهﺍند.
اما الگو. واﮊهﺍی که در طول مطالعهﻯ کتاب، بارها با آن برخورد ﻣﻰکنیم. الگو در این کتاب، مجموعهﺍی از روابط و نسبتﻫﺎست، بین اجزای یک چیز، و آن چیز هویت‌ش را از آن الگو ﻣﻰگیرد؛ و اجزای‌ش نیز خود مجموعهﺍی از روابط و نسبتﻫﺎ هستند. هر بنا، هر شهر و هر محصولِ فرآیند طراحی نیز از الگوها ساخته ﻣﻰشود؛ پس زبان الگو وارد بحث ﻣﻰشود؛ برای ساخت یک چیز هم به الگوها(واﮊگان) نیاز داریم، هم به قواعدی که امکان ترکیب این الگوها را فراهم کند؛ یعنی به زبان.
کریستوفر الکساندر در ضمن معرفی الگو و زبان الگو، ما را با پرسشﻫﺎیی درگیر ﻣﻰکند؛ از جمله این که چرا در برخورد با طبیعت، بناهای کهن، بناهای روستایی یا... احساس خوبی پیدا ﻣﻰکنیم؟ احساسی که در شهرهای امروزی گم شده است. انگار بعضی بناها زنده و برخ ﻣﺮدهﺍند. او در مورد زنده بودن یا نبودن بنا، شهر یا... صحبت ﻣﻰکند؛ از نظر او زنده بودن در گرو این است که نیروهای متضادی که در یک زمینه ایجاد ﻣﻰشوند، امکان آزاد شدن بیابند؛ در این صورت سیستم زنده و خودبان خواهد بود؛ و در غیر این صورت مرده و خودویرانﮔﺮ.
آن چه ﻣﻰتواند امکان آزاد شدن نیروهای متضاد موجود در یک سیستم را فراهم کند، الگو و زبان الگوست؛ یعنی زنده بودن یا نبودن یک سیستم بستگی دارد به الگوهای تشکیلﺩهندهﻯ آن؛ و نحوهﻯ ارتباط این الگوها. اگر یک زبان الگو چنین قدرتی را دارا باشد، زنده و در غیر این صورت مرده است.
این کتاب که به همت انتشارات دانش‌گاه شهید بهشتی و با ترجمه دکتر مهرداد قیومی بیدهندی خیلی وقت‌ است منتشر شده است، هنوز هم توسط بسیاری از طراحان به خصوص طراحان معمار و به خصوص‌تر دانش‌جویان معماری خوانده نشده است! 
نسخه‌ی کامل این یادداشت در مجله‌ی الکترونیکی یانون‌دیزاین منتشر شده.
      

28

        یک داستان دوست‌داشتنی که متخیّله‌ی نویسنده براساس یکی از مشهورترین تابلوهای تاریخ هنر پِی ریخته. 
دختری با گوش‌واره‌ی مروارید، که با نگاه پررمز و رازش به لب‌خند رازآلود مونالیزا تنه می‌زند، سرنخ نوشتن داستانی عاشقانه را به‌دست تریسی شوالیه سپرده.
یک نکته‌ی جالب داستان، اشاره‌هایی به ابزارها و شیوه‌های کار هنرمندان اروپایی قرن هفدهم است؛ از جمله دست‌گاه‌های نوری که قدرت چشمان ورمیر را برای نگریستن به اُبژه و تسخیر آن چندچندان می‌کرد.
از صحنه‌هایی که خیلی با آن ارتباط برقرار کردم، نخستین مواجهه‌ی ورمیر با گرت و چگونگی دل‌باختگی‌ نقّاش به دختر پیش‌خدمت بود. گرت براساس رنگ و فرم، سبزیجاتی را که برای پختن غذا خرد می‌کرد، کنار هم می‌چید و وقتی ورمیر در این باره از او سوال کرد، فهمید که چه چیزی در پس آن چشم‌ها نهفته است. این اوّلین جایی بود، که نردِ عشق به او باخت.
فیلمی که براساس داستان ساخته‌اند دیده‌‌ام؛ ولی به‌نظرم در این مورد تصویر خودش را به‌پای متن مکتوب نرسانده.  
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

مردی در تبعید ابدی: بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین

1

Drive: the surprising truth about what motivates us
          مدیریت سنتی سعی می‌کند با پاداش و مجازات در افراد انگیزه ایجاد کند. نویسنده می‌گوید این روش، فقط برای فرد انگیزه بیرونی ایجاد می‌کند. انگیزه بیرونی باعث می‌شود علاقمندی فرد به خود کار از بین برود، خلاقیت کاهش پیدا کند، نگاه فرد نزدیک‌بین شود و به طور خلاصه فرد فقط به دنبال گرفتن پاداش باشد.

نگاه علمی جدید، این است که افراد برای کار کردن، انگیزه‌های درونی بسیار قوی دارند. فرد وقتی به صورت خودجوش کاری را انجام می‌دهد که در انجام آن اختیار داشته باشد، به مرور زمان تسلط بالاتری بدست بیاورد و هدف انجام کار برای او با اهمیت باشد. منظور از اختیار این است که فرد در مورد موضوع کار، زمان و روش انجام آن و همچنین همکاران خود، تصمیم بگیرد. 

نویسنده می‌گوید اینکه بعضی از افراد انگیزه درونی دارند و بعضی انگیزه بیرونی، تابعی از محیط و قابل اصلاح است و کسی با این ویژگی‌ها متولد نمی‌شود. به نظرم در مورد این موضوع می‌شود بیشتر تحقیق کرد!

این نکات در کتاب جالب بودند:
+ میمون‌هایی که حل کردن معما را دوست داشتند و وقتی برای این کار، جایزه گرفتند، عملکردشان ضعیف‌تر شد.
+ وقتی که به اهدا کنندگان خون برای این کار پول دادند، اهدا کم شد. تا قبلش افراد هدف بالاتری داشتند.
+ مجازاتی که باعث شد خانواده‌ها برای بردن فرزندشان از مهد کودک، بیشتر تاخیر داشته باشند.
+ انتظار جایزه مالی روی مغز تاثیری مشابه مواد مخدری مثل کوکائین می‌گذارد.
+ کارهای بدون خلاقیت و غیر جذاب با جایزه سریع‌تر انجام می‌شوند.
+ پاداش‌های غیرمنتظره و گه‌گاه، اثرات منفی کمتری دارند و باعث نمی‌شوند پاداش تبدیل به هدف شود.
+ بازخورد وقتی که در مورد کار و تلاش باشد و نه در مورد نتیجه، باعث تقویت انگیزه درونی می‌شود.
+ اهدافی که برای خودمان می‌گذاریم از روی انگیزه درونی هستند ولی وقتی دیگران اهداف ما را مشخص می‌کنند، دیگر این حس را نداریم.
+ پول برای افرادی که انگیزه بیرونی دارند، مسأله اصلی است و افرادی که انگیزه درونی دارند، در صورتی که به نظرشان شرایط عادلانه باشد، به پول فکر نمی‌کنند.
+ افراد بدبین در وکالت موفق‌تر هستند و وکلا معمولا حس خوبی ندارند.
+ اگر مبنای محاسبه حقوق، زمان کار باشد، افراد زمان کار را تحویل می‌دهند و نه نتیجه را.
+ در آمریکا حدود ۵۰ درصد کارمندان درگیر کار نیستند. در بعضی از کشورها فقط ۳ درصد از کارمندان درگیر کار هستند.
+ حالت «فلو» شرایط ایده‌آل کار است. در این حالت، هدف مشخص است و خودت دوست داری که به سمت آن بروی و وقتی می‌روی نزدیک‌تر می‌شوی و این کار خیلی سخت یا آسان نیست.
+ ۵۶ درصد از دانش‌آموزان رشته مدیریت کسب‌وکار گفته‌اند که مرتبا تقلب می‌کنند.
+ بعضی از کارکنان از ضمیر «ما» برای توصیف شرکت استفاده می‌کنند و بعضی از ضمیر «آنها».
+ رسیدن به هدفهای مادی ما را خوشحال‌تر نمی‌کند ولی تعقیب آنها برایمان اضطراب می‌آورد.
+ فرایند مرسوم ارزیابی عملکرد، برای ارزیابی کننده و ارزیابی شونده احساس بسیار بدی ایجاد می‌کند و افتضاح است. از طرف دیگر، وقتی بعد از ۶ ماه در مورد چیزی بازخورد دریافت کنیم، چطور می‌توانیم آن را اصلاح کنیم.
+ وقتی کسی نمی‌داند که چرا کاری را انجام می‌دهد، چطور ممکن است برای آن انگیزه داشته باشد.
+ نحوه درست حقوق دادن این‌طور است که افراد کلا به حقوق فکر نکنند. حقوق باید در مقایسه با درون و بیرون شرکت، عادلانه باشد و شرکت‌هایی موفق‌تر هستند که بالاتر از متوسط، حقوق دهند.
+ سقراط می‌گوید که آدم به اندازه تسلط بر نفسش، آزاد است و افرادی که بر خود مسلط نیستند، دیگران بر آنها حکومت می‌کنند.
+ هر کس باید مدیر خود باشد و مشخص کند که روی چه موضوعی تمرکز می‌کند و برای چه نتایجی پاسخگو است و چقدر طول می‌کشد تا این نتایج بدست بیایند.
+ تلاش برای انگیزه دادن به افراد بیهوده است. باید آدمهای با انگیزه را پیدا کنیم و تلاش کنیم که انگیزه‌شان کم نشود.
        

15

کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

8

بار باران

0