استیو جابز غلط کرد با تو: خاطرات یک کپی رایتر دون پایه

استیو جابز غلط کرد با تو: خاطرات یک کپی رایتر دون پایه

استیو جابز غلط کرد با تو: خاطرات یک کپی رایتر دون پایه

آزاده رحیمی و 2 نفر دیگر
3.6
47 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

63

خواهم خواند

56

شابک
9786226194341
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1400/2/26

توضیحات

        مدیران استارت‌آپ‌ها یک ارگان زنده‌ی شاداب و پرانرژی می‌خواهند که هم‌زمان هم استراتژیست باشد، هم بنویسد. هم گرافیست باشد، هم تدوینگر و هم تحلیلگر بازار. اگر بتواند کمی فیلمنامه‌ی تبلیغاتی بنویسد و در ماه چندتا فیلم تبلیغاتی و موشن گرافیک هم بسازد که چه بهتر. آگهی‌دهنده همه‌ی این‌ها را زیر عنوان ابزورد «کارشناس محتوا» ردیف می‌کند و اگر شانس آوردید و از میان خیل مشتاقان، پرینت رزومه‌ی شما سر از میر مدیر منابع انسانی درآورد و به مصاحبه راه پیدا کردید، تازه متوجه می‌شوید که همه‌ی آن مهارت‌ها به کارتان نمی‌آید، یکی را می‌خواهند که از گوگل عکس پیدا کند، چند خط کپشن بنویسد و بگذارد توی اینستاگرام.

«استیو جابز غلط کرد با تو» تلاشی‌ست برای ثبت تجربه‌ی شخصی از محیط کار در شرکت‌های فناور ایرانی. بیشتر روایت‌هایی را که از کسب‌وکارهای نو خوانده‌ایم، مدیران و بنیان‌گذارانی نوشته‌اند که با ثبت روایت پیروزی یا شکست‌شان هم در پی برندسازی‌اند. اما از هزاران نفری که در مشاغل میانی و رده‌های پایین‌تر کار می‌کنند معمولاً روایتِ مستند و خاطره‌ای در دست نیست. «استیو جابز غلط کرد با تو» از این نظر ارزشمند است که بازتولید همان «ادبیات موفقیتِ» مرسوم به حساب نمی‌آید؛ روایتی‌ست نقادانه با طنزی گزنده.
      

لیست‌های مرتبط به استیو جابز غلط کرد با تو: خاطرات یک کپی رایتر دون پایه

پست‌های مرتبط به استیو جابز غلط کرد با تو: خاطرات یک کپی رایتر دون پایه

یادداشت‌ها

          شما یا از خوندن این کتاب لذت می‌برید یا اصلا ازش سر در نمیارید؛یعنی به نظر من، نمیتونه از این دو حال خارج باشه. چون اگه تو فضاهای استارتاپی و تحت عناوین دهان‌پرکنی مثل کپی‌رایتر و کارشناس تولید محتوا فعالیت نکرده باشید یا الان مشغولش نباشید، احتمالاً از خیلی از تصویرسازی‌ها و ذهنیت‌هایی که نویسنده درباره این فضاها بهتون میده، سر در نمیارید. نه این‌که متوجه نشید چی به چیه، اما دائم از خودتون می‌پرسید 《خب چرا؟》، 《چرا اینجوری انجامش میدن؟》، 《چرا اعتراض نمی‌کننن؟》، 《چرا قبول می‌کننن این شرایطو وقتی میدونن نشدنیه و امثال اینها. و خب این‌ها سوالاتی نیست که یکی دوبار وسط خوندن کتاب به ذهنتون خطور کنه، تقریباً هر چند صفحه یه‌بار  یه دور اینا تو ذهنتون پلی میشه.
 اما با فرض اینکه شما یا با کپی‌رایتر بودن (لطفاً با Copyright اشتباه نگیرید, copywriter منظوره) یا کارشناس تولید محتوا بودن سر و کار داشتید یا دارید، می‌تونم بگم این کتاب یه جورایی مثل خاطرات یواشکی ولی دسته‌جمعی دانشجوهای سراسر کشوره که وقتی سال‌ها بعد از فارغ‌التحصیلی میشینن دور هم و باهم اون روزها رو مرور می‌کنن، می‌بینن با وجود تمام تفاوت‌های رشته‌ای یا شهری و دانشگاهی، چقدر نوستالژی و اشتراک اتفاقی با هم دارن! و همین فراگیر بودن اتفاقات تعریف شده تو کتاب، به نظر من نقطه قوت کتابه.
 البته این که نویسنده، انتهای کتاب اقرار می‌کنه که فهمیده برای این کار خلق نشده و رفته سراغ کار محبوبش، شاید کمی نگاه نقادانه کتاب رو بالا برده باشه ولی احتمالاً اونایی که تو این اکوسیستم ها فعالیت دارن و قصد تغییر شغل هم ندارن می‌تونن شهادت بدن چیزی به جز بیان واقعیت‌ها توی کتاب نیومده.
 موقعیت‌هایی که گاهی از شدت گزنده بودن، آدمو به خنده میندازه، معذب بودن هایی که باید حتماً طی بشه، تغییرات اجباری و تحمیلی چند وقت یه بار تحت عنوان پویا نگه داشتن محیط کار و کارمندان، که همه میدونن قرار نیست معجزه کنه و به هر حال با یه تغییر جدید جابجا میشه، همه و همه بخش‌های ثابتی از اتفاقاتی هستند که زیر پوست عناوین و توضیحات شیک و تبلیغاتی استارتاپ‌های وطنی در حال رخ دادنن.
 کارمندانی که با هزار و یک امید و خلاقیت و ایده، به هدف ایجاد تحول تو دنیا، پا به این اکوسیستم میذارن و خیلی زود متوجه می‌شن این ویترینی که مدیران و مشاوران تبلیغاتی استارتاپ‌ها (حتی معروف‌ترین‌هاشون) برای مخاطبین و مردم آماده کردن، اونی نیست که تو واقعیت اتفاق می‌افته. اینجا هم یه فضای روتین جریان داره که هرچقدرم خلاقانه و جذاب باشه، بازم به خاطر شکل کار، بعد مدت کوتاهی حس 《کم‌بازده بودن شخصی》 به انواع و اقسام احساسات دیگه اضافه میشه؛ احساساتی مثل:  《چرا اینقدر درآمدش کمه؟》،《 پس کی قراره بترکونم؟》، 《چرا مدیران، جای خلاقیت درخواستی موقع استخدام، حالا از من توقع کار روتین همیشگی دارند؟》،《 چرا به عنوان کپی‌رایتر استخدام شدم ولی ازم توقع دارن همزمان کارهای مربوط به ۴، ۵ عنوان شغلی دیگه رو هم انجام بدم؟》و قس علیهذا...
 خلاصه تو این کتاب تو ۱۷ فصل جذاب و خوش‌خوان به بهانه آشنایی با ۱۷ سرتیتر مربوط به اکوسیستم استارتاپی، با واقعیت شغلی کپی‌رایتربودن تو ایران آشنا میشید. و این میتونه بهتون کمک کنه که خودتونو وصله‌ی ناجور یا عنصر ناتوان تو این فضا نبینید و متوجه بشید بیشتر جاهای این فضا آسمون همین رنگیه!
 فقط همون طور که تاریخ رو فاتحان می‌نویسن، اینجا هم تریبون و رسانه دست صاحبان استارت‌آپ‌های خفن و موفق و مطرحه که بی‌برو برگرد تلاش دارند بگن 《 با دست خالی همه چیز ممکنه فقط کافیه اراده کنید!》 ولی واقعیت اینه که این دست خالی ادعایی، خیلی جاها پر بوده، از مادیات گرفته تا ارتباطات و اختیارات و آره و اینا!
 اگه کارشناس تولید محتوا/کپی‌رایتر هستین، همین امروز خوندن کتاب رو شروع کنین و از این فراگیری احساسی که باهاش مواجه میشین، در عین تلخی، لذت ببرین و اگر نیستین به نظرم شاید بتونین از خوندنش صرف نظر کنین.
        

7

        چه عنوان با مزه ای😂🤔
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

محمد

محمد

1402/1/9

          چرا این کتاب را می خوانم؟ چون اون کتاب هایی که دوست دارم گیرایی ندارند و انرژی افتاده است و فعلا بین کتاب بخوانیم؛ عنوانش عجیب است :)

به نظرم کتاب یک نمایی کلی از فضای استارتاپها یا شرکت نوآفرین در ایران را به واسطه تجربه کاری که نویسنده داشته است به مخاطب می دهد. خروجی که از متن گرفتم این است که انگار بعضی از عزیزان در توهم «کَلیفرنیا» یا «L.A» هستند و با رویای «سیلیکون ولی» شب را به روز می کنند که شاید الزاما بد نباشد. نمی دانم قصه راه رفتن کلاغ و کبک اینجا صادق است یا نه ولی این به ذهنم رسید. واقعا این کارهای که ذکر می شود ادا است یا خود واقعی؟

حقیقتش من از استارتاپ های ایرانی به همین دلایل  که خانم زحمت کشیدند و آن را تا حدودی مکتوب کردند خوشم نمیاد(البته ایشان تجربه انگاری کردند) و با ادارات دولتی بیشتر حال می کنم حداقل روحیه من اینطور است(البته اصلاح نیاز است منتها سازمان دولتی با بقیه انواع سازمان متفاوت است و اصلاح خاص خود را می خواهد).

قسمت آخر کتاب درباره  «کودکی همراه با آرزوهای بزرگ و بزرگسالی با ...؟» را خوشم آمد. از جاهایی است که شامل این عبارت «سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند» می شود حداقل من اینطور احساس کردم. امیدوارم این الهام گرفتن ها! روزی به ابداع روش خودمان هم منجر شود ... و خیلی چیزای دیگری که نوشتم و پاک کردم :)))
        

16

عین راء

عین راء

1403/7/22

          نویسنده، با عینک طنزِ جدی به تجربه 29 ماهه خویش در فضای استارت آپی نگاه کرده و کتاب قشنگی را قلم زده است.

هر بخش از کتاب یک محور دارد که نویسنده سعی کرده خواننده ناآشنا با فضای کاری را با آن موضوع آشنا کند و در این میان، نظراتش نسبت به مسئله را هم منتقل کند. اگر چه که این نظرات، غالبا رنگ و بوی انتقاد به خود گرفته اند و کمتر به جانب تعریف کشیده شده اند. 

نمی توانم بگویم تحت تاثیر کتاب قرار نگرفتم! واقعا خوب بود. رو به رویی و مواجهه نویسنده با واقعیت در نوع خودش قابل ستایش بود. هرچند که انگار خود نویسنده هم در مقام یک مدیر قرار گرفته بود و داشت به ما توصیه می کرد! همان مدیری که مدام به سخره اش می گرفت! ولی بنظر می ارزید. از جهات مختلف. یکی برای آشنایی با فضای کاری ای که نویسنده تصویر می کند و یکی هم برای واقعیت هایی که لا به لای کتاب نسبت به آن تذکر می دهد. 

طنز کتاب قشنگ است واقعا. من دوستش داشتم. به سخره کشیدنِ همه ی حرف ها و مسائل توخالی و ادا و اطوارها... 

سبک نگارش کتاب به نظرم جا داشت کمی بهتر شود. یعنی گاهی نویسنده از موضوع دور می شد و گاه در مقام دانای کل قرار می گرفت که بعضی اوقات این مسئله جا نداشت. تصویرِ دانای کلی که البته برخی توصیه هایش واقعا برایم جذاب بود را می پسندم در کل ولی گاهی خروج از بحث بود و کمی توی ذوق می زد. 

در کل به گمانم تجربه نگاری خوبی در فضای کسب و کار استارت آپی است. برای کسانی که در سن کنکور هستند به نظرم خواندنش خوب و حتی ضروری باشد. که کمی با فضای کسب و کارهای جذاب(!) آشنا شوند. قبل از آن هم می فهمند متون کتاب را، نه که نفهمند، ولی زود است کمی برای شان.
        

14