مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

4.2
109 نفر |
41 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

259

خواهم خواند

111

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

اغراق نیست اگر فردریک بکمن را از پدیده های این سال های بازارکتاب در جهان بدانیم. این نویسنده جوان سوئدی با رمان مردی به نام اوه شهرت و محبوبیت بسیاری به دست آورد.میلیون ها نفر ین شاهکار فراموش نشدنی را خواندند و عاشق شیوه داستان گویی بکمن شدند، به طوری که همه آثار او در فهرست پر فروش ترین کتاب ها در بازار آمریکا و اروپا قرار گرفت. مادربزرگ سلام رساند وگفت متاسف است رمان جذاب دیگری است از نویسنده ای خلاق، شوخ طبع و نکته سنج. داستان زندگی و مرگ و داستان یکی از مهم ترین حقوق انسان: حق متفاوت بودن. نش نون اولین ناشر ایرانی است که مجموعه کامل آثار بکمن را به مخاطبان فارسی زبان ارائه کرده است.

لیست‌های مرتبط به مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

پست‌های مرتبط به مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

یادداشت‌های مرتبط به مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

          یکی می گفت هر رفتار بدی که از آدم ها می بینیم بر می گردد به این که یک مشکلی دارند و این رفتار بد در واقع بهانه گیری شان به خاطر آن مشکل است و حتی ممکن است خودشان هم درست این را ندانند. اگر سعی کنیم آن مشکل را حل کنیم، رفتار بد هم از بین می رود. نمی دانم این موضوع در دنیای واقعی صد در صد درست است یا نه ولی در این کتاب که کاملا صدق می کند. 
 اولش یک سری شخصیت عجیب و غریب می بینیم ولی به مرور که جلو می رویم ماجرای پشت هر کدامشان را می شنویم و آن وقت است که دلیل رفتارهایشان را می فهمیم.

خواندن این کتاب طلسم کتاب های آقای بکمن را بالاخره برای من شکست. قبل از این دوبار مردی به نام اوه را ناتمام رها کرده بودم و یک بار هم همین کتاب را. انگار کلا نوشته های ایشان این طوری است که اگر کسل کننده بودن آغاز کتاب را دوام بیاوریم، بقیه ی کتاب ارزشش را دارد. البته باز هم در ادامه یک سری از افسانه های مادربزرگ را سریع رد می کردم ولی فهمیدن این که هر کدام از این افسانه از زندگی کدام یک از شخصیت ها گرفته شده، دوست داشتنی بود.

فقط بزرگ ترین نقطه ضعف داستان، توجیه اش برای مرگ بود. و این برای داستانی که در پی مردن یک نفر رخ می دهد، خیلی مهم است. می گفت آدم ها می میرند تا جا برای بقیه باز شود. مثل وقتی که از روی صندلی اتوبوس بلند می شویم تا کس دیگری بنشیند. خوب آن کسی که بلند می شود چه می شود؟ اصلا چرا باید کسی که ما دوستش داریم جایش را به کس دیگری بدهد و تنهایمان بگذارد؟ و این یادش در ذهنمان بماند چطوری می تواند کافی باشد؟!
دوست دارم یک نفر یادش بیاید که من وجود داشتم. دوست دارم یک نفر بداند که من این جا بودم.

جملات خوب زیاد داشت:)
داستان ناراحت کننده ای بود ولی این که از نگاه یک بچه ی تقریبا 8 ساله روایت می شد که تحلیل های بامزه ای از شرایط داشت، یک مقدار از غصه ی داستان کم کرده بود.

پی نوشت: سیر اصلی داستان من را یاد بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک  می انداخت. ماجراجویی  های بچه ای متفاوت بعد از مرگ عزیزترین کس ش، برای کنار آمدن....
        

5

          این دومین کتابیه که از بکمن میخونم.(اولیش مردی به نام اوه بوده). توی هر دو تا کتاب فضای زندگی همسایه‌ای و پیوند آدمایی که در مکان مشترکی زندگی می‌کنن خیلی خیلی پررنگ و تعیین کننده‌س. تو هر دو تای این کتاب پیرها و بچه ها خیلی شخصیتای کلیدی‌ان. تو هر دو تا داستان ارتباط بین یه پیر و یه بچه و پیوند عمیقش و اثرگذاری این دو روی هم وجود داشته و این آرامش بخشه. نکته دل انگیز اینه که: تو داستای بکمن حیوونا شخصیت دارن. میشه باهاشون رفیق شد تک تک رفتاراشون مثل یه آدم تحلیل میشه و این خیلی خوبه همینطور ماشین ها هم شخصیت دارن، تک تک آدمایی که وارد داستان میشن بهشون بها داده میشه و شخصیت پردازیا خوب و باورپذیره.
طنز توی داستان هم خوبه
اما مشکلی که توی این کتاب وجود داشت، تکرار بیش از حده. مثلا توصیفای طولانی از یه اتفاق ساده‌ی بی‌اهمیت مثلا:" آلف خودش را روی صندلی جابه‌جا می‌کند، شبیه موقعی که یک وال خودش را روی صندلی سینما جابه‌جا می‌کند" شاید توصیفات پراکنده ی این شکلی خوب باشن ولی وقتی تعدادش از حد می‌گذره و توی هر صفحه از این مدل توصیفات داشته باشه دیگه حوصله‌بر می‌شن .
مشکل دیگه عمق بود. قصه های افسانه ای تو داستان که قراره استعاره‌ای از واقعیت باشن عمیق و جذابن ولی وقتی نویسنده اونا رو با مابه‌ازای واقعیشون پیوند می‌زنه این کار رو خیلی سرسری و سطحی انجام میده و پایان آبکی و هندی‌طوری رو رقم می‌زنه.
ولی کتاب خستگی از تن برنده ایه  و ذهننتو خسته نمی کنه، شیرینه و با نمک و آروم و انتخاب خوبی بود برای بعد از دفاع و فارغ شدن از تحصیل...
        

1

          "مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است" کتاب دیگری از فردریک بکمن بلاگر سوئدی و نویسنده کتاب "مردی به نام اُوِه" است که مدتیه خیلی توی بازار کتاب ایران گُل کرده.
اگه حوصله خوندن کتاب‌های طولانی رو دارید این کتاب ۴۸۷ صفحه است.
داستان مادربزرگ و نوه‌ای که با بقیه مادربزرگ‌ها و نوه‌ها فرق می‌کنن. منقول از کتاب "داشتن یک اَبَرقهرمان حق تمام کودکان هفت‌ساله است و هر کس نظر دیگری داشته باشد عقلش درست کار نمی کند." و این چیزیه که پایه شکل‌گیری کتابه. یه کتاب پُر از تخیل که اول از همه حس حسرت فقدان چنین مادربزرگی رو به آدم القا می‌کنه. 
داستان طولانیه، تعلیقاتش اونقدری قوی نیست که شما رو یه سره پای خودش نگه داره و ایراداتیم داره با این حال یک کتاب کامله، سر و ته داره، داستانی که شروع شده مثل یه کلاف سردرگم به پایان نمی‌رسه، اولش ممکنه حس کنید خیلی از چیزایی که تعریف میشه با اینکه پُرن از تخیل ولی هیچ ربطی به هم ندارن ولی کم کم اون ارتباط نامرئی، پیدا میشه و این خوبه، اینکه آدم بتونه اینارو به هم ربط بده.
        

0

رها

1400/12/3

          یادمون باشه که حتی وقتی یک تصویر عزیزه، لزومی نداره که دنباله روی صرفش باشیم، چون به هر حال آدم ها اونقدرها هم موجودات تحسین برانگیز و بی عیب و نقصی نیستن. سرتاسر زندگی ما آدم ها خواه ناخواه پر شده از تجربیات سخت و چالش برانگیزی که یه زمانی هم می طلبه که گرگ باشی و حمله کنی تا اینکه گوسفند بمونی و دریده بشی دیگه، هممم؟!! با این حال اینکه بذاری تلخی دنیا قسمتی از روح و روانت رو بکنه و با خودش ببره و بعد برگردی عقب و ببینی که هنوز هم چیزی برای لبخند زدن باقی مونده، اینکه هنوز هم خرده ریزه هایی از انسانیت در وجودت زنده ست و نفس میکشه، که اگر این اتفاق افتاد، اون موقع ست که می تونی امیدوار باشی که ممکنه یک روزی، برای یه کسی، ارزش باور شدن رو داشته باشی

داستان خوبی بود، منم دوست داشتم^^ خط روایی ماجرا اونقدر کشش داشت که دوست داشته باشی دنبالش کنی

 تقریبا تا وسط های کتاب مشخص نبود که ایده ی داستان متفاوت تر از اونیه که به نظر میرسید. اصلا من عاشق اون همه غافلگیری های غیرمنتظره و خوشمزه ای شدم که تقریبا تا پایان ماجرا هی پرت می شد وسط داستان و هی من با خودم میگفتم " نه بابا !؟! واقعا !؟". خلاصه که کتاب سرگرم کننده و پر ماجرایی بود

یادگاری از کتاب
بزرگترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می ستاند، بلکه در این است که می تواند بازماندگان را به نقطه ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند
        

0