بازرس

بازرس

بازرس

4.1
27 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

26

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

در نمایشنامه بازرس، گوگول با استفاده از موضوعی نسبتا ساده نمایندگان ادارات مختلف یک شهر را در کنار هم گرد آورده و کاستی‌های اخلاقی آنان را به سخره می گیرد: خبر آمدن یک بازرس به شهری دورافتاده، شهردار را به هراس می اندازد و او با جمع کردن مسئولان ادارات مختلف می کوشد سر و شکلی به اوضاع آشفته شهر بدهد و برای پنهان کردن نابسامانی‌ها و تخلفات خود و هم‌قطارانش تدبیر بیندیشد. از سوی دیگر، مردم شهر نیز با خبردار شدن از آمدن بازرس، به صرافت می افتند تا به هر وسیله اعتراض و دادخواهی خود را از شهردار به گوش بازرس برسانند...

لیست‌های مرتبط به بازرس

ندبه [نمایشنامه]تصویر دوریان گریداستان فلسفه

کتابهای مطالعه شده در سال ۱۴۰۱

63 کتاب

خب به رسم هر سال ، پایان سال لیستی از کتاب هایی که در این سال خوندم رو میذارم تا اگر کسی خواست بتونه استفاده کنه... سال قبل هم اینکار رو کردم و خیلی مورد استقبال قرار گرفت... امسال بیشتر به بازخوانی آثاری گذشت که در گذشته و دوران نوجوونی خونده بودم و چیزی ازشون به یاد نداشتم و یا احتیاج بود که دوباره بخونم و با دید امروز بهشون نگاه کنم...فکر می‌کنم در سال جدید هم همین رویه رو ادامه بدم... این هم لیست آثار مطالعه شده توسط من در سال ۱۴۰۱ ۱- کمدی الهی - برزخ - دانته ۲- ابرها - آریستوفان- نمایشنامه ۳- کمدی الهی - بهشت - دانته ۴- فرزندان هراکلس- اوریپید - نمایشنامه ۵- رویا - الکساندر دوما - رمان ۶- پاییز سرد - ایوان بونین - داستان کوتاه ۷- پرستار - ایوان بونین - داستان کوتاه ۸- شوالیه دارمانتال- الکساندر دوما - رمان ۹- نفوس مرده - بولگاکوف- نمایشنامه ۱۰ - قفقاز - ایوان بونین - داستان کوتاه ۱۱- دختر نائب السلطنه- الکساندر دوما - رمان ۱۲- سه خواهر - آنتون چخوف - نمایشنامه ۱۳- رودین - تورگنیف - رمان - بازخوانی ۱۴- ایوانف - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۱۵- جادوگر - توماس میدلتون - نمایشنامه - بازخوانی ۱۶- تراژدیهای کوچک - پوشکین - نمایشنامه - بازخوانی ۱۷ - دایی وانیا - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۱۸ - دادگاه ویژه - واینوویچ - نمایشنامه- بازخوانی ۱۹ - کالیگولا - آلبرکامو - نمایشنامه ۲۰ - باغ آلبالو - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۲۱ - شاه اوبو - آلفرد ژاری- نمایشنامه - بازخوانی ۲۲ - یک ماه در دهکده - تورگنیف - نمایشنامه - بازخوانی ۲۳ - روسیه - ایوان بونین - داستان کوتاه ۲۴ - دربند - ایوان بونین - داستان کوتاه ۲۵ - ازدواج اجباری - مولیر - نمایشنامه ۲۶ - دوئل - چخوف - داستان کوتاه ۲۷- هفته مقدس - چخوف - داستان کوتاه ۲۸ - دانشجو - چخوف - داستان کوتاه ۲۹ - خواننده اپرا - چخوف - داستان کوتاه ۳۰ - ضربه - چخوف - داستان کوتاه ۳۱ - ویلون روتشیلد - چخوف - د. کوتاه ۳۲ - پلیس - مروژک - نمایشنامه ۳۳ - محاکمه ژان دارک در روان - برشت - نمایشنامه ۳۴ - پی یر و ژان - گی دو موپاسان- رمان ۳۵ - فیلوکتتس- سوفوکل- نمایشنامه ۳۶ - زنان تراخیس- سوفوکل- نمایشنامه ۳۷ - الکترا - سوفوکل - نمایشنامه ۳۸ - آژاکس - سوفوکل - نمایشنامه ۳۹ - گابریل لامبر- الکساندر دوما - رمان ۴۰ - آداب کتاب خواری - احسان رضایی ۴۱ - بازرس - گوگول - نمایشنامه ۴۲ - ته خیار و ۲۸ داستان کوتاه دیگر - هوشنگ مرادی کرمانی ۴۳ - کوری عصاکش کوری دیگر - هوفمان- نمایشنامه ۴۴- هیپولیت- اوریپید - نمایشنامه ۴۵ - هلن - اوریپید - نمایشنامه ۴۶- آلسست - اوریپید - نمایشنامه ۴۷ - ایون - اوریپید - نمایشنامه ۴۸ - یک زندگی - گی دوموپاسان - رمان ۴۹ - انتقام دیونوسوس - سوفوکل پیامبر - محمدرضایی راد - تئوری ۵۰ - آلیورتویست- چارلز دیکنز- رمان ۵۱- نگهبان مقبره- کافکا - د. کوتاه ۵۲ - جستاری در تراژدی یونان - کیوان میر محمدی ۵۳- زورو - جانستن مک کالی - رمان ۵۴- کاهنه های باکوس یا باکخانت ها - اوریپید - نمایشنامه ۵۵- زندگی در لندن - چارلز دیکنز - دست نوشته ۵۶ - چمدان - بزرگ علوی - مجموعه داستان کوتاه ۵۷- مهاجران - مروژک - مجموعه ۴ نمایشنامه کوتاه ۵۸ - سفرهای گالیور - جاناتان سوئیفت- رمان ۵۹ - وحشی - چخوف - نمایشنامه ۶۰ - جزیره گنج - استیونسن- رمان ۶۱ - آشنایی با داستایفسکی - پل استرن - بیوگرافی ۶۲- معمای عنکبوت نقره ای - رابرت آرتور ۶۳- مسافرخانه سرخ - بالزاک - د. کوتاه ۶۴- ادبیات و سنت های کلاسیک روم و یونان - ۲ جلدی - گیلبرت ۶۵ - مجموعه داستان های کوتاه پوشکین ۶۶- حکایت بانوی آزرده - جاناتان سوئیفت - مجموعه داستان کوتاه ۶۷- مانفرد - لرد بایرون - منظومه ۶۸ - الهه انتقام - آگاتا کریستی - رمان ۶۹ - دکتر جکیل و مستر هاید - استیونسن- رمان ۷۰ - دیزی میلر - هنری جیمز - رمان ۷۱ - بوطیقای ارسطو - بازخوانی ۷۲ - جعبه مقوایی - مجموعه داستان های شرلوک هلمز - آرتور کانن دویل ۷۳ - استاد سن پترزبورگ - کوتسی- رمان ۷۴- زائر افسون شده - لسکوف - رمان - بازخوانی ۷۵ - طاعون سرخ - جک لندن - رمان ۷۶ -تربیت اصولی - کورت ونه گات - داستان کوتاه ۷۷- چیستی هنر - هنفلینگ- تئوری ۷۸- نمایشنامه های یونان - آیرا مارک میلن - تئوری ۷۹ - گوژپشت نتردام - ویکتور هوگو - رمان - بازخوانی ۸۰ -کورها - موریس مترلینگ- نمایشنامه ۸۱ - گفتگو با نجف دریابندری ۸۲ - قهوه خانه - کارلو گولدونی - نمایشنامه - بازخوانی ۸۳ - دلاوران زابل ، رستم و اسفندیار - بهرام داهیم - رمان - بازخوانی ۸۴ - باغ وحش شیشه ای - تنسی ویلیامز - نمایشنامه - بازخوانی ۸۵ - تئاتر- میرزا ملکم خان ناظم الدوله - نمایشنامه ۸۶ - زندگینامه تحلیلی فردوسی - شهبازی- بیوگرافی ۸۷ - خونبهای اسفندیار - فواد فاروقی - رمان - بازخوانی ۸۸ - شطرنج باز - اشتفن زوایگ - د. کوتاه ۸۹ - مزرعه ی حیوانات- جورج اورل - رمان ۹۰ - دو خویشاوند شریف - شکسپیر - نمایشنامه - بازخوانی ۹۱- شاهنامه ی ابومنصوری - محمد دهقانی ۹۲ - امپراتور جونز - اونیل - نمایشنامه - بازخوانی ۹۳ - دریای عشق - الکساندر دوما- رمان ۹۴ - دون کارلوس -شیلر- نمایشنامه - بازخوانی ۹۵ - سیاوش - عباس قاسمی - رمان - بازخوانی ۹۶ - ملکه آن - میشل زواگو - رمان - بازخوانی ۹۷ - ابلوموف - مارسل کوولیه- نمایشنامه - بازخوانی ۹۸ - رازی در میان نیست - پیتر بروک - تئوری ۹۹ - حماسه های ایرانی از اوستا تا شاهنامه - مهرداد بهار ۱۰۰- بیابان - چخوف - داستان کوتاه ۱۰۱- هراس - پیر کورنی- نمایشنامه - بازخوانی ۱۰۲- پانته آ - فواد فاروقی - رمان ۱۰۳- مرد کوچک - گالزوورثی- ۴ نمایشنامه - بازخوانی ۱۰۴- تائیس- منوچهر مطیعی - مجموعه د. کوتاه ۱۰۵- در برابر استبداد - تیموتی اسنایدر

72

یادداشت‌های مرتبط به بازرس

محدثه سلمانی

5 ساعت پیش

          بازرس رو با باشگاه کتابخوانی مون خوندیم و امشب درباره ش حرف زدیم.
بازرس داستان یک شهرستان کوچیک توی روسیه س. یک نفر به شهردار این شهرستان خبر میده که یک بازرس قراره از پایتخت بیاد و اوضاع شهرستان رو بررسی کنه و احتمال داره که طرف ناشناس اومده باشه . شهردار قاضی، مسئول موسسات خیریه، رئیس مدرسه و کلا آدمای کله گنده شهر رو خبر می کنه که حواسشون جمع باشه. از قضا یک فرد ناشناس پترزبورگی اومده و توی مسافرخونه ساکن شده!
گوگول گفته که توی این کتاب قصد داشته همه بدی های جامعه روسیه رو یک جا روی دایره بریزه. به نظرم توی این کار خیلی موفق بوده. بازرس پر از شخصیته؛ اشراف زاده پترزبورگی، مسئول دولتی، مردم عادی، ملاک، سرباز و زن و تک تک شون یک کاسه ای زیر نیم کاسه شون هست. برای من جالب بود که توی این نمایشنامه حتی مردم عادی هم پست و قالتاق بودن و نمایشنامه شخصیت مثبتی نداشت. 
طنز نمایش نامه قویه. من کاملا می تونستم صحنه ها رو تصور کنم و بیشتر کتاب رو با نیشخند می خوندم. از بازی های  کلامی ساده مثل اسم های دوبچینسکی و بوبچینسکی و موقعیت های پیش پا افتاده مثل یادداشت شهردار خطاب به زنش تا لحظاتی که یک رفتار اجتماعی به زبان طنز نمایانده می شد هنر نویسندگی گوگول کاملا محسوس بود. این حجم از سیاهی و فساد همه گیر رو با طنز نشون دادن، طوری که همه "به خودشان بخندند" حتی تزار، هوشمندی گوگول رو می رسونه. 
اکت هایی که برای بازیگرها نوشته شده بود چقدر خوب بودن. اون جملاتی که رو به مخاطب گفته می شدن و اون بی حرکت بودن آخر نمایش رو کاملا می تونستم تصور کنم و از تصورش مو به تنم سیخ می شد. دیدنش توی تئاتر باید تجربه خفنی باشه. 
با خوندن این نمایشنامه فهمیدم وقتی میگن داستایوفسکی از تحت تاثیر گوگول بوده یعنی چی. حین خوندن بازرس یاد یک اتفاق مسخره می افتادم. 
خیلی تاثیرگذار بود. 
پ ن:چقدر خوشم میاد از نویسنده های روس! ساده و قابل فهم  می نویسن و شخصیت پردازی می کنن. لازم نیست صد نفر بیان برات توضیح بدن که چرا این اثر شاهکاره. 
        

4

نرگس

1403/3/18

          نمایشنامه‌ای که فقط به لطف مداخله تزار روسیه، نیکلاس اول، روی صحنه رفت؛ اما بازهم منتقدین دست از سرش برنداشتن ( ◔ ʖ̯ ◔ ).

در مورد نویسنده؛ مختصر اما واجب:
گوگول یکی از برجسته‌ترین‌ نویسندگان روسیه‌ست که بر خیلی از نویسندگان مثل‌ تولستوی، داستایوفسکی، کافکا و… تاثیر داشته.
با خلق شخصیت‌های به‌یادموندنی به مخاطبینش نگاهی دقیق‌‌تر و عمیق‌تر نسبت به واقعیت‌های جامعه میده. زبان تندو‌تیزی داره و در داستان‌هاش، از خط اول شمارو درگیر میکنه و به دنبال خودش میکشونه:

شروع نمایشنامه:
+شهردار: آقایان، از شما خواستم تشریف بیاورید تا خبر خیلی بدی به اطلاعتان برسانم: یک بازرس دارد می‌آید اینجا.
-کارمان درآمد.

همین دو جمله کافیه که کلی سؤال تو ذهنمون ایجاد بشه و دوست داشته باشیم بدونیم که: چرا بازرس میاد👀؟ چرا ترسیدن؟ حالا این بازرس میاد یا نه؟ چی میشه؟ و…

حالا این موضوع با شروع جذاب رو با طنز قاطی کنید🫠. خلاصه شاهکاریه که کلی ازش لذت میبرید و باهاش میخندید؛ حالا خنده‌هایی شیرین گاهی هم تلخ! 
خوبه اینم بدونید که این داستان در شهری کوچیک اتفاق میفته و بر مبنای داستانی واقعی نوشته شده :).

خب ترکیب: اومدن بازرس + ترسیدن کارمندا + طنز شیرین و تلخ، اولین چیزی که به ذهن میاره چیه؟ فساد؛ از اقتصادی گرفته تا اخلاقی.
گوگول خیلی زیرکانه این نمایشنامه‌ی انتقادی رو‌ نوشته. از کوچک‌ترین مسائل طنز میسازه و مخاطب ازین ریزجزئیات به اوضاع خراب مسائل بزرگتر پی میبره.
یکی از دلایلی که تزار روسیه با این نمایشنامه مخالفتی نداشته، همینه :). میگه: این فقط نمایش فساد در شهری کوچیکه با نکاتی جزئی :). 

از نکات جالبی که خیلی پسندیدم این بود که بر خلاف سایر نمایشنامه‌هایی که خوندم، فقط به ذکر اسامی افراد بسنده نکرده. شخصیت‌ افراد مهم و پرتکرارش رو دقیق‌تر توضیح داده(°◡°♡).
این موضوع باعث میشه درک بهتری از اثر داشته باشیم و همینطور راحت‌تر با شخصیت‌ها، دیالوگ و هدفشون ارتباط برقرار کنیم.

این کتاب رو با ترجمه‌ی خوب آقای آبتین گلکار خوندم. توضیحاتشون در مؤخره‌ی کتاب عالی و به‌جا بود.
اقتباس ازین نمایشنامه انقدرر زیاد بود که نیاز به تحقیق فراوان داشت! فعلا که نتونستم تصمیم بگیرم کدومو ببینم😂. 



⚠️❌احتمال لو رفتن داستان:
قشنگترین قسمت داستان برام اونجایی بود که شهردار گفت: به چی می‌خندید؟ به خودتون میخندین. در جا خندم تموم شد!

چقدر تلخه که بعد از ۱۸۰سال که از نوشتن این اثر میگذره هنوزم تازه‌اس و خیلی از قسمت‌هاشو حتی ممکنه به چشم دیده باشیم😂🤦🏻‍♀️.

یک نفر رو هم مثبت توصیف نکرده بود. از کسبه‌ای که برای تحویل دادن عریضه اومده بودن تا آنا دختر شهردار.
کسبه که به طرز عجیبی سعی در ساختن یک قدیس جدید برای خودشون داشتن: با القاب بزرگ و رشوه‌های زیاد.
خود گوگول درین مورد گفته: شخصیت مثبت این نمایشنامه، خنده است.

تأکیدش روی تفاوت فرهنگی و رفتاری در افراد شهرستانی و پایتخت نشین، چقدر زیاد بود!
🌱هرچه باشد فقط در پایتخت، لحن شیک به گوشتان می‌رسد و از این غازهای شهرستانی به چشمتان نمی‌خورد. نظر شما چیست؟ درست نیست؟
اینم اگه طنز اجتماعی در نظر بگیرم بیشتر این جمله رو بخاطرم میاره که: همه‌ی کشور نادیده گرفته میشه تا پایتخت بشه پایتخت!

تیر آخر اینکه: کلا نمایشنامه در ۵ پرده اجرا شده و در ۲ مکان. اما زن شهردار ۴بار لباس عوض میکنه😂 
زن! چقدر ناپخته، پرحاشیه و سطحی بودی تو🤦🏻‍♀️
        

37

          آقای گوگول، سمبه‌ی شما در ادبیات روسیه خیلی پرزور است.
پرتره، کالسکه و حالا بازرس. هر بار که به سراغ اثری از گوگول رفتم، من را با قلمش شگفت‌زده کرد. نبوغ و خلاقیت نویسنده در آثارش مشخص است و نامش را هم تریلی هجده چرخ نمی‌تواند به دوش بکشد، پس ایشان نیاز به تعریف و تمجید من ندارد. گوگول را باید خواند و دیگران را نیز دعوت به خواندنش کرد.

بازرس نمایشنامه‌ی طنزی‌ست که گوگول در آن، خواننده را یک دل سیر ‌می‌خنداند و حین خنداندن، حرف‌هایش را نیز به گوش آن‌ها می‌رساند. 
اما در بازرس چه خبر است؟
ماجرای این نمایشنامه درباره‌ی فساد گسترده و سازمان‌یافته در ادارات دولتی روسیه است. گوگول ما را به شهری می‌برد که پر از مقامات فاسد است. آن‌ها روزی متوجه می‌شوند که دولت یک بازرس به جهت بازرسی مخفیانه به شهرشان فرستاده است. تک تک مقامات می‌ترسند و همه‌ی تلاش خود را می‌کنند تا پیش از آمدن او، روی فساد خود سرپوش بگذارند. یکی از این مقامات، متوجه مردی در مسافرخانه‌ای می‌شود که از پرداخت هزینه‌های خود امتناع می‌کند و او تصور می‌کند که فقط یک مقام بلند پایه که از پایتخت آمده می‌تواند تا این حد سرسخت باشد که از پرداختن بدهی خود سر باز بزند. او پس از دیدار این شخص به سوی سایرین می‌رود و خبر از آمدن بازرس می‌دهد، تا اینکه... .

بازرس را با ترجمه‌ی خوب و دقیق آقای آبتین گلکار خواندم.
از این ترجمه، همانند سایر کتاب‌هایی که با ترجمه‌ی ایشان خوانده‌ام راضی بودم. درد و بلای آبتین بخورد بر فرق سر آن مترجمی که به دنبال اختراع مجدد چرخ، دوره افتاده است و کتاب‌هایی که با ترجمه‌های عالی نیز در اختیار مردم است، بازترجمه می‌کند تا بلکه آتش خود را در تمام کتاب‌فروشی‌ها بر پا کند، غافل از آن‌که بر خلاف نامش یک سطل آب برای خاموش کردنش کافی‌ست.
        

29

          کارزاری بنام ترجمه؛ 
ستیز منتقدانِ بی‌اعصاب و خوانندگان مفلس! 

1- اول مختصری از کتاب بگم.
گوگول زنده است؛ نمی‌دانستید؟ ازش بخوانید می‌فهمید. جدا از شنلِ گوگول که مأمن ادبای روس بوده است، در این نمایشنامه تکنیک‌های نمایشی، کنایه‌ها و عناصر دیگری  هست که نماینده‌ای از وجودِ حاضرِ گوگول است.
طنز نمایشنامه کامل است. طنزِ لحظه دارد و در کنار آن لحظاتِ طنزی می‌سازد که از ته دل بهش می‌خندید؛ چند دقیقه می‌گذرد به همان چیزی که چند دقیقه قبل بهش خندیده بودید، بازم می‌خندید. تجربه جالبی است. ببینید! به مدد اینستا و توئیتر و... و محتوای طنز موجود در این فضا، می‌توان لحظاتی را ساخت آغشته به خنده، اما "تجربهٔ خنده" دُرّی نایاب/دیریاب است در آن فضا؛ گوگول همین کار را می‌کند، لحظاتِ نابِ طنز را تجربه می‌کنید، زیست می‌کنید؛ می‌شود "تجربه زیسته"!

دیالوگ‌ها، شخصیت‌ها، کنایه‌ها، مفادِ داستان،  پندهای دلچسب(به دور از شعار)، نقد ریا، نقد دروغ، روانیِ متن، خلاقیت‌های فراوان، مذاق‌سازی برای خواننده، خنده از ته‌دل، جملاتِ نغزِ عالی(اصلا عباراتی از این کتاب در جهانِ روسی‌زبانان ضرب‌المثل شده است.) و هزار و یک المان در این نمایشنامه هست که شما را جذب، مجذوب و مغروق کند!

2-مشفقانه این مرور رو نوشتم که ادای دین کرده باشم به متن، و اِلّا بزگترین مدافعِ بزرگیِ متن خودش است. متنِ نهایی آبتین گلکار برای کتاب  هم باقلوا بود، عالی و بجا و دقیق.

همین.
 از این به بعد و به بهانه کتاب داریم که:

3- قاعدتا تابحال کتاب‌ خوانده اید، بعید هم است سراغِ متون ترجمه شده نرفته باشید. کرمِ مقایسه ترجمه دارید؟ امیدوارم دچارش نشید، خیلی شیرین است! سخته البته، خانه خرابتان می‌کند، فرض کن کسی را می‌شناسم بعضی رمان‌های داستایفسکی را با 4ترجمه دارد؛ برادرم است. 
خب، جدا از اینکه خودتون کتاب‌ها رو مقایسه و مقابله می‌کنید، می‌روید از بهخوان، گودریدز، ایران کتاب، طاقچه و...  نظر بقیه رو در مورد ترجِمه جویا بشید. شایدم با دوستان مکاتبه، مصاحبه و جدل داشته باشید در این موضوع. ترجمهٔ خوب مهم است، ولی به خراب‌شدن رفاقت‌ها نمی‌ارزد؛ خلاصه اگه در بحث با دوستان به جدل رسیدید تا به ستیز نرسیده ول کنید.
باری، در این منجلابِ معطرِ بررسی ترجِمهٔ کتاب‌ها بودم که رسیدم به پروفایلِ جناب مستطاب حمیدرضا آتش‌برآب. رفتم بخش کامنت‌ها. معمولا خارج از توئیتر و برخی کامنت‌های اینستا، علامه‌دهرهای خشمگین را کم می‌بینم. همون‌ها که خلاصه متخصص اند در خیلی چیزها.
البته خیلی حرفِ بدی نزده بود، شاید من دارم پیاز داغش رو زیاد می‌کنم، کلا این متن از دستم در رفته. بد نشد، بذار بره!
چی گفته بود؟ به من توهین کرده بود. می‌گفت لطفا وقتی روسی بلد نیستید و متن رو با زبان اصل مقابله نکرده اید، در مورد ترجمه نظر ندهید و من رو گمراه نکنید. دیدی چی گفت، نصفِ تجربه من در کتاب‌فروشی‌ها مقایسه ترجمه هاست. معلومه روسی، آلمانی، فرانسه، لاتین بلد نیستم و بر خط سیریلیک تابحال چیزی نخوانده ام اما کی به تو اجازه داده علیه خاطراتِ من صف‌آرایی بکنی. شاید روحت هم خبر نداشته باشه من رو این حساسم، ولی هنوز مقصری. چرا دعوا داری؟ حالا اصلا بذار بپرسم آیا لازمه برای بررسی یک ترجمه، زبان مبدا را بشناسیم؟
معلومه لازمه، ولی این یعنی وقت بلد نیستی باید لالمونی بگیری؟ نمی‌دونم شاید انتخاب تو این باشه، ولی من فعالیتی بسیار مفید می‌دونم مقایسه ترجمه رو. می‌دونی چرا؟ چون تابحال در قهقرای چاهِ چندتا ترجمه بد گیر کرده ام، و به متودولوژی‌ای رسیده ام که دیگر می‌توانم ترجمه سره از ناسره را تشخیص بدهم. با ضریبِ موفقیت بالا. خب وقتی نتیجه داده آیا روشِ من غلط است؟ وایسا اگه دنبال ظرافت‌های زبان مبدا در ترجمه‌ هستی و دقت‌های ژرف‌کاوانه، جای اشتباه داری دنبالش می‌گردی. فکر کنم باید بری آکادمیک اون زبان رو یاد بگیری و اونجا دعوا راه بندازی نه تو کامنتِ سایتِ کتاب‌خوان‌های عادی مثلِ من. اصلا زبان اصل بخون کتاب رو. اگه کسی خیلی عاشقِ حافظ است بعیده از ترجمهٔ شعرهایش لذت ببرد. بابا جناسِ تام و ناقص، لف‌ونشر، ایهام و ترصیع شعرهای استاد رو چجوری می‌خوای بفهمی وقتی فارسی نباشه؟ شکسپیر هم انگلیسی می‌نوشت، تی. اس. الیوت هم انگلیسی می‌نوشت. شاید جالب باشه برات اونایی که آتش‌برآب ترجمه کرده هم از روسی است. بد نیست بری این زبان‌ها رو خوب یاد بگیری. 
چرا حرف مهمل می‌زنی؟ اصلا توهین نمی‌کنم، حرفِ مهمل حرفی است که اگر تحلیل بشه به دامانِ بی‌معنایی می‌غلطد. الان ادعای ایشون رو بررسی کردیم، دیدیم "جاش" غلط بود، نباید تو کامنت برای من خط و نشون بکشی! برای کامنتِ یک سایت اظهارِ فضلِ الکی و ناکوکی بود.
من اینجوری نیستما، متنِ بررسیِ بازرس که همین بالاست رو ببینید، حالم خوب بود، ولی عصبانی می‌کنند آدم رو؛ وقتی یکی به هویتِ آدم توهین می‌کنه، همینه دیگه.
در ادامه وقتی فارسیِ آتش‌برآب را خوانده ام و می‌دانم تا دکترا آکادمیک روسی خونده، آبتین گلکار هم ایضا، و بقیه مترجمین  هم با دیگر آثارشون، خودشون رو اثبات کردن، این حرف‌ها یعنی چه؟ چرا عصبانی می‌کنید آدم رو؟

خب دوستان، من حرص خوردم بجای شما، دعوا هم کردم، البته با ایشون رفیق نبودم و به ورطه‌ی ستیز رسیدم ولی احترام‌شون رو هم حفظ کردم.
شما زین پس با خیالِ راحت ترجمه‌های "فارسی" کتاب‌ها رو با هم مقایسه کنید و لذت ببرید. من پطروس فداکار شدم و بجای شما فشار خوردم. درد و بلاتون به جونم❤️😅

امیدوارم به سان همیشه، مفید باشه براتون.
ببخشید عجیب شد متن، یه ذره🤏 چموش بود. 
        

56

شیدونگ

1403/1/27

          آقا خوب نمایشنامه ایه. خوب.اولا که از همون ابتدا می برتت تو جریان اتفاقی که قراره بیفته، جنگولک بازی نداره که بخواد کشش بده که داستان دیرتر رو شه. رک و راست همون اولش می گه آقا قراره یه بازرسی بیاد تو دهکده حالا بشینیم فکر کنیم ببینیم چه جوری می تونیم گندایی که زدیم رو ماست مالی کنیم. دوما این که خنده داره،‏ من که داشتم می خوندمش همه ش تصور می کردم اگه این نمایشنامه قرار بود تو تئاتر شهر اجرا شه چه جوری می شد و مثلا نقش شهردار رو کی بازی می کرد و تو چه صحنه هایی ممکن بود ملت از خنده روده بر شن. بعدشم این که ترجمه ش خوبه. اصلا من اینو بیشتر به قصد ترجمه ی آبتین گلکار خریدم تا گوگول بودنش. چون قبلش «یادداشت های یک پزشک جوان» از بولگاکف رو که آبتین گلکار ترجمه کرده بود خونده بودم و خوشم اومده بود. خلاصه که بخونی پشیموون نمی شی به خصوص که آخراش مترجم یک مقاله ی کوتاه هم در مورد همین نمایشنامه نوشته که خووندنش خالی از لطف نیست و خواننده می فهمه مترجم خوب به ادبیات روسی اشراف داشته، خُب ناسلامتی مترجم دکترای ادبیات روسی داره و زلفی گره زده با نیکالای ها و ولادیمیرهای عالم.‏


پ.ن: البته، شایدم این نمایشنامه قبلا تو ایران اجرا شده باشه و من خبر نداشته باشم. به هر حال. گیر ندین. بخوونین.‏
        

0

          باسمه
🤦‍♂️ پایان‌نامه؛ نگارش، اصلاح، هماهنگی دفاع، خود دفاع... تا همینجاش هم هفت پشتم اومد جلوی چشمم!
🔰 در شرایطی که یکی از عجیب‌ترین فشارهای روحی تا حال حاضر عمرم رو تجربه می‌کردم، تصمیم گرفتم تا جای ممکن انتخاب‌های متفاوتی داشته باشم: رفتم به سمت ادبیات روس (که همواره به خاطر ویژگی‌هاش ازش می‌ترسم). رفتم به سمت نمایشنامه (که می‌دونستم انتخاب اولم نیست). رفتم به سمت کتاب صوتی (که حتی توی گرونی‌های کتاب چاپی هم هیچ‌وقت اولویتم نبوده). رفتم به سمت موازی خوانی (که هرگز از من برنمیاد).
🔰 خلاصه همه اینا با هم رسید به کتاب صوتی از نمایشنامه بازرس جناب گوگول. صد البته طنز هم بیشتر به درد اینجور ایام می‌خورد. راهروهای دانشکده، پشت دفتر اساتید، مسیر دانشگاه و خونه و قبل خواب؛ با اینکه طولانی نبود، کم کم گوش می‌دادم و می‌گذروندم... 
🔰 دیوان‌سالاری عریض و طویل و ناکارآمدی روسی، همواره در آثار ادبی این سرزمین به نقد کشیده شده که این کتاب هم یکی از مشهورترین مواردش هست. داستان ساده و سرراست، بدون پیچیدگی و تا حدی بامزه (خوشمزگی‌های صداپیشگان هم بی‌تأثیر نیست البته).  راه بنداز بود خلاصه.
🔰 یه چیزی برام بیش از پیش ثابت شد که هرچقدر هم یه اثر در یه قالب فوق‌العاده باشه، تا با خود اون قالب ارتباط خوب برقرار نکنی نمی‌تونی از خود اثر هم لذت ببری! درک می‌کنم که اثر جالبی بوده؛ اما چون قالب نمایشنامه برام جذابیت نداره، اینقدر هم نمی‌تونم لذت ببرم. متأسفانه فقط همین هم نیست و قالب شعر هم برام همچین مسئله‌ای داره! شعر می‌خونم و ممکنه دوست هم داشته باشم؛ ولی می‌بینم یه رفیق شعر دوستم ارتباطی باهاش می‌گیره که به هیچ وجه از من برنمیاد...
☑️ به هر حال انتخاب نرم و مهربونی هست اگه شما هم در نقطه آغاز هر کدوم از اون مواردی هستین که اول یادداشت گفتم. امیدوارم شما لذت بیشتری ببرین. ❤️

        

32

          _۹_
اگر خدا بخواهد کسی را مجازات کند ، اول عقلش را از او می‌گیرد


باورم نمیشد این نمایشنامه در سال ۱۸۳۶  نوشته شده باشه، اصلا حس و حال قدیمی نداره ..

از همان خط های ابتدایی شاهد بیان مشکل و ماجرا هستیم و خبری از مقدمه چینی‌های طولانی و اذیت کننده نیست :))

این نمایشنامه در ۵ پرده نوشته شده
داستان از جایی شروع می‌شود که در طی خبری که به شهردار رسیده اطلاع داده‌اند که قرار است بازرسی برای بررسی مشکلات  راهی  این شهر کوچک شود..
در این صفحات به زیبایی فساد اداری و همراهی مردم عادی در این راه به صورت طنز به نمایش گذاشته شده..
ماجرایی که گریبان‌گیر همه‌ی ملت ها در همه‌ی زمان ها است و همین باعث ارتباط گیری بهتر با این نمایشنامه می‌شود..

《مرا بکشید هم نمی‌توانم سر دربیاورم این ماجرا چطور اتفاق افتاد! انگار مه جلو چشممان را گرفته بود》
این دیالوگ من و به یاد کتاب آدم‌خواران انداخت ، فقط با این تفاوت که اینجا ضرر به مال بود نه به جان :)


متفاوت ترین ، طولانی ترین و پر شخصیت ترین نمایشنامه ای بود که خوندم ولی لذت بخش بود، تا پرده دوم یکم با شخصیت ها کشتی میگرفتم ولی بعدش خیلی روان پیش رفتیم 😂

شخصیت های این نمایشنامه(به جز دختر شهردار ، که دلم برای این بچه کباب شد ) هیچکدوم شخصیت کاملا خوب و مثبتی نداشتند ، هم بد بودن و هم خوب ..
هم سیاه و هم سفید..
ولی کم پیش میومد که دلم براشون بسوزه ، حتی دوست داشتم بازرس به طور کامل به کارش برسه و بعد برگرده :)
البته به جز ماجرای دختر شهردار  ..

(دوست داشتم برای شخصیت ها تحلیلی بنویسم ولی هم از حوصله‌ی من خارج هست و هم آقای گلکار در پایان کتاب مطالب بسیار مفیدی نوشتن به همون مطالب مراجعه کنید 😂😂)

کتاب بعدی از جناب گوگول تاراس بولبا باشه :)
آیا درسته که فکر میکنم گوگول در زمان خودش شناخته نشده و برعکس خیلی هم نقد میشده و سالهای بعد از آن تازه متوجه مفهوم و قدرت آثارش شدن؟
        

55