رویای دویدن

رویای دویدن

رویای دویدن

وندلین ون درانن و 2 نفر دیگر
4.3
109 نفر |
38 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

278

خواهم خواند

90

شابک
9786008111825
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
1397/11/30

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
بزرگ ترین آرزویش این نیست که از خط پایان بگذرد یا مردم تشویقش کنند؛ بزرگ ترین آرزویش این است که مردم خودش را ببینند، نه وضعیتش را.
این تنها چیزی است که هر کسی با هر نوع ناتوانی از دیگران می خواهد. از ظاهر آدم ها یا از چیزی که متوجه اش نمی شوید، در موردشان قضاوت نکنید؛ سعی کنید آنها را بشناسید.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به رویای دویدن

نمایش همه

یادداشت‌ها

          جسیکا دخترکی دونده است که طی حادثه‌ای پای راستش را از دست داده. حالا زندگی بدون پایِ راست، برای کسی که دویدن اصلی‌ترین دلیل زندگی‌اش است احتمالا مصداق خوبی برای این جمله آغازین کتاب باشید «زندگی‌ام به آخر خط رسیده!». اگر با بدبینی نگاه کنیم باید تا پایان کتاب با داستانی دردناک رو‌به‌رو باشیم، اما ورود دوستان و هم‌تیمی‌های جسیکا فضا را تغییر می‌دهد. حالا قرار است دنیا برای جسیکا تبدیل به جای بهتری شود. آن هم با تلاش‌های بی‌وقفه‌ی بهترین دوستانش.
«رویای دویدن» یکی از رمان‌هایی بود که در انفجار انتشاراتی این سال‌ها منتشر شد. در انتهای نوجوانی تقریبا تمامی کتاب‌های منتشر شده در حوزه¬ی نوجوان را خوانده‌بودم؛ اما در آستانه‌ی 22 سالگی متوجه شدم آنچه از کتاب نوجوان خوانده‌ام دیگر فقط قسمت کوچکی از این بازار نشر عظیم است. این کتاب هم یکی از همان مواردی بود که نوجوان‌های اطرافم خوانده بودند و زیاد در موردش صحبت می¬کردند. از آن کتاب‌هایی که در مورد نوجوانی دچار مشکل است که یاد می‌گیرد چطور با این موضوع کنار بیاید. «ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر» و «35 کیلو امیدواری» تنها کتاب‌هایی با این موضوع بودند که در نوجوانی¬ام خوانده بودم.
درست نیست اگر بگویم این کتاب یکی از بهترین کتاب‌های این موضوع است، چون همین الان می‌توانم چند مورد بهتر از آن را نام ببرم، اگر بزرگسال هستید یا نه اگر می‌خواهید برای اولین بار چنین دست کتاب‌هایی را تجربه کنید «رویای دویدن» شاید شروع خوبی نباشد. اما اگر بعد از خواندن چند کتاب در همین موضوع به این ژانر علاقه‌مند شده‌اید خب رویای دویدن پیشنهاد خوبی است. فضای شاد و مهربانی دارد و شما را در ماجرایی درگیر می‌کند که مثل خیلی دیگر از مسائل زندگی به نظر لاینحل می‌آید و مثل خیلی دیگر از کتاب‌های نوجوان این ویژگی را دارد که شما را نهایتا با حسی خوب و امیدوارکننده تنها می‌گذارد.
        

12

          این کتاب داستان جنگه. جنگ با شرایط. در کل داستان جذاب بود. اینکه دختره همچین عضو حیاتی ای رو از دست بده. درد های فانتومی ش خیلی جذاب بود. کتاب رو جوری روایت می کرد انگار طرف خودش همچین اتفاقی رو تجربه کرده اونجا که داشت آرزو می‌کرد که کاش دستش قطع می‌شد ولی بعد به دستش نگاه کرد و فهمید بدون دست نمیشه. اینکه خودش به آدم های معلول تو مدرسه توجه نمی کرد و بعد وقتی خودش رو ویلچر بود از این قضیه زجر می کشید. وقتی اون پای دوندگی رو براش گذاشتن من انتظار داشتم که خودش تو یه مسابقه شرکت کنه و برنده شه ولی به محض اینکه تونست بدوئه 16 کیلومتر برای دوستش دوید. این خیلی ارزشمند بود. به هرجال این کتاب پر از حس خوب دوستی و جنگیدن برای دوستی بود. حس دویدنش خیلی واقعی توصیف شده بود من خودم یه مدتی دونده بودم. در آخر باید بگم که واکنش مامان اون دونده ی رو مخ و از خود راضی به کار ها و حرف های دخترش جالب بود. عااااااشق این کتابم و به همه پیشنهادش میکنم
این یادداشت رو خواهر 14 ساله نوشته
        

13

Ysasmin.Sh

1403/8/1

        کتاب خیلی قشنگی بود و واقعا ارزش خوندن داشت راجب دختری که یکی از پاهایش را از دست میده اما باز هم میخواهد به دویدن ادامه بده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          سالها پیش در دوران نوجوانی خودم، زمانی که رمان نوجوان آن هم از نوع بومی اش، چیزی در حد کیمیا بود، یک رمان ایرانی از کانون پرورش به دستم رسید به نام  «سختون». 
داستان یک پسر نوجوان روستایی بود (امیدوارم روایتم دقیق باشد) که در حادثه‌ای پایش به شدت آسیب می‌بیند و پزشک می‌گوید اگر تا چند ماه دیگر عمل نکند، تا آخر عمر مجبور است لنگ لنگان راه برود. 
پسر همراه با پدرش به چند بیمارستان دولتی سر می‌زند اما همه‌شان تا یکی دوسال آینده وقت و ظرفیت پذیرش بیمار برای عمل ندارند. پدر پسر که توان پرداخت هزینه‌های بیمارستان خصوصی را ندارد می‌زند به صحرای مصلحت و تقدیر و می‌گوید لابد تقدیر این بوده و کاری نمی‌شود کرد. پسر اما عزمش را جزم می‌کند که هزینه‌ی درمان را هرطور هست جور کند. 
چند ماه با همان پای معیوب کارگری می‌کند و با حقوقش راهی اتاق عمل میشود. 
یادم است داستان خیلی روی من تاثیر گذاشت. اینکه نیروی اراده و تلاش یک نوجوان باعث تغییر سرنوشتش شده بود، خیلی الهام بخش و نیروبخش بود. 
موقع خواندن  «رویای دویدن» مدام یاد آن داستان می افتادم. اینجا هم دختر نوجوانی که در تیم دو میدانی مدرسه مقام آورده، در اثر سانحه ای یک پایش را از دست می‌دهد. او هم مانند پسر داستانِ وطنی، در نهایت رویای دویدن را دوباره برای خودش محقق می‌کند، منتها با یک تفاوت: در رویای دویدن معجزه نه فقط با تلاش و اراده‌ی شخصی که با  «دوستی» و  بودن در  «تیم» محقق می‌شود. دوستان جسیکا او را از چاه عمیق ناامیدی بیرون می‌کشند، عقب افتادگیهای درسی اش را جبران می‌کنند و با یک کار تیمی قوی بازگشت او به زمین دو را محقق می‌کنند؛ چیزی که واقعا در حد رویاست. 

رویای دویدن برای نوجوان‌ها از مواهب بودن در یک تیم و آداب هم تیمی بودن می‌گوید. یادمان می‌اندازد که ما بنی  آدم اعضای یک پیکریم و گردنه‌های نفس بُرِ زندگی را دست در دست هم می‌توانیم عبور کنیم. 

این روزها چقدر نیاز داریم کسی برای ما و بچه‌های مان از بودن در تیم بگوید، از دلگرمی و پشتگرمی مان به همدیگر، از اینکه این گردنه‌های نفس بر را با هم است که میتونیم عبور کنیم.... ❤️‍🩹

        

21