بیوه کشی

بیوه کشی

بیوه کشی

3.3
23 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

14

ناشر
آموت
شابک
9786006605074
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1398/12/10

توضیحات

        
باید برویم.
کجا؟
هر جایی غیر میلک 
جایی نداریم آخه 
همه جا جای ماست،به شرطی که خاطره هامان با ما نیایند.
(از متن رمان)

      

لیست‌های مرتبط به بیوه کشی

یادداشت‌ها

          این کتاب داستان زنی است به اسم «خوابیده خانم» در روستای میلک که یک روستا در نزدیکی قزوین است. داستان اینکه چگونه ازدواج می‌کند و چه بلایی سر او و همسرانش می‌آید. تم داستان غمگین است و از لحظات مرگ و مردن و کشته شدن صحبت می‌کند.
شاید در نگاه اول داستان بی‌محتوا بیاید و شاید اگر من و همسرم از نویسنده نمی‌پرسیدیم که چر اسم «بیوه کشی» را برای کتاب انتخاب کرده متوجه منظورش نمی‌شدیم. بر خلاف اسم کتاب اصلاً بیوه‌ای کشته نمی‌شود. در واقع هیچ زنی کشته نمی‌شود و کشته شدگان همگی مرد هستند. توضیحی که نویسنده در این رابطه داشت این است که رسم و رسومی وجود دارد و می‌گوید که اگر زنی شوهرش فوت کرد باید با برادر شوهرش ازدواج کند. و این اجبار و ازدواج مرسوم است که باعث می‌شود زن‌ها نتوانند زندگی خودشان را داشته باشند و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. و نویسنده از این رسم و اجبار بودن زنان به زندگی از پیش تعیین شده با عنوان «بیوه کشی» یاد می‌کند. چرا که معتقد است که زنان بیوه حق این را دارند که خودشان برای آینده خودشان تصمیم بگیرند.
از عوامل جذابیت کتاب که مخصوصاً در اوایل کتاب شیرین و جذاب است، استفاده از زبان و لهجه محلی است، به طوری که کاملاً می‌توانی آن را در بخوانی و لذت ببری. همچنین استفاده از عقاید و فرهنگ و باورهایی که آن مردمان دارند.
موضوع داستان به نظر من جالب و خوب بود ولی فکر می‌کنم جای کار داشت و نویسنده می‌توانست آن را بهتر بپروراند و به نگارش درآورد. از نیمه‌های کتاب به بعد انگار خود نویسنده همانند خواننده‌ها حوصله‌اش سر رفته بود و می‌خواست که زودتر سروته داستان را هم بیاورد. شروع داستان خوب بود ولی در ادامه قدرت لازم را نداشت.
یکی از نکاتی که به نظرم جای کار داشت خصوصیات و مشخصه بارز هر برادر بود. مثلاً چکمه‌های یکی از برادران و یا بندباز بودن دیگری و ... . این خصوصیات اگر در اوایل داستان که هم ریتم آرام‌تری دارد و هم با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم می‌آمد خیلی بهتر از این بود که در نیمه دوم کتاب بیاد که ریتم تندتری دارد. هنگامی که ریتم داستان تند است باید وقایع اتفاق بیفتند نه اینکه با بیان توضیحات و معرفی افراد از سرعت آن بکاهیم. (البته با احترام به نویسنده گرامی بنده فقط نظر و عقیده‌ام را به عنوان یک خواننده عرض می‌کنم که اگر به این صورت بود بهتر بود.)
باز هم می‌گویم که اگر نویسنده داستان را بیشتر می‌پرداخت و روی آن زمان بیشتری می‌گذاشت کتاب فوق العاده‌ای می‌شد. اما به هر حال کتاب ارزش خواندن را دارد و می‌تواند ما را علاوه بر آشنایی با زبان و لهجه اهالی میلک، با رسوم و عقاید و فرهنگ آن دیار آشنا کند.

امین پازوکی 1401/06/21
        

8

          نمیدونم چرا بیوه کشی؟ پسرکشی اسم بهتری بود براش.
اسم کتاب خودش معرف کتابه و قبل از باز کردن کتاب این پیام رو میده که اتفاقات تلخی قراره رخ بده توی کتاب. مخصوصا وقتی فضا روستایی باشه انگار حتما باید اتفاق ها تلخ تر باشن. البته نگران نباشید هیچ بیوه ای رو نمیکشن توی کتاب.
حتی اذیتش هم نمیکنن.
 اوایل کتاب به دلیل فضاسازی خاص روستایی جالبه. و حتی لهجه بامزه آدمها که البته به نظرم خیلی غریب بود. نمیدونم مردم سوادکوه این مدلی حرف میزنن یا لهجه من درآوردی نویسنده بود. 
ولی در ادامه انقدر داستان خسته کننده میشه که دیگه فضا و لهجه هم جذابیت نداره.
و اینکه شخصیت اصلی داستان یک زن بود ولی زنانگی داستان اصلا در نیومده. 
و بعد هم یک سری اتفاقات میفته که هیچ منطقی نداره.
کتاب یه چیزی شبیه افسانه است.
و در آخر آدم میمونه خوب که چی؟
اصلا حرف حساب و درونمایه این کتاب چی بود؟
یادمه گویا این کتاب نامزد یه جایزه ای هم شده بود و یه دوره ای زیاد اسمش رو میشنیدم ولی فرصت نشده بود بخونم. تو کتابخونه دوستم که دیدمش شاخک هام تیز شد. ولی همین کتاب سیصد صفحه ای چند روز طول کشید تا تموم شد.
از خوندنش پشیمون نیستم اما نمیخوندم هم چیزی رو از دست نمیدادم.
        

5

          و دومین رمانی که از آقای علیخانی خوندم.
من عاشق فضا و مکان این رمانام و البته شخصیتا.
اولین چیزی که خیلی نظرمو جلب کرد اسامی شخصیتا بود. "خوابیده خانم" ، "قشنگ خانم" ، "عجب ناز" ، "پیل آقا" ، "بزرگ" و خیلی های دیگه. همین اسم ها از همون اول داستان رو خیلی متفاوت میکنن.

شخصیتا واقعا زنده بودن و اصلا تک بعدی نبودن. خوابیده محکوم بود به داشتن زندگی ای پر از رسم و رسوم. رسم و رسوم که حتی از یه جایی به بعد برای خودِ مردمم هم مسخره شده بود. خوابیده محکوم بود به داشتن زندگی ای که خودش نمی خواست. محکوم بود به کارایی دست بزنه که خلاف میلش بودن. و محکوم بود ذره ذره آب بشه و آب شدن عزیزاش رو ببینه.

فضای روستایی داستان با تمام اتفاقایی که توش می افتاد کاملا واقعی شده بود. همه همدیگرو می شناختن، یه خبر فورا پخش میشد، به هم طعنه میزدن، با هم اختلاف پیدا می کردن و گاهی زندگی رو برای هم زهرمار میکردن. و البته باورهایی داشتن که معلوم نبود از کجا اومدن ولی باعث میشد چشماشون رو روی واقعیت ببندن.

از پایانش نگم براتون که دلمو خنک کرد، یه حس رضایتی داشت برام که کل داستان دنبالش بودم. عشق کردم با این کتاب و فوق العاده دوستش داشتم.
        

2

          یوسف علیخانی رو خیلی وقته تو اینستا دنبال می‌کنم. از حال و هواش خوشم میاد. گاهی در شیدایی و خلوت‌گزینی به سر می‌بره و گاهی در حال گفتگو و ارتباط با مخاطبین و مشتری‌هاش. در سن پایین به تهران اومده و ده سالی به کارگری و مشق نویسندگی گذرونده، کتاب‌هایی چاپ کرده و بعد انتشارات خودش رو زده. سختی‌هاش تموم نشده اما وقتی توی صفحه‌اش و حرف‌هاش میری  حس ناامیدی و بیزاری بهت دست نمیده. حداقل هنوز دست نمیده و امیدوارم همین‌طور بمونه.
علبخانی در اینستاگرام خودشه و این خیلی جذابه.

یه پست خیلی ساده خود علیخانی ترغیبم کرد کتابش رو بخونم. البته کتاب‌هاش رو مدت‌ها تو کتابخونه‌ام داشتم و تازه‌خرید نبودن اما به خاطر لحن خاصش انگار سختم بود بخونم. سه چهار صفحه از خاما رو هفت هشت سال پیش خونده بودم و دیده بودم که من حریفش نیستم. بعد این همه سال اما موقع خوندن بیوه کشی خیلی لذت بردم. از اون لذت‌ها که هم می‌خوای ببینی آخرش چی میشه و هم می‌خوای کتاب تموم نشه. از اونا که تا دو سه شب بعد اتمام کتاب همچنان خوابش رو می‌بینی. چه خوب که اون سالا خاما رو نشد بخونم تا از بیوه‌کشی شروع کنم و به ترتیب انتشار برم جلو.

مکان تو بیوه‌کشی نقش مهمی داره. نمی‌تونی بگی این داستان تو هر مکان و روستا و فرهنگ دیگه‌ای همینه. علیخانی خیلی هوشمندانه از خاستگاه و فرهنگ اجدادی خودش استفاده کرده. اون روستا و آدم‌های رفته یا زنده‌اش رو تا ابد با کتاب‌هاش ردر تاریخ ثبت کرده. لهجه و گویششون، فرهنگ و سبک زندگی‌شون، خوبی‌ها و بدی‌هاشون تو ادبیات ایران موندگار شدن.

بیوه‌کشی با وجود حرف‌های زیاد و مهمی که داره، ادعا نداره. خیلی راحت داره داستانش رو میگه. مثل یه قصه‌گوی دوره‌گرد که دنبال شلوغی و سروصدا و چراغونی و فستیوال نیست. میگه و میره. و تو می‌مونی و روایتی که شنیدی.
روایتی عاشقانه نه به قدمت و افسانه‌بودگی لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد اما به همون اندازه جاندار. شخصیت‌ها با قدرت نقششون رو ایفا می‌کنن. تو نقدها گفتن داستان سبک رئالیسم جادوییه. منم در حین خوندن همین فکر رو می‌کردم. راستش دوست هم داشتم این‌طور باشه چون واقعا ایده و ماجراها می‌طلبید. حتی یه شباهت خیلی کوچیک با صد سال تنهایی هم توش می‌دیدم. اما با چیزهایی که از "خوابیده خانم" شخصیت اصلی خوندم می‌شد حدس زد که قرار نیست این سبک باشه.  پایان‌بندی داستان رو رئال تموم کرد و فکر کنم خود علیخانی خواسته این طور باشه. تاثیرگذاریش انگار بیشتر بود.

بیوه‌کشی با داستانی تلخ و پایانی تلخ اما خوب، پر از حس و حاله. پر از ای کاش و حسرت‌هاییه که نسل‌های قبلی‌مون تحمل کردن تا ما امروز کمتر اسیرشون باشیم. خوندن این کتاب به خاطر قسمت‌های افسانه‌ایش یا به قول خودش نَقل‌ها و همچنین لهجه‌ها و کلمات محلیش سخته. اگر نتونستین بخونین کنارش نذارین. با خوانش خود علیخانی روی اپ‌های کتاب گوش بدین و خودتون رو از لذتش محروم نکنین.
        

11

          🔸خب دوستان عزیزم برای من اولین نکته درباره این رمان وجود نامهای عجیب و غریب شخصیت های کتاب بود؛نام هایی مثل خوابیده خانم،عجب ناز،پیل آقا،ننه گل،صدگل،قشنگ خانم،کاس آقا،ملایم اژدر و ... .داستان در روستای "میلک" (از توابع قزوین )رخ میدهد،روستایی که مردمش مانند بسیاری از مردم دیگر درگیر خرافه و خرافه پرستی هستند.از همین رو فضای داستان پر از وهم، خرافه، طلسم و جادوست و میتوان گفت که ژانر داستان هم کمی وحشتناکه.
.
▪️داستان درباره زندگی دختری به نام"خوابیده خانم"  است که زندگی عجیبش با هراس،دلهره،خرافه و مرگ عجین شده ؛دختری که برخلاف اسمش به نظر می رسه تنها فردی ست که نسبت به بقیه نگاهی منطقی و عمیق به زندگی دارد اما سرنوشتش دستخوش نگاه خرافه پرستی نزدیک ترین افراد زندگی اش قرار می گیرد.
.
🔸یکی از زیبایی های این کتاب نگارش آن با گویش محلی بود که در ابتدا خواندنش برای من نامانوس بود ولی بعد از خوندن چند صفحه برایم کاملاً عادی و روان شده بود.ریتم داستان هم از فصل سه به بعد تندتر شد.
.
🔸اینکه کتاب هفت فصل داشت و سرنوشت خوابیده خانم با سرنوشت هفت برادر به طرز عجیبی گره خورده بود و از زمان وقوع اولین حادثه دلخراش زندگی خوابیده خانم هفده سال و هفت ماه میگذشت هم حکایت عجیبی بود برایم.
.
✅این کتاب پیشنهاد خیلی خوبی است برای خواندن منتها برای کسانی که اوایل مسیر کتابخوانی نباشند.
برای خوندن این کتاب باید کمی تمرکز داشت تا رشته داستان از دستتان در نرود.
.
🔸این کتاب رو دوست داشتم.
این کتاب عجیب منو به یاد کتاب "خون خورده"مهدی یزدانی خرم انداخت.🍂
.
شروع:۲۸آذر ماه
پایان:یکم دیماه سال ۹۹🍂
        

6

بسم الله ا
        بسم الله الرحمن الرحیم

شش تیر هزار و چهارصد و یک بود، صبح رفتم کتاب را خریدم، کمی در کتابفروشی چرخ چرخ زدم به هوای اینکه شاید آقای علیخانی را ببینم و امضا بگیرم، آدم امضا بگیری نیستم اما در آن لحظه دلم می خواست یک خاطره ثبت شده از کتابفروشی آموت نزدیک دانشگاهم داشته باشم که بعدها شاید بشود مایه مباهاتم، خلاصه اقای عیلخانی نبود،دخترش بود که گفت .
برای عصر اما خبرم داد که ممکن است بیاید.
رفتم و عصر برگشتم، باز هم کمی معطل شدم. می دانستم در کتابفروشی حاضرند اما بنا به هر دلیلی آن لحظه نمی خواستند آفتابی شوند، راستش مشهور بودن هم دردسر خودش را دارد. مخصوصا اگر کتابفروشی ات نزدیک دانشگاه فرهنگیانی باشد که دخترانش به هوای عکس گرفتن با دکور کتابفروشی ات اغلب بر سرت آوار می شوند.
صبورانه نشستم تا امد، حال غریبی بود، راستش زیادی آدم واقعی بود. متوجهید که منظورم چیست؟
خلاصه امضایم را گرفتم، کتاب را بستم تا همین دو روز پیش.

****
خلاصه داستان:
بیوه کشی داستان خوابیده خانم است و هفت شوهرش، که یکی بعد از دیگری رفتند و تخت خوابیدند سینه قبرستان کنار امام زاده میلک.
خوابیده خانم  در نظر خیلیها شاید دختر سیاه بختی بیاید که نافش را موقع تولد به سیاهی شب گره زدند اما داستان از بیخ چیز دیگریست.
یک داستان عاشقانه که سرانجام خوشی نداشت، یک مثلث عشقی که با خون شروع شد و با خون هم تمام شد.
راستش ماندم که کی ، کی را کشت؟ بیوه پسرها را یا پسرها بیوه را؟ شاید هم مردم و خرافات حاکم بر جامعه بود که همه را کشت.
پ ن1:داستان به زمان قبل از انقلاب بر می گردد، مردم سواد چندانی ندارند  و با سواد ترینشان هم مردی است خرافاتی . 
محور داستان بر پایه رسوماتی می چرخید که لنگ می زدند، خب اگر شما به حال بیوه زنان هندی دل می سوزانید که بر سر جنازه شوهر می سوزند باید دلتان به حال خوابیده هم بسوزد، خوابیده خانمی که هفت بار داغ شوهر چشید و اخر سر با دستان خود این داستان خون آلود را تمام کرد.

پ ن2:برخلاف داستان دردناکش کتاب اصلا حال و هوای غم ندارد، سیاه نیست، انگار در دل یک روز کاملا افتابی روایت می شود. ( خیلی برام جالب بود و از دلایلی که تقریبا قورتش دادمم همین بود)
اشتباه نکنم از دید  سوم شخص روایت شده ، به همه جا و همه چی اشراف داشتیم و پرش های داستانی فقط اولش ممکنه گیج تون کنه اما بعدش قلقش دستتون میاد و راه میوفتید با نثرش.

پ ن3:اسم های کتاب واقعا عجیب و غریب بودند اما خوشم اومد، هر کدومشون به نوعی به یک ویژگی شخصیتی کاراکتر اشاره می کردند. 

پ ن4: دیالوگ های رد و بدل شده درون داستان به زبان محلی نوشته شدن، روایت خود داستان هم به شیوه معمول و رایج نیست، جمله بندی هاش خاص بودن کلا.

پ ن5: شخصیت پردازیا رو پسندیدم، حس نکردم کسی چیزی کم داره و اونقدری نویسنده به مخاطب میدون داده بود که بشینه حدس بزنه یا خیال ببافه براشون( هر چند ما تا اخر داستان به یه چیزی امیدداشتم اما خب نشد که نشد) و و و نکته خیلی جالب اینکه ظاهرا داستان واقعی بود.

پ ن6: ایا این کتاب رو توصیه میکنم؟
البته. نثر استخون داری بود و ممکنه برگردم و چندبار دیگه بخونمش .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

30

          شروع و پایان خیلی خوبی داشت. و مگر می شود آغاز و انتهای کتابی خوب باشد و بدنه اش، نه. شیرین بود نصرش و فضا را خیلی خوب ساخته بود. تمام عناصر میلک جان پیدا کرده بودند و وارد تار و پود اثر شده بودند. با آنکه ماجرای عاشقانه محور کار بود، عشق را بازیچه داستان نکرده بود و به اصطلاح پیرنگ از دستش در نمی رفت. نویسنده می دانست چه می کند و داستان را فدای مخاطب نکرده بود. 

جغرافیا را چنان ساخته بود که مخاطب هوس می کند در اولین فرصت برود سمت روستاهای قزوین. جغرافیا تنها زمینه گفتن داستانی جدا ساخته پرداخته شده نبود، بلکه قصه از دل جغرافیا در می آمد. جغرافیا از شخصیت ها هم جدا نبود. میلک و میکلی ها و باورهاشان تمام رمان را ساخته بودند. جغرافیا باورها را ساخته بود، باورها قصه ها را، و قصه ها پیرنگ رمان را. به همین وضوح، رمان با ساختاری کاملا جدید، از دل جغرافیای قزوین بیرون آمده بود.

هرچند سلیقه من در بازگویی چنین داستان هایی، به گونه دیگری است، ولی ایرادی اساسی نمی توان به پیرنگ کار گرفت. شخصیت ها سر جایشان هستند و فضا به پیشبرد داستان کمک می کند. نویسنده با آرامش داستانش ار شروع می کند، آهسته آهسته قصه را پهن می کند، و بعد در یک فرصت مناسب دامنه را بر می چیند و نقطه پایان را می گذارد. نه از قصه می زند، و نه قصه را فدای ساخت نوین داستان می کند. ساختاری نو از دل عناصری کهن بیرون می کشد، که دستاورد کمی نیست. می توان به خاطر چنین تعادلی به یوسف علیخانی تبریک گفت.
        

5

          بعد از #خاما، مزه ی قلم #یوسف_علیخانی همچنان زیر زبانم بود که #بیوه_کشی را دست گرفتم به خواندن. 
انتظارم از نام داستان و نام نویسنده، همان بود که تصورش را می کردم. "بیوه کشی" آنقدر خوب بود که با اطمینان بتوانم به کسانی که دلشان برای یک داستان بومی و سراسر #تعلیق، #وهم، #خرافه و #سنت_غالب غنج می رود؛ معرفی اش کنم. 

همیشه از خود می پرسیدم که چگونه یک مرد، می تواند از زنان و رنج‌هایی که از #فرهنگ و اعتقادات منسوخ شده می‌برند، از احساسات و افکار و واگویه های بی امانشان، درست و به جا  سخن بگوید؟! اما #علیخانی در بیوه کشی، به خوبی از عهده آن برآمده است.

او با علاقه‌ای که به فرهنگ و #جغرافیای_بومی دارد، داستانش را در طبیعت روستایی دور با نام #میلَک از توابع #قزوین روایت می‌کند. روستایی که "خوابیده خانم" اول شخص داستان در ‌آنجا همسرش "بزرگ" را، که بزرگترین برادر از هفت برادر یک خانواده گالشی (چوپان) است، از دست می‌دهد. بی‌آنکه حق انتخابی برای ادامه زندگی‌اش داشته باشد؛ قربانی سنت‌ و رسوم #مرد‌سالارانه ی روستا می‌شود و به اجبار زنِ برادر‌شوهر کوچک‌ترش می‌شود. بعد از مرگ شوهر دوم، باز هم به عقد برادرشوهرِ کوچکتر درمی‌آید و  پی در پی، تکرارِ این بختِ شوم! روح #خوابیده_خانم که در برابر سرنوشت، تنها و بی پناه مانده، در سکوت و پذیرش به تدریج می‌میرد تا اینکه ... 

ماجراهای پر تعلیق و پر کشش داستان پی در پی  در طی  هفده سال و هفت ماه و هفت روز روی می دهد.  کتاب هفت فصل دارد. هفت برادر از "بزرگ" آغاز و به "کوچک" ختم می شوند و هر چه به پایان داستان نزدیک تر می شویم، حجم فصول داستانی هم کمتر می شود.

با تمام نکات مثبت "بیوه کشی"، در برخی پرده های داستان پرسشهایی بود که بی جواب ماند ... شاید دلیلش اصرار نویسنده به افزایش #ضرباهنگ و #ریتم داستان به سمت انتها و عدم پر گویی و تفصیل باشد. 

📍برشی از متن:

"...زن های میلکی زیر روسری های سرخ و سفیدشان، پارچه سفیدی هم می بندند که حکم موگیر را دارد برایشان. خوابیده خانم بلند شد. رو کرد به دیوار کوه و پارچه سفید زیر روسری اش را درآورد. از همان جا که نشسته بودند، کشیدش توی آب جوی خون آلوده. روسری رنگ گرفت و سرخ شد..."
        

15