بیوه کشیبیوه کشییوسف علیخانی3.118 نفر |8 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام33خواهم خواند8توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرباید برویم. کجا؟ هر جایی غیر میلک جایی نداریم آخه همه جا جای ماست،به شرطی که خاطره هامان با ما نیایند. (از متن رمان)داستان اجتماعی دهه 2010 میلادی ادبیات داستانیلیستهای مرتبط به بیوه کشیحیرانرمانهای ماندگار ذهنم5 کتابدر این لیست رمان هایی را معرفی میکنم که مورد علاقه ام بوده و در ذهنم ماندگار شدند.012نَجـ♡ـوآرمان ایرانی2 کتاببهترین رمانهای ایرانی📚142یادداشتهای مرتبط به بیوه کشیامین پازوکی1401/07/02 این کتاب داستان زنی است به اسم «خوابیده خانم» در روستای میلک که یک روستا در نزدیکی قزوین است. داستان اینکه چگونه ازدواج میکند و چه بلایی سر او و همسرانش میآید. تم داستان غمگین است و از لحظات مرگ و مردن و کشته شدن صحبت میکند. شاید در نگاه اول داستان بیمحتوا بیاید و شاید اگر من و همسرم از نویسنده نمیپرسیدیم که چر اسم «بیوه کشی» را برای کتاب انتخاب کرده متوجه منظورش نمیشدیم. بر خلاف اسم کتاب اصلاً بیوهای کشته نمیشود. در واقع هیچ زنی کشته نمیشود و کشته شدگان همگی مرد هستند. توضیحی که نویسنده در این رابطه داشت این است که رسم و رسومی وجود دارد و میگوید که اگر زنی شوهرش فوت کرد باید با برادر شوهرش ازدواج کند. و این اجبار و ازدواج مرسوم است که باعث میشود زنها نتوانند زندگی خودشان را داشته باشند و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. و نویسنده از این رسم و اجبار بودن زنان به زندگی از پیش تعیین شده با عنوان «بیوه کشی» یاد میکند. چرا که معتقد است که زنان بیوه حق این را دارند که خودشان برای آینده خودشان تصمیم بگیرند. از عوامل جذابیت کتاب که مخصوصاً در اوایل کتاب شیرین و جذاب است، استفاده از زبان و لهجه محلی است، به طوری که کاملاً میتوانی آن را در بخوانی و لذت ببری. همچنین استفاده از عقاید و فرهنگ و باورهایی که آن مردمان دارند. موضوع داستان به نظر من جالب و خوب بود ولی فکر میکنم جای کار داشت و نویسنده میتوانست آن را بهتر بپروراند و به نگارش درآورد. از نیمههای کتاب به بعد انگار خود نویسنده همانند خوانندهها حوصلهاش سر رفته بود و میخواست که زودتر سروته داستان را هم بیاورد. شروع داستان خوب بود ولی در ادامه قدرت لازم را نداشت. یکی از نکاتی که به نظرم جای کار داشت خصوصیات و مشخصه بارز هر برادر بود. مثلاً چکمههای یکی از برادران و یا بندباز بودن دیگری و ... . این خصوصیات اگر در اوایل داستان که هم ریتم آرامتری دارد و هم با شخصیتها آشنا میشویم میآمد خیلی بهتر از این بود که در نیمه دوم کتاب بیاد که ریتم تندتری دارد. هنگامی که ریتم داستان تند است باید وقایع اتفاق بیفتند نه اینکه با بیان توضیحات و معرفی افراد از سرعت آن بکاهیم. (البته با احترام به نویسنده گرامی بنده فقط نظر و عقیدهام را به عنوان یک خواننده عرض میکنم که اگر به این صورت بود بهتر بود.) باز هم میگویم که اگر نویسنده داستان را بیشتر میپرداخت و روی آن زمان بیشتری میگذاشت کتاب فوق العادهای میشد. اما به هر حال کتاب ارزش خواندن را دارد و میتواند ما را علاوه بر آشنایی با زبان و لهجه اهالی میلک، با رسوم و عقاید و فرهنگ آن دیار آشنا کند. امین پازوکی 1401/06/21 05فاطمه سلیمانی ازندریانی1400/09/19 نمیدونم چرا بیوه کشی؟ پسرکشی اسم بهتری بود براش. اسم کتاب خودش معرف کتابه و قبل از باز کردن کتاب این پیام رو میده که اتفاقات تلخی قراره رخ بده توی کتاب. مخصوصا وقتی فضا روستایی باشه انگار حتما باید اتفاق ها تلخ تر باشن. البته نگران نباشید هیچ بیوه ای رو نمیکشن توی کتاب. حتی اذیتش هم نمیکنن. اوایل کتاب به دلیل فضاسازی خاص روستایی جالبه. و حتی لهجه بامزه آدمها که البته به نظرم خیلی غریب بود. نمیدونم مردم سوادکوه این مدلی حرف میزنن یا لهجه من درآوردی نویسنده بود. ولی در ادامه انقدر داستان خسته کننده میشه که دیگه فضا و لهجه هم جذابیت نداره. و اینکه شخصیت اصلی داستان یک زن بود ولی زنانگی داستان اصلا در نیومده. و بعد هم یک سری اتفاقات میفته که هیچ منطقی نداره. کتاب یه چیزی شبیه افسانه است. و در آخر آدم میمونه خوب که چی؟ اصلا حرف حساب و درونمایه این کتاب چی بود؟ یادمه گویا این کتاب نامزد یه جایزه ای هم شده بود و یه دوره ای زیاد اسمش رو میشنیدم ولی فرصت نشده بود بخونم. تو کتابخونه دوستم که دیدمش شاخک هام تیز شد. ولی همین کتاب سیصد صفحه ای چند روز طول کشید تا تموم شد. از خوندنش پشیمون نیستم اما نمیخوندم هم چیزی رو از دست نمیدادم. 12عطیه عیار1402/12/05 یوسف علیخانی رو خیلی وقته تو اینستا دنبال میکنم. از حال و هواش خوشم میاد. گاهی در شیدایی و خلوتگزینی به سر میبره و گاهی در حال گفتگو و ارتباط با مخاطبین و مشتریهاش. در سن پایین به تهران اومده و ده سالی به کارگری و مشق نویسندگی گذرونده، کتابهایی چاپ کرده و بعد انتشارات خودش رو زده. سختیهاش تموم نشده اما وقتی توی صفحهاش و حرفهاش میری حس ناامیدی و بیزاری بهت دست نمیده. حداقل هنوز دست نمیده و امیدوارم همینطور بمونه. علبخانی در اینستاگرام خودشه و این خیلی جذابه. یه پست خیلی ساده خود علیخانی ترغیبم کرد کتابش رو بخونم. البته کتابهاش رو مدتها تو کتابخونهام داشتم و تازهخرید نبودن اما به خاطر لحن خاصش انگار سختم بود بخونم. سه چهار صفحه از خاما رو هفت هشت سال پیش خونده بودم و دیده بودم که من حریفش نیستم. بعد این همه سال اما موقع خوندن بیوه کشی خیلی لذت بردم. از اون لذتها که هم میخوای ببینی آخرش چی میشه و هم میخوای کتاب تموم نشه. از اونا که تا دو سه شب بعد اتمام کتاب همچنان خوابش رو میبینی. چه خوب که اون سالا خاما رو نشد بخونم تا از بیوهکشی شروع کنم و به ترتیب انتشار برم جلو. مکان تو بیوهکشی نقش مهمی داره. نمیتونی بگی این داستان تو هر مکان و روستا و فرهنگ دیگهای همینه. علیخانی خیلی هوشمندانه از خاستگاه و فرهنگ اجدادی خودش استفاده کرده. اون روستا و آدمهای رفته یا زندهاش رو تا ابد با کتابهاش ردر تاریخ ثبت کرده. لهجه و گویششون، فرهنگ و سبک زندگیشون، خوبیها و بدیهاشون تو ادبیات ایران موندگار شدن. بیوهکشی با وجود حرفهای زیاد و مهمی که داره، ادعا نداره. خیلی راحت داره داستانش رو میگه. مثل یه قصهگوی دورهگرد که دنبال شلوغی و سروصدا و چراغونی و فستیوال نیست. میگه و میره. و تو میمونی و روایتی که شنیدی. روایتی عاشقانه نه به قدمت و افسانهبودگی لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد اما به همون اندازه جاندار. شخصیتها با قدرت نقششون رو ایفا میکنن. تو نقدها گفتن داستان سبک رئالیسم جادوییه. منم در حین خوندن همین فکر رو میکردم. راستش دوست هم داشتم اینطور باشه چون واقعا ایده و ماجراها میطلبید. حتی یه شباهت خیلی کوچیک با صد سال تنهایی هم توش میدیدم. اما با چیزهایی که از "خوابیده خانم" شخصیت اصلی خوندم میشد حدس زد که قرار نیست این سبک باشه. پایانبندی داستان رو رئال تموم کرد و فکر کنم خود علیخانی خواسته این طور باشه. تاثیرگذاریش انگار بیشتر بود. بیوهکشی با داستانی تلخ و پایانی تلخ اما خوب، پر از حس و حاله. پر از ای کاش و حسرتهاییه که نسلهای قبلیمون تحمل کردن تا ما امروز کمتر اسیرشون باشیم. خوندن این کتاب به خاطر قسمتهای افسانهایش یا به قول خودش نَقلها و همچنین لهجهها و کلمات محلیش سخته. اگر نتونستین بخونین کنارش نذارین. با خوانش خود علیخانی روی اپهای کتاب گوش بدین و خودتون رو از لذتش محروم نکنین. 29shokooh1401/09/14 یعنی قطع به یقین جزو بدترین رمان هایی بود که خوندم😫 هرچی فکر می کنم هیچ منطقی تو موضوع داستان وجود نداشت تنها چیزی که ازش یاد گرفتم اینه که وقتی یه کتاب خوب نیست نباید تا ته خوندش که بگی من هیچ کتابی رو نصفه ول نمی کنم چون اینجوری خطر از کتاب خوندن زده شدن تهدیدت می کنه 🤧 214محمدقائم خانی1402/03/02 شروع و پایان خیلی خوبی داشت. و مگر می شود آغاز و انتهای کتابی خوب باشد و بدنه اش، نه. شیرین بود نصرش و فضا را خیلی خوب ساخته بود. تمام عناصر میلک جان پیدا کرده بودند و وارد تار و پود اثر شده بودند. با آنکه ماجرای عاشقانه محور کار بود، عشق را بازیچه داستان نکرده بود و به اصطلاح پیرنگ از دستش در نمی رفت. نویسنده می دانست چه می کند و داستان را فدای مخاطب نکرده بود. جغرافیا را چنان ساخته بود که مخاطب هوس می کند در اولین فرصت برود سمت روستاهای قزوین. جغرافیا تنها زمینه گفتن داستانی جدا ساخته پرداخته شده نبود، بلکه قصه از دل جغرافیا در می آمد. جغرافیا از شخصیت ها هم جدا نبود. میلک و میکلی ها و باورهاشان تمام رمان را ساخته بودند. جغرافیا باورها را ساخته بود، باورها قصه ها را، و قصه ها پیرنگ رمان را. به همین وضوح، رمان با ساختاری کاملا جدید، از دل جغرافیای قزوین بیرون آمده بود. هرچند سلیقه من در بازگویی چنین داستان هایی، به گونه دیگری است، ولی ایرادی اساسی نمی توان به پیرنگ کار گرفت. شخصیت ها سر جایشان هستند و فضا به پیشبرد داستان کمک می کند. نویسنده با آرامش داستانش ار شروع می کند، آهسته آهسته قصه را پهن می کند، و بعد در یک فرصت مناسب دامنه را بر می چیند و نقطه پایان را می گذارد. نه از قصه می زند، و نه قصه را فدای ساخت نوین داستان می کند. ساختاری نو از دل عناصری کهن بیرون می کشد، که دستاورد کمی نیست. می توان به خاطر چنین تعادلی به یوسف علیخانی تبریک گفت. 01محمدامین پورحسینقلی1402/04/20 و میلک، این روستای عجیب که در مرکز همه آثار علیخانی قرار گرفته. وقتی این رمان را شروع کردم گمانم این بود که یک اثر در قالب رئالیسم جادویی است اما تازه در انتها دانستم ماجرا چیز دیگریست... 08ساناز پرچمی کاویانی1401/09/15 🔸خب دوستان عزیزم برای من اولین نکته درباره این رمان وجود نامهای عجیب و غریب شخصیت های کتاب بود؛نام هایی مثل خوابیده خانم،عجب ناز،پیل آقا،ننه گل،صدگل،قشنگ خانم،کاس آقا،ملایم اژدر و ... .داستان در روستای "میلک" (از توابع قزوین )رخ میدهد،روستایی که مردمش مانند بسیاری از مردم دیگر درگیر خرافه و خرافه پرستی هستند.از همین رو فضای داستان پر از وهم، خرافه، طلسم و جادوست و میتوان گفت که ژانر داستان هم کمی وحشتناکه. . ▪️داستان درباره زندگی دختری به نام"خوابیده خانم" است که زندگی عجیبش با هراس،دلهره،خرافه و مرگ عجین شده ؛دختری که برخلاف اسمش به نظر می رسه تنها فردی ست که نسبت به بقیه نگاهی منطقی و عمیق به زندگی دارد اما سرنوشتش دستخوش نگاه خرافه پرستی نزدیک ترین افراد زندگی اش قرار می گیرد. . 🔸یکی از زیبایی های این کتاب نگارش آن با گویش محلی بود که در ابتدا خواندنش برای من نامانوس بود ولی بعد از خوندن چند صفحه برایم کاملاً عادی و روان شده بود.ریتم داستان هم از فصل سه به بعد تندتر شد. . 🔸اینکه کتاب هفت فصل داشت و سرنوشت خوابیده خانم با سرنوشت هفت برادر به طرز عجیبی گره خورده بود و از زمان وقوع اولین حادثه دلخراش زندگی خوابیده خانم هفده سال و هفت ماه میگذشت هم حکایت عجیبی بود برایم. . ✅این کتاب پیشنهاد خیلی خوبی است برای خواندن منتها برای کسانی که اوایل مسیر کتابخوانی نباشند. برای خوندن این کتاب باید کمی تمرکز داشت تا رشته داستان از دستتان در نرود. . 🔸این کتاب رو دوست داشتم. این کتاب عجیب منو به یاد کتاب "خون خورده"مهدی یزدانی خرم انداخت.🍂 . شروع:۲۸آذر ماه پایان:یکم دیماه سال ۹۹🍂 04حیران1402/05/25 کتاب فوق العاده زیبایی بود. تمام داستان تا انتها برای من جذاب بود و کشش داشت. حتی لهجه محلی شخصیت ها هم زیبا بود. 02