یادداشت ماریه رحیمی
1403/3/24
بعد از #خاما، مزه ی قلم #یوسف_علیخانی همچنان زیر زبانم بود که #بیوه_کشی را دست گرفتم به خواندن. انتظارم از نام داستان و نام نویسنده، همان بود که تصورش را می کردم. "بیوه کشی" آنقدر خوب بود که با اطمینان بتوانم به کسانی که دلشان برای یک داستان بومی و سراسر #تعلیق، #وهم، #خرافه و #سنت_غالب غنج می رود؛ معرفی اش کنم. همیشه از خود می پرسیدم که چگونه یک مرد، می تواند از زنان و رنجهایی که از #فرهنگ و اعتقادات منسوخ شده میبرند، از احساسات و افکار و واگویه های بی امانشان، درست و به جا سخن بگوید؟! اما #علیخانی در بیوه کشی، به خوبی از عهده آن برآمده است. او با علاقهای که به فرهنگ و #جغرافیای_بومی دارد، داستانش را در طبیعت روستایی دور با نام #میلَک از توابع #قزوین روایت میکند. روستایی که "خوابیده خانم" اول شخص داستان در آنجا همسرش "بزرگ" را، که بزرگترین برادر از هفت برادر یک خانواده گالشی (چوپان) است، از دست میدهد. بیآنکه حق انتخابی برای ادامه زندگیاش داشته باشد؛ قربانی سنت و رسوم #مردسالارانه ی روستا میشود و به اجبار زنِ برادرشوهر کوچکترش میشود. بعد از مرگ شوهر دوم، باز هم به عقد برادرشوهرِ کوچکتر درمیآید و پی در پی، تکرارِ این بختِ شوم! روح #خوابیده_خانم که در برابر سرنوشت، تنها و بی پناه مانده، در سکوت و پذیرش به تدریج میمیرد تا اینکه ... ماجراهای پر تعلیق و پر کشش داستان پی در پی در طی هفده سال و هفت ماه و هفت روز روی می دهد. کتاب هفت فصل دارد. هفت برادر از "بزرگ" آغاز و به "کوچک" ختم می شوند و هر چه به پایان داستان نزدیک تر می شویم، حجم فصول داستانی هم کمتر می شود. با تمام نکات مثبت "بیوه کشی"، در برخی پرده های داستان پرسشهایی بود که بی جواب ماند ... شاید دلیلش اصرار نویسنده به افزایش #ضرباهنگ و #ریتم داستان به سمت انتها و عدم پر گویی و تفصیل باشد. 📍برشی از متن: "...زن های میلکی زیر روسری های سرخ و سفیدشان، پارچه سفیدی هم می بندند که حکم موگیر را دارد برایشان. خوابیده خانم بلند شد. رو کرد به دیوار کوه و پارچه سفید زیر روسری اش را درآورد. از همان جا که نشسته بودند، کشیدش توی آب جوی خون آلوده. روسری رنگ گرفت و سرخ شد..."
(0/1000)
ماریه رحیمی
1403/3/30
0