یادداشت عطیه عیاردولابی
1402/12/5
یوسف علیخانی رو خیلی وقته تو اینستا دنبال میکنم. از حال و هواش خوشم میاد. گاهی در شیدایی و خلوتگزینی به سر میبره و گاهی در حال گفتگو و ارتباط با مخاطبین و مشتریهاش. در سن پایین به تهران اومده و ده سالی به کارگری و مشق نویسندگی گذرونده، کتابهایی چاپ کرده و بعد انتشارات خودش رو زده. سختیهاش تموم نشده اما وقتی توی صفحهاش و حرفهاش میری حس ناامیدی و بیزاری بهت دست نمیده. حداقل هنوز دست نمیده و امیدوارم همینطور بمونه. علبخانی در اینستاگرام خودشه و این خیلی جذابه. یه پست خیلی ساده خود علیخانی ترغیبم کرد کتابش رو بخونم. البته کتابهاش رو مدتها تو کتابخونهام داشتم و تازهخرید نبودن اما به خاطر لحن خاصش انگار سختم بود بخونم. سه چهار صفحه از خاما رو هفت هشت سال پیش خونده بودم و دیده بودم که من حریفش نیستم. بعد این همه سال اما موقع خوندن بیوه کشی خیلی لذت بردم. از اون لذتها که هم میخوای ببینی آخرش چی میشه و هم میخوای کتاب تموم نشه. از اونا که تا دو سه شب بعد اتمام کتاب همچنان خوابش رو میبینی. چه خوب که اون سالا خاما رو نشد بخونم تا از بیوهکشی شروع کنم و به ترتیب انتشار برم جلو. مکان تو بیوهکشی نقش مهمی داره. نمیتونی بگی این داستان تو هر مکان و روستا و فرهنگ دیگهای همینه. علیخانی خیلی هوشمندانه از خاستگاه و فرهنگ اجدادی خودش استفاده کرده. اون روستا و آدمهای رفته یا زندهاش رو تا ابد با کتابهاش ردر تاریخ ثبت کرده. لهجه و گویششون، فرهنگ و سبک زندگیشون، خوبیها و بدیهاشون تو ادبیات ایران موندگار شدن. بیوهکشی با وجود حرفهای زیاد و مهمی که داره، ادعا نداره. خیلی راحت داره داستانش رو میگه. مثل یه قصهگوی دورهگرد که دنبال شلوغی و سروصدا و چراغونی و فستیوال نیست. میگه و میره. و تو میمونی و روایتی که شنیدی. روایتی عاشقانه نه به قدمت و افسانهبودگی لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد اما به همون اندازه جاندار. شخصیتها با قدرت نقششون رو ایفا میکنن. تو نقدها گفتن داستان سبک رئالیسم جادوییه. منم در حین خوندن همین فکر رو میکردم. راستش دوست هم داشتم اینطور باشه چون واقعا ایده و ماجراها میطلبید. حتی یه شباهت خیلی کوچیک با صد سال تنهایی هم توش میدیدم. اما با چیزهایی که از "خوابیده خانم" شخصیت اصلی خوندم میشد حدس زد که قرار نیست این سبک باشه. پایانبندی داستان رو رئال تموم کرد و فکر کنم خود علیخانی خواسته این طور باشه. تاثیرگذاریش انگار بیشتر بود. بیوهکشی با داستانی تلخ و پایانی تلخ اما خوب، پر از حس و حاله. پر از ای کاش و حسرتهاییه که نسلهای قبلیمون تحمل کردن تا ما امروز کمتر اسیرشون باشیم. خوندن این کتاب به خاطر قسمتهای افسانهایش یا به قول خودش نَقلها و همچنین لهجهها و کلمات محلیش سخته. اگر نتونستین بخونین کنارش نذارین. با خوانش خود علیخانی روی اپهای کتاب گوش بدین و خودتون رو از لذتش محروم نکنین.
(0/1000)
نظرات
1402/12/5
ممنون. خیلی خوبه که توی یادداشتها، فراتر از موضوع کتاب به مواردی کلیدی اشاره میکنید که خواننده رو برای خوندن یا نخوندن کتاب آگاهتر میکنه. مثل همین موضوع گوش دادن به این کتاب با خواندن خود نویسنده که به نظرم باید خیلی جالب باشه. کاش برای هر کتابی که با گویش محلی نگارش میشه، پدیدآورنده همچین کاری میکرد چون بیشتر از هر کسی به حس و حال و لحن روایت نزدیکتره، مثل کتاب هرس خانم مرعشی با اون همه توصیفهای بینظیر و دردآلود.
1
1
عطیه عیاردولابی
1402/12/5
2