بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

جولیان بارنز و 1 نفر دیگر
3.8
50 نفر |
22 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

78

خواهم خواند

60

جولین بارنز در اغلب آثارش مرزهای مرسوم گونه های ادبی را نادیده گرفته است. کتاب عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه نیز به همین ترتیب، ترکیبی است از تاریخ و جستار خلاقانه و خودزندگی نامه? داستانی که به شکل نوشته ای گیرا در باب عشق و اندوه درآمده است– کتابی که بارنز آن را اصلاً در سوگ همسر و کارگزار ادبی از دست رفته اش، پت کاوانا، نوشته است. پت در سال 2008 از تومور مغزی مرد.کتاب سه جستار را در بر می گیرد: گناه ارتفاع، بر روی سطح و از دست رفتن عمق. در جستار اول نادار (عکاس و مخترع قرن 19) عکاسی و علم هوانوردی را درهم می آمیزد و به اولین عکاس هوایی تبدیل می شود.در جستار دوم، بارنز رابطه ای خیالی میان سارا برناردِ بازیگر و فرد برنابیِ ماجراجو ترسیم می کند.جستار سوم شرح عشق بارنز است به همسرش– و سرسختی او در این عشق، حتی پس از مرگ کاوانا.هر سه فصل با جملاتی مشابه آغاز می شوند: دو چیز را که تا حالا کنار هم قرار نگرفته اند کنار هم می گذاریدتمام اجزاء کتاب درهم تنیده اند و هر کدام در هر جستار تکرار می شود و معنایش را کامل می کند.

لیست‌های مرتبط به عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

یادداشت‌های مرتبط به عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

            «چیزی که هست این است که طبیعت بسیار دقیق است. رنجِ هر چیزی دقیقا هم‌سنگِ ارزشِ آن است. این است که به گمان من انسان یک جورهایی به رنج رغبت دارد. اگر مهم نمی‌بود اهمیتی هم نمی‌داشت.» قسمتِ دوم جمله بود که بدجور توی ذوقم زد. به چشمم بی‌دلیل مازوخیستی آمد. اما حالا می‌دانم که حقیقتی در خود داشته است. اگر انسان، غیرمستقیم، از رنج لذت ببرد دیگر به نظرش رنج عبث نمی‌آید. رنج نشان می‌دهد که هنوز فراموش نکرده‌اید، رنج به خاطره طعم می‌دهد، رنج گواهیِ عشق است، اگر مهم نمی‌بود اهمیتی هم نمی‌داشت.
کتابی  برای کنار آمدن با سوگ
ماجرای کتاب، مواجهه نویسنده کتاب با مرگ نابهنگام همسرش است! بارنز تلاش برای شروع یک رابطه را با اولین‌ تلاش‌های بشر برای بالون‌سواری و رسیدن به اوج مقایسه می‌کند، و اندوه و از دست رفتن را با سقوط! از عمیق‌ترین لایه‌های اندوه حرف می‌زند. خواندن بخش اول و دوم کتاب نیاز به صبر و حوصله دارد، باید به نویسنده فرصت دهیم دردش را شرح بدهد، باید زمان دهیم تا تصویری از غمی‌ که تجربه‌ کرده برایمان رسم کند، اما فصل سوم!
به جلد کتاب که با دقت نگاه کنیم، اتاقی می‌بینیم به‌ظاهر سرد و تهی از حضور کسی، زاویۀ تابشی که معمولاً بیانگر دلگیری آن زمان است، دری باز، کاناپه‌ای خالی و کسی که باید باشد و نیست...
کتاب به اندازه عنوان و جلدش عجیب و غم‌انگیز است. جولین بارنز سی سال با همسرش عاشقانه زندگی کرد و به ناگاه در سی و هفت روز او را از دست داد. از تشخیص بیماری تا مرگِ همسر، سی و هفت روز بیشتر طول نکشید
و ناگهان زندگی بارنز خالی و تهی شد. بخش اعظم کتاب درباره فقدان، اندوه و سوگ عزیزی است که دیگر نیست.
نویسنده از مواجهه‌اش با آن لحظات سخت و چگونگی غلبۀ نسبی‌اش بر اندوه گفته است. زمانِ هجوم خاطرات، آغاز دلتنگی‌های عاشقانه، سپری‌شدن روزها بدون او، که دیگر نیست؛ همۀ این‌ها لحظات سختی را برای بارنز رقم می‌زدند
و او را مستأصل و درمانده می‌کردند.
نام کتاب به انگلیسی چیزی مثل «سه سطح زندگی» می‌شود اما مترجم این عنوان زیبا را برایش انتخاب کرده است.
اما ارتباط این چهار عنوان چیست؟
عشق مثل یک بالون به ما ارتفاع، وسعت دید و بزرگی می‌دهد و ما را از آدم‌های آن پایین جدا می‌کند. و عکاسی لحظه‌ای است که ما زمان را در آن جاودان می‌کنیم و به آن لحظه‌ای که ثبت شده و گذشته، حیات می‌دهیم.
و با هر عشق، اندوهی نیز به دنبال خواهد آمد. اما با وجودِ این عشق تجربه‌ای ناب خواهد بود که همه تجربه‌اش نخواهند کرد، و جرات ریسکش را پیدا نمی‌کنند. درست مثل بالون‌سواری... بارنز می‌گوید با وجود این اندوه، اما او باز حاضر به تجربه عشق است.
          
این جمله چ
            این جمله چندین بار در کتاب تکرار می‌شد که: «دو چیز را که تا حالا کنار هم قرار نگرفته‌اند کنار هم می‌گذارید» و من هم حین خوندنش احساسات مختلفی رو کنار هم تجربه می‌کردم. بخشی از تاریخ بالون‌سواری و عکاسی هوایی (فصل اول) برام هیجان‌انگیز و جذاب بود، داستان عاشقانه‌ی خیالی بین دو شخصیت واقعی (فصل دوم) آدم رو بین حقیقت و خیال معلق نگه می‌داشت، و در نهایت خوندن تجربه‌ی سوگ نویسنده (فصل سوم) غم‌انگیز بود. همه‌ی اینها در کنار استعاره‌های جالب و بازی‌های زبانی که می‌شه گفت تو ترجمه هم خوب دراومده بودن (و هر جا لازم بود مترجم توضیحاتی هم داده بود). هرچی کتاب جلوتر می‌رفت این قطعات بهتر و بهتر کنار هم قرار می‌گرفتن و خط و ربط‌شون و منظور نویسنده از بیان‌شون واضح‌تر می‌شد. در کل من از خوندن کتاب لذت بردم :)

+ توضیح عکس: از علاقمندی‌هام اینه که نقاشی اصلی روی طرح جلد کتاب‌ها رو پیدا کنم! طرح جلد نسخه فارسی این کتاب یه نقاشی از جیم هالنده. گفتم حالا که پیداش کردم اینجا هم بذارم :)
          
            حقیقتا هیچی مثل یک اسم گذاری خوب آدم رو وسوسه نمی کنه که کتابی رو بخونه. سر همین اسم جذاب سرم کلاه رفت و در اقدامی بی سابقه کتابی که نخونده بودم رو برای دوستی هدیه فرستادم! و بعدا از همین دوست خوب قرض گرفتمش و خوندمش.اسم اصلی کتاب سطوح زندگیه اما عنوانی که مترجم به درستی براش انتخاب کرده عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوهه.
نویسنده این کتاب رو پس از مرگ همسر عزیزش و درباره سوگ همسرش و عشقش به همسرش نوشته.توی فصل های اول نویسنده یک سری عقاید روانشناسی اگزیستانسیال رو با مثال عکاسی و بالون سواری تشریح می کنه  و بعد می ره سر اصل مطلب یعنی فوت همسرش. 
خوندن کتابی که نویسنده واقعا آتئیست باشه و به معاد بی اعتقاد خیلی برام جالب بود. همه ما  احتمالا با آدمایی مواجه شدیم که میگن  اون دنیایی نیست و  ما به اون دنیا اعتقاد نداریم اما من فکر می کنم اعتقاد به معاد اونقدر توی فرهنگ ما ریشه دوونده که حتی اونی که میگه من اعتقاد به اون دنیا ندارم وقتی کسی از نزدیکانش از دنیا می ره احساس نمی کنه که عزیزش "نیست" شده. درحالی که نویسنده این کتاب به وضوح اعتقاد داشت همسرش، عشقش، نیست شده و رفته زیر خاک. حین خوندن کتاب نوع برخورد این آدم با مرگ همسرش رو  با نوع برخورد مادر بزرگم  با فوت بابابزرگ-که اون موقع هنوز یکسال از فوتش نگذشته بود-مقایسه می کردم و تفاوت دو تا نگاه رو توی دو جور ادامه زندگی پس از مرگ عزیزان می دیدم و خدا رو شکر می کردم که اعتقاد دارم اون دنیایی هست و آدمایی که عاشقشونیم و عاشقمونن هیچوقت نیست نمی شن.
جز این ها، اصل مطلب برام فایده ای نداشت. غم و غصه نویسنده در حیطه تفکر خودش معنادار بود اما من نمی تونستم هضمش کنم و فقط مات مونده بودم که این چه عقیده ایه تو رو خدا!