یادداشت محدثه سلمانی

                حقیقتا هیچی مثل یک اسم گذاری خوب آدم رو وسوسه نمی کنه که کتابی رو بخونه. سر همین اسم جذاب سرم کلاه رفت و در اقدامی بی سابقه کتابی که نخونده بودم رو برای دوستی هدیه فرستادم! و بعدا از همین دوست خوب قرض گرفتمش و خوندمش.اسم اصلی کتاب سطوح زندگیه اما عنوانی که مترجم به درستی براش انتخاب کرده عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوهه.
نویسنده این کتاب رو پس از مرگ همسر عزیزش و درباره سوگ همسرش و عشقش به همسرش نوشته.توی فصل های اول نویسنده یک سری عقاید روانشناسی اگزیستانسیال رو با مثال عکاسی و بالون سواری تشریح می کنه  و بعد می ره سر اصل مطلب یعنی فوت همسرش. 
خوندن کتابی که نویسنده واقعا آتئیست باشه و به معاد بی اعتقاد خیلی برام جالب بود. همه ما  احتمالا با آدمایی مواجه شدیم که میگن  اون دنیایی نیست و  ما به اون دنیا اعتقاد نداریم اما من فکر می کنم اعتقاد به معاد اونقدر توی فرهنگ ما ریشه دوونده که حتی اونی که میگه من اعتقاد به اون دنیا ندارم وقتی کسی از نزدیکانش از دنیا می ره احساس نمی کنه که عزیزش "نیست" شده. درحالی که نویسنده این کتاب به وضوح اعتقاد داشت همسرش، عشقش، نیست شده و رفته زیر خاک. حین خوندن کتاب نوع برخورد این آدم با مرگ همسرش رو  با نوع برخورد مادر بزرگم  با فوت بابابزرگ-که اون موقع هنوز یکسال از فوتش نگذشته بود-مقایسه می کردم و تفاوت دو تا نگاه رو توی دو جور ادامه زندگی پس از مرگ عزیزان می دیدم و خدا رو شکر می کردم که اعتقاد دارم اون دنیایی هست و آدمایی که عاشقشونیم و عاشقمونن هیچوقت نیست نمی شن.
جز این ها، اصل مطلب برام فایده ای نداشت. غم و غصه نویسنده در حیطه تفکر خودش معنادار بود اما من نمی تونستم هضمش کنم و فقط مات مونده بودم که این چه عقیده ایه تو رو خدا! 

        
(0/1000)

نظرات

سپاس