بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سرگذشت کندوها

سرگذشت کندوها

سرگذشت کندوها

3.3
24 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

60

خواهم خواند

12

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

یکی از ویژگی های مشترک نوشته های جلال آل احمد و به ویژه داستان هایش را می توان من نویسی او دانست. شاید بتوان این تعبیر از من نویسی را تقریباً معادل ادبیات تجربی دانست (چیزی که بارها جلال آل احمد، از علاقه خود به آن یاد کرده است). در اکثر کارهای جلال آل احمد، یکی از شخصیت ها که از قضا در بیشتر مواقع منِ راوی است، در حقیقت خودِ اوست که به بیان نظراتش می پردازد. تعبیر از من نویسی را می توان در واقع، همان تک صدایی بودن متن نامید.

لیست‌های مرتبط به سرگذشت کندوها

یادداشت‌های مرتبط به سرگذشت کندوها

            
Review	به «سرگذشت کندوها» |که همچنان در ناخودآگاهِ من «کُندو» ثبت شده و نمیدونم چرا؟| از دو جهت میشه نگاه کرد: 1- داستان برای کلاسهای فبک (فلسفه برای کودکان)، 2- داستان برای ببک (این رو بذارید به حساب شوخ و بانمک بودنم) از جنبه ی فبکی ماجرا، سرگذشت کندوها به دلایل زیر برای کار در کلاس های فلسفه برای کودکان مفیده:
- نثر شیرین و خوش خوان آل احمد تمرین خوبیه برای روان خوانی و متن خوانی
- اتفاقات و توصیفات کتاب (خصوصاً تو بخش دوم) به نظرم به بحث هایی درباره ی زندگی زنبورها و زیست شون کمک می کنه
اما از جهت زیر کتاب خوبی برای فبک نمیتونه باشه:
- سیر روایی داستان و نتیجه ای که به مخاطب میده متناسب با داستان های مد نظر فبک نیست
نکته ی پایانی اینکه بیشتر کتاب رو با توجه به اینکه داستان متناسب کودکان هست، همچنان توصیفات جلال برای من شیرین و جذاب و لطیف و کودکانه بود. دوست داشتم. توجه شما رو به بخشی از سرگذشت کَندوها جلب میکنم

و گل که باز میشد تازه کار زنبورها شروع میشد. اول یواشکی ماچش میکردند و میپریدند جای دیگرش مینشستند و دم یه ساعت هم در گوش گل زمزمه میکردند که مبادا بترسد و دوباره خودش را جمع کند. آنوقت شیره ی تر و تازه و نسیم صبح خورده ی گل را با زبان باریک و تو خالیشان می مکیدند و باهاش برای فردا قرار و مدار می گذاشتند و می پریدند. و همنیطور ازین گل به آن گل تا چینه دانهاشان را از شیره و عطر گل ها پر می کردند و می بردند تو انبارهای شهرشان خالی می کردند و باز بر می گشتند و تا غروب آفتاب کارشان همین بود. وقتی هم آفتاب می خواست دست از کار بکشد و گل ها هم کم کم سردشان می شد و چرتشان می گرفت، زنبورها سیر و پرو بعضی وقت ها تلوتلوخوران بال می کشیدند و بر می گشتند به شهر. و می آمدند سراغ خانه های ششگوشی که محل کار هر کدامشان بود, و قرار بود تا اول سرما از عسل پرشان کنند. و تا صبح فردا همین جور با شیره و عطر گل ها ور می رفتند. پ 
          
            قصه «سرگذشت کندوها» دیگریِ «ماهی سیاه کوچولو»ست، که اگر چه سالها قبل از آن نوشته شده اما به مراتب جلوتر از آن است. چاپ اول کتاب حاضر مربوط است به سال 1333 و میشود تخمین زد که نوشتن داستان برای قبل از سال 32 و بریدن کامل جلال از حزب جریان سوم خلیل ملکی است. این تاریخ به ما نشان میدهد که جلال در هنگام نوشتن این داستان وضعیتی بینابینی داشته. از یک طرف این قصه پر است از استعاره‌های سوسیالیستی نظیر بازگشت به طبیعت (وضع نخستین؟! کمون اولیه؟!)، زحمتکشان و کارگران، دزدیده شدن محصول کار توسط مالک کندوها (سرمایه‌دار؟!) و ...؛ و از آن طرف جلالِ غربزدگی نیز در استعاره‌هایی مانند کندوهای پیش‌ساخته (در مقابل لانه‌سازی طبیعی)، تنبلیِ شهرنشینی و ... قابل مشاهده است. ترکیب این مضامین نشان دهنده آن است که اگر چه جلال هنوز از عقاید کمونیستی به طور کامل جدا نشده اما دیگر خام اندیشه‌های انترناسیونالیستی حزب توده هم نیست (که در استعاره بازگشت به وطن زنبورها با آن مقابله کرده) و همچنین مطالب کتاب غربزدگی هم در درونش در حال تکوین است.
پس سوژه کتاب سرگذشت کندوها سوژه‌ای چند وجهی است که در عین آگاهی درباره استثمار شدن توسط کندودار، استحمار شدن توسط مدرنیته را هم میفهمد و در عین دغدغه رهایی از چنگ ظلم، دغدغه بازگشت به وطن (خویشتن؟!) را هم دارد. همین چند وجهی بودن سوژه جلال است که این قصه را در مقابل ماهی سیاه کوچولو قرار میدهد که سوژه‌اش فقط به صورت تک وجهی تنها در حال عصیان کور است. 

نقل خاطرات بانو سیمین دانشور درباره این کتاب هم خالی از لطف نیست:
«برای تهیه مطالب سرگذشت کندوها چندبار زنبور زده باشدش خوبست؟ و چندبار با هم به کرج به دیدار کندوهای عسل رفتیم و خودش چندبار به دهات اطراف سرزده بماند. آخر سر میخواست در خانه کندوی عسل کار بگذارد که نگذاشتم. ترسم از آن بود که به فکر نوشتن داستان حیوان‌های بزرگ تر از زنبور بیفتد و خانه کم کم باغ وحشی بشود.»
غروب جلال/ ص ۱۰
          
            داستان سرگذشت کندوها از سه بخش تشکیل شده است:
بخش اول یک نمای کلی از وضعیت خانه و زندگی «کمند علی بک» به ما می‌دهد و اینکه چگونه صاحب 12 کندوی عسل شد.
بخش دوم به زندگی زنبورها می‌پردازد. به اینکه چگونه روزگار می‌گذرانند و زندگی می‌کنند. چگونه تولید مثل می‌کنند و زیاد می‌شوند. چگونه عسل درست می‌کنند. بیشتر قسمت داستان در این بخش آمده که این خود گویای اهمیت این بخش است. چرا که هم به زندگی زنبورها و توضیح رفتارهای آن‌ها پرداخته است، و هم اینکه چطور شد زنبورها به یکباره و در زمانی که کمند علی بک انتظار آن را نداشت تصمیم به کوچ گرفتند.
بخش سوم که بخش پایانی کتاب است، روز کوچ زنبورها را بیان می‌کند. اینکه چطور کمند علی بک شاهد از بین رفتن سرمایه عسلی خود شد.
نمای داستان سوم شخص است که راوی (نویسنده) آن را بازگو می‌کند.
لحن راوی در اول داستان بیشتر شبیه به لحن مادرانی است که برای فرزند خردسال خود قصه می‌خوانند: «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. یک کمند علی بکی بود یک باغ داشت.»
در ادامه داستان و پیشروی آن این تصور به انسان دست می‌دهد که لحن راوی لحن پدربزرگ یا مادر‌بزرگی است که دارد برای نوه‌هایش قصه می‌گوید: «... خانه‌ها را یکی یکی وارسی کنند و ببینند اگر زنبور بچه‌ای زودتر از موعد دارد سر از تخم در می‌آورد نصیحتش کنند و بهش بگویند که «بچه جون! عجله نکن، هنوز خیلی زوده، تو بایس خودت را واسه‌ی این دنیا گردن کلفت‌تر از اینا بکنی».»
یا در جایی این تصور ایجاد می‌شود که ریش سفیدی در قهوه‌خانه دارد برای هم ردیفان خود قصه می‌گوید. این تصور از عباراتی مانند «جانم برایتان بگوید»، «آقام که شما باشید» و یا «جان دلم که شما باشید»‌ بدست می‌آید.
چیزی که تو این کتاب توجه منو به خودش جلب کرد و برایم تازگی داشت استفاده از گفتارهای عامیانه و خودمانی بود. و همچنین استفاده از برخی واژگان و اصطلاحات که من فکر نمی‌کنم از این واژه‌ها در داستانی یافت شود: «اول باید برایتان بگویم که زنبورها از همان عهد دقیانوس از بلاهایی که بابا آدم سر ننه حوا آورده بود چشمشان ترسیده بود و از کار آدمیزاد پند گرفته بودند و همه کار و زندگیشان را سپرده بودند دست علیا مخدرات. یعنی دست عمقزی‌ها و بی‌بی‌گیس‌درازها و خاله‌خانبالجی‌ها و شاباجی‌خانم‌ها و نرینه‌ها را فرستاده بودند مرخصی.»
یکی از خصوصیات خوب کتاب، تعریف و توضیح کارهای زنبورهاست. کارهایی که هر گروه از زنبورها در طول روز انجام می‌دهند. گروه‌هایی از قبیل: شاباجی‌خانم، زنبورهایی که به صحرا می‌رفتند و سروکارشان با گل‌ها بود،‌ عمله‌بناها و معمار باشی‌ها، قراول‌ها و کشیک‌چی‌ها و سپورها و پسه‌وردارها.
در کل می‌توانم بگویم که از این کتاب خیلی خوشم آمد و خوب تونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم و از آن لذت ببرم. بر خلاف کتاب مدیر مدرسه که خونده بودم و به دلم نشسته بود و خوشم نیومد.

امین پازوکی