یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/5/22
3.5
13
Review به «سرگذشت کندوها» |که همچنان در ناخودآگاهِ من «کُندو» ثبت شده و نمیدونم چرا؟| از دو جهت میشه نگاه کرد: 1- داستان برای کلاسهای فبک (فلسفه برای کودکان)، 2- داستان برای ببک (این رو بذارید به حساب شوخ و بانمک بودنم) از جنبه ی فبکی ماجرا، سرگذشت کندوها به دلایل زیر برای کار در کلاس های فلسفه برای کودکان مفیده: - نثر شیرین و خوش خوان آل احمد تمرین خوبیه برای روان خوانی و متن خوانی - اتفاقات و توصیفات کتاب (خصوصاً تو بخش دوم) به نظرم به بحث هایی درباره ی زندگی زنبورها و زیست شون کمک می کنه اما از جهت زیر کتاب خوبی برای فبک نمیتونه باشه: - سیر روایی داستان و نتیجه ای که به مخاطب میده متناسب با داستان های مد نظر فبک نیست نکته ی پایانی اینکه بیشتر کتاب رو با توجه به اینکه داستان متناسب کودکان هست، همچنان توصیفات جلال برای من شیرین و جذاب و لطیف و کودکانه بود. دوست داشتم. توجه شما رو به بخشی از سرگذشت کَندوها جلب میکنم و گل که باز میشد تازه کار زنبورها شروع میشد. اول یواشکی ماچش میکردند و میپریدند جای دیگرش مینشستند و دم یه ساعت هم در گوش گل زمزمه میکردند که مبادا بترسد و دوباره خودش را جمع کند. آنوقت شیره ی تر و تازه و نسیم صبح خورده ی گل را با زبان باریک و تو خالیشان می مکیدند و باهاش برای فردا قرار و مدار می گذاشتند و می پریدند. و همنیطور ازین گل به آن گل تا چینه دانهاشان را از شیره و عطر گل ها پر می کردند و می بردند تو انبارهای شهرشان خالی می کردند و باز بر می گشتند و تا غروب آفتاب کارشان همین بود. وقتی هم آفتاب می خواست دست از کار بکشد و گل ها هم کم کم سردشان می شد و چرتشان می گرفت، زنبورها سیر و پرو بعضی وقت ها تلوتلوخوران بال می کشیدند و بر می گشتند به شهر. و می آمدند سراغ خانه های ششگوشی که محل کار هر کدامشان بود, و قرار بود تا اول سرما از عسل پرشان کنند. و تا صبح فردا همین جور با شیره و عطر گل ها ور می رفتند. پ
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.