یادداشت‌های بردیا طهماسبی (84)

          وصف اين اثر تو يه جمله يا حتي ده ها جمله... نمي گنجه.اما من تلاشمو ميكنم.
به دليل خاصي شروع به خوندنش كردم ولي الان آرزو مي كنم زودتر خونده بودمش. به قدري كه اين نمايشنامه ظريف‏ و گسترده و عميق و بي نظير بود كه من بعد خوندنش مي خوام ده ها بار ديگه بخونمش. 
در اوايلش(پرده اول) كه شروعي رازآلود داشت و هرچقدر شخصيت هملت برام واضح تر مي شد عجيب تر هم مي شد. شايد چون ويژگي هايي دور از يه شاهزاده اما نزديك به انسان خردمند رو داشت و تو مواجهه با روح هم عاقلانه عمل مي كرد.
اواسط نمايشنامه ديگه تاريكي شخصيت ها و حماقتشون آشكار مي شد و هملت هم بيشتر زجر مي كشيد. اما خب همين كه مي دونست با خودكشي چيزي تغيير نمي كنه خودش نشون از خردورزيش داشت. 
آخراي اثر هم ديگه نهايت قدرت شكسپير رو ديدم. الخصوص صحنه شمشيربازي كه در نهايت ناخواسته بودن هملت به خواسته ي قلبيش رسيد و من هم مبهوت به ديوار روبروم خيره موندم.
فهميدم كه سازنده هاي خيلي از آثار جهان(كتاب/فيلم/انيمه/بازي) داستان و شخصيت پردازي و مخصوصا پايان رو از هملت ياد گرفتن و يا اقتباس كردن. 
و در كل به نظرم خوندنش براي هركسي كه به حداقل فهمي تو ادبيات رسيده واجب و ضرويه.
البته بايد بگم ترجمه ي استاد مسعود فرزاد واقعا به خوندن من كمك كرد.(پي نوشت ها/نقد خودشون و شكسپير شناسان معروف/ ترجمه ي برازندشون) 
با اينكه باقي آثار شكسپير رو نخوندم اما همونطور كه شكسپيرشناسا گفتن: 
هملت بهترين و موندگار ترين اثر ايشونه و هيچوقت از هربار خوندنش خسته نميشين.
        

40

بدون زنا م
          بدون زنا ما مردا چی میشم؟ 
باهاشون چی؟
چه تفاوتی داره؟

📌 داستان «مردان بدون زنان» که با زنگ یه مرد بعد از نیمه شب شروع میشه و سوژه‌ی داستان خاص نیست اما حرف‌هایی که گفته میشه و نوع رسوندن افکار شخصیت از زنگ تا آخر داستان، قابل تأمل بود.

📌 داستان «سامسا عاشق می‌شود» که از اسمش تقریبا داستان معلومه و چیزی نمیگم چون لو می‌ره هم، خیلی متفاوت و عجیب به عشق پرداخته بود.


📌 و دو داستان به هم مربوط آخر، « ساندویچ دزد ۱و۲ » که عکس هم داره و هم داستان به طرز موراکامی‌واری استعاری و سوررئاله و البته عکسا هم همینطور نمادینن. اعتراف می‌کنم این دوتای آخر بیشتر منو به فکر فرو بردن تا بقیه‌ی داستانا. 


🖇️ خب باید بگم هنوزم دیوونه‌وار طرفدار آثار موراکامی‌ام و حتی مصاحبه‌ای که آخر این کتاب بود هم آشنایی بیشتری از نویسنده محبوبم برام آورد. الگوگیری‌ها و سبک زندگیش رو هم تو اون مصاحبه گفته بود. این مجموعه داستان، مخصوصا با آشنایی کمی که توی پیشگفتار و مصاحبه آخر کتاب از نویسنده پیدا می‌کنیم، واقعا ارزش حتی دوبار خوندن رو هم داره.
        

14

          من یه نویسنده‌ی شجاع دارم که درداشو به وضوح داد زده و برای بهتر شدنش تلاش کرده!
این جمله شاید مخلص کلام کتاب رو نرسونه ولی خلاصه بگم لذت بردم از خوندنش. 
• اول از همه شجاعت نویسنده که مشکلات روحی و روانیشو داخل این اثر بیان کرده و شجاعت قدم برداشتنش تو مسیر درمان و بهبودی. 
• دوم اینکه به من یادآوری کرد که نباید از اشک ریختن گلایه‌مند و از خنده زده بشم. 
• سوم اینکه خودم به تنهایی هم نمی‌تونیم از نگاهی که باید نگاه کنم و به کمک دوست، درمان‌گر و ... نیاز دارم و نباید از کمک گرفتن از اونا خجالت‌زده بشم.
• چهارم اینکه تو جوامع الان جهان افراد زیادی با مشکلات مشابه سهی وجود دارن و ما باید هممون همدیگرو تو این مسیر راهنمایی، کمک و هواداری کنیم؛ هرگز هم نباید بزاریم مشکل روحی ما باعث ایجاد مشکل روانی دیگری بشه.

واقعا برام جالب بود و مشتاقم جلد ۲ رو بخونم و اینم بگم(چون تو کتابفروشی که کار می‌کنم از چندتا مشتری شنیدم، میگم)... این کتاب برعکس طرح جلدش اصلا زرد نیست، اگه شما زرد می‌بینیش عینکتو عوض کن!
        

14