یادداشت‌های mahsa (35)

          خیلی ناگهانی بدون هیچ پیشینه ایی و آشنایی قبلی با نویسنده ،صرفا چون یه رمان کلاسیک از نشر افق بود شروع کردم به خواندن  ،این داستان درباره عشق بین یک دختر خوشگذران که مخارج زندگیش از جیب مرد ها تامین میشه و به زندگی تجملاتی  عادت کرده به نام مارگریت گوتیه و پسری عاشق پیشه که ثروت چندانی نداره  و عایدی  اندکش که کفاف خرج معشوقه اش را نمی دهد به نام آرمان دووال آغاز میشه و نویسنده ذکر می‌کنه که داستان کاملا واقعیه .اول داستان اینجوری بودم که مشخصه مارگریت خیانت می‌ کنه ،اما در آخر داستان با فوران احساساتم روبرو شدم و دو فصل پایانی رو فقط گریه میکردم .بسیار زیبا بود امید وارم شما هم بخوانید و لذت ببرید 
        

          بینوایان یکی از زیبا ترین داستان هایی بود که تا به حال خوانده ام .هم اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خودش را خوب به تصویر میکشد .هم  درس اخلاق میدهد.با آنکه کتاب شخصیت های زیادی داشت آنها یی که در من تحول ایجاد کردن . ژان والژان و تحولات درونیش  که اسقف ماریل باعث دور شدن بدی ها از او بود و او تا آخرین لحظه عمرش خودش را پاک نگه داشت .ژاور که یک بازرس خبره و موفق بود و در کارش بسیار دقیق و  بی رحم بود ،انقدر که در آخر داستان نتوانست بین وظیفه و انسانیتش یکی را انتخاب کند .گاوروش  که در میان بدی ها روح پاکی داشت .و تمام آن افرادی که در نزاع های سیاسی برای انقلاب فرانسه کشته شده اند.
        

          قریب به یک هفته است که این کتاب را تمام کردم ،اما نمی‌توانستم از روی امتیاز و یادداشت این کتاب سرسری بگذرم .این کتاب حس این را به شما القا میکند که چیز های زیادی به شما یاد داده ،در حالی که نمی تواند مستقیم بگویید چه درسی گرفتید به نظرم مستقیم با روح شما ارتباط برقرار می‌کند.از آنجایی که شخصیتی دارم که تنهایی را به میهمانی رفتن و کتاب را به دوستان ترجیح میدهم تصمیم گرفتم تغیر رویه بدهم  تا در تنهایی غرق نشوم و به آدم ها عشق بورزم  و زندگیم را وقف آرزو و هدف هایم نکنم شاید من هم مثل آقای  هانتا بعد از ۳۵سال کار در زیرزمین مرطوب انبار کاغذ باطله  به نتیجه و  هدف هایم نرسم  نمی خواهم زندگیم  را مثل او به پایان برسانم  .در هیاهوی اطراف ولی در تنهایی درون 
        

          کتابی که میشود در او غرق شد .به بعضی  شخصیت های کتاب نفرت و به بعضی ها عشق  می ورزید ،حتما یکبار از دست هر شخصیت این کتاب عصبانی میشوید .. بسیار داستان پر کششی دارد و بسیار زیباست ، اگر تا به حال آن را نخواندید  خود را به یک اثر فاخر از امیلی برونته دعوت کنید ،چقدر غم انگیز است که عمر کوتاهش این اجازه را نداد که آثار بیشماری را خلق کند.
        

          کتاب بسیار زیبایی بود ،ای کاش تمام کتاب های تاریخی مثل این کتاب نوشته می شدنند،داستان از ابتدا تا انتها جذاب و گیرا بود .و بسیار دوستش داشتم 
        

          فکر میکنم چند ماهی هست که در دست دارمش .با بی حوصله گی تمام خواندمش ولی از کاردبری بودن کتاب کم نمی شود. بعضی فصول واقعا مهم و کار آمد هستند .🙂بی حوصله گی من فک کنم بخاطر غرق شدن در مجموعه ها و رمان هاست 
        

          حتی با وجود اینکه میگویند سانسور شده ولی به نظرم بسیار زیباست و حتما بخوانیدش ،من عاشق جمله(( زمستان در راه است ))خانواده استارک شدم .
        

          چهار میثاقی ‌ که به شما می آموزد چگونه بجای دوزخ در بهشت زندگی کنید .
یکبار خواندنش کافی نیست بار ها و بارها باید بخوانیدش تا مطالب در ذهن شما ته نشین شود 
کتاب بسیار ساده و روان است ،با مثال هایی که در روزمره با انها  مواجه هستیم 
        

          تا اینجا بسیار لذت بردم از اونجایی که فیلم دیدن برام سخت هست کتاب رو خیلی دوست داشتم ولی بهتر است برای اشنایی بهتر با شخصیت های پیچیده و زیاد کتاب حد اقل سه قسمت از فیلم رو ببینید 
        

          یک عالمه درس زندگی در یک اتفاق مسخره 
کتاب بسیار  زیبا و آموزندس .پایان و جمع بندی بی نقصی دارد. 

        

          اقای نویسنده بسیار با حوصله بودند و با جزئیات بسیار زیاد همه اتفاقات را شرح دادند و انقدر اسناد برای ما از وجود دورف ها و الف ها و هابیت ها ذکر کردند که باور نکردن وجودشان سخت است ،
کتاب زیباست ولی انقدر داستان کش دار است که در ۸۰۰ صفحه کتاب اول هنوز یک سوم  سفر یاران حلقه روایت شده وپایان دلخواه من رو نداشت 🤣ینی اصلا پایان نداشت یهو کات شد 

        

          خوشحالم که خواندن ‌کتاب های مارکز را با عشق در زمان وبا شروع کردم 
از همان اول داستان با مقوله پیری و سختی هایش روبرو شدم  ،روند پیشروی داستان بسیار کند بود ولی از سوی دیگر جزئیات  بسیار دلنشین بودند
شخصیت های زیادی در روند داستان وجود داشتند اما سه شخصیت اصلی فرمینا،فلورنتینو،دکتر اوربینو هر کدام دارای فضائل و معایب خود بودند

هرچند نویسنده عزیز از نظر من کمی در حق فرمینا کم لطفی کرده بود و شخصیت  مرد های داستان عمق بیشتری داشتند 

        

          از آن دست کتاب هاییست که تا اخر عمرم در کتابخانه ام میماند 
هروقت اندوهگین و دلسرد  شوم سراغش خواهم رفت و دانشجوی موری خواهم بود تا به من درس زندگی بدهد شاید در گفت و گو هایش مسائلی باشد که همه میدانیم اما نیاز داریم بار ها و بار ها برایمان تکرار شود 
        

          راستش میشه گفت ۷۵٪اول داستان برام لذت بخش نبود 
ولی پایانش منو محصور خودش کرد ،نظرم کلا راجب کتاب تغیر کرد هنوز هم نمی دونم چرا 
اگر از پیش روی اول داستان دلسرد شدید رهاش نکنید 
        

          فکر نمی کردم مشغله های یک مدیر مدرسه برایم جذاب باشد  اما بسیار جذاب و خواندنی بود
جلال آل احمد میخواهد در جایگاه یک مدیر یا معلم به ضعف سیستم اموزشی و دیگر کار کرد های نظام زمان خودش اعتراض کند )
        

          شاید داستانش تکراری باشد و همه از پیش با اون اشنا باشید ولی چون به صورت منسجم و یکجاست  باز هم لذت بخش هست

        

          (باید بگم که این رمان قصد داره روانیتون کنه )
حتی اگه فکر میکنی اتفاق هاشو میتونی پیش بینی کنی باید بگم سخت در اشتباهی ..
این داستان قهرمان ندارد .
(حتما بخونیدش فوق العادس )

        

          داستان کوتاه زیبایی بود.
 انتظار کشیدن از هر چیزی در دنیا سخت تر است چه برای مرگ باشد چه برای هر چیز دیگری .
        

          خیلی داستان جذاب و گیرایی داشت .
چقدر خوب است  کسانی که در رابطه هستنداین کتاب را  بخوانند.  پر از درس زندگی و عبرت است