یادداشتهای فاطمه سلیمانی (19) فاطمه سلیمانی 1403/12/22 امیلی و صعود لوسی مود مونتگمری 4.5 18 اميلي! امروز ميايم، تنها 0 12 فاطمه سلیمانی 1403/12/21 امیلی و جست وجو جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.5 23 امیلی! دوباره من هستم. نمیدانم چرا هرگاه دلم میگیرد یا نیاز به کسی دارم که با او حرف بزنم سراغ تو می آیم. واقعا نمیدانم چرا. امیلی میدانی؟ حقیقتش این است که... از کجا شروع کنم؟ خیلی حرف ها دارم که نمیتوانم برخی از آنها را روی کاغذ بیاورم... یک فکری! امیلی اگر آخر هفتهات وقت خالی داشته باشی مزاحمت بشوم. دیگر طاقت جدایی را ندارم! ملاقات حضوری... بله. این چیزی است که نیاز دارم. آیا میتوانم مزاحمت شوم؟ منتظرت هستم💌 مشتاق دیدارت 5 19 فاطمه سلیمانی 1403/12/14 سید عزیز: زندگی نامه ی خودگفته حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان حمید داودآبادی 4.1 31 امروز اتفاقاتی رخ داد که باعث شد بیش از قبل ترغیب شوم این کتاب را بخوانم. گزینه بعدی کتاب خواندنم🙃 از فردا ان شاالله 1 21 فاطمه سلیمانی 1403/12/12 آنی شرلی (هشت جلدی) لوسی مود مونتگمری 4.9 8 هنوز نخوندم همشو ولی مگه میشه کتابای مونتگمری بد هم باشن؟! میخواستم بگم: باور کنین اگه بهخوان کتاب درسی داشت هممون تو کتابای درحال خواندن و خوانده اممون دست کم بیست تارو داشتیم!! 0 20 فاطمه سلیمانی 1403/12/10 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 آنی عزیزم! حالت چطور است؟ امیدوارم همه چیز روبهراه باشد. آنی! همه به تو درباره اوضاع اونلی نامه نوشته بودند ولی من نه. کمی دیر شد ولی دگر به بزرگی خودتت ببخش! زندگی در اونلی بدون تو واقعا کسل کننده است! اصلا انگار اونلی بدون، آنی شرلی، اونلی نیست! حقیقتا دلم برایت تنگ شده است و دوست دارم زودتر به دیدارت بیایم(چقدر قرار ملاقاتی!) یا تو به دیدن ما بیایی. زندگی در اونلی قبلا مهیج تر بود و اکنون که رفته ای میفهمم اینهمه لذت را چه کسی به ما هدیه می داد؛ تو هدیه دادی آنی، تو❣️ من بدون آنی شرلی نمیتوانم زندگی کنم اما تو که میتوانی بدون فاطمه سلیمانی زندگی کنی، نه؟ میدانی وقتی چیزی را از دست میدهی بیشتر از قبل قدرش را میدانی... چه دارم که بگویم؟ هیچ.(اگر قول بدهی که مرا نزنی، من منتظر عروسی تو و گیلبرت هستم!) به عنوان آخرین حرف: مراقب خودت باش و فراموشم مکن💌🌺 با احترامات فراوان از طرف انسانی زمینی 0 11 فاطمه سلیمانی 1403/11/25 آنی شرلی در اونلی جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.6 47 تا حالا که عالی بوده. البته اینی که الان میخوام بگم کوچکترین ربطی به آنی و حتی کتاب نداره. یادم نمیاد کی یه بار گفت که ای کاش یه جایی هم برای نقد کردن فیلم و سریال داشتیم ولی من الان میخوام به این موضوع برگردم قسمتی از یک سریال: "بزرگترین دشمن با همیشه بین خودمونه. این رو یادت باشه." خیلی وقته این جمله رو شنیدم و امروز به این نتیجه رسیدم که باید بگمش. درباره جمله ، چطوره؟ البته خیلی فيلم و سریال های دیگه ای هم هست ولی این خیلی عمیق تو خاطرم مونده بود. آها! یکی دیگم هست ولی ... باید این موضوع رو به خودم یادآوری کنم که اینجا بهخوانه😁 تا دستگیرم نکردن فعلا👋 0 13 فاطمه سلیمانی 1403/10/16 هری پاتر و فرزند نفرین شده جان تیفانی 3.9 55 میتوانم به جرئت بگویم که بیشتر از هزاربار خواندمش هر دفعه از دفعه قبلی بهتر بود و باید بگویم که داستانش هم داستان جذاب و ترغیب کننده ای بود من جلد های دیگر هری پاتر را نخوانده ام و بنابراین نمیتوانم در این باره محکم حرف بزنم ولی من این را دوست داشتم که کتاب توصیف های زیادی نداشت(خب چون نمایشنامه بود) ولی احتمالا شما که کتاب های دیگر جی کی رولینگ را خوانده اید میگویید که اتفاقا ای کاش توصیف داشت دراخر حتما وقت بگذارید و بخوانیدش چون واقعا قشنگ و جذاب است و بود و خواهد بود 2 11 فاطمه سلیمانی 1403/10/16 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 167 هر چقدر بیشتر میخوانم میبینم که از فیلمش خیلییییی قشنگ تر است اصلا کتاب و فیلم را باهم اشتباه نگیرید چون دو چیز کاملا متفاوت از هم هستند 0 8 فاطمه سلیمانی 1403/10/16 حانیه حامد عسکری 4.2 47 این کتاب در وصف حضرت زهرا (س) بود و همچنین (میدانم باورش سخت است ) ولی اولین کتاب مذهبی که من خوندم هم بود داستان بنظرم خیلی قشنگ روایت شده بود و خواننده را میتوانست کامل در دل داستان و عمق حوادث ببرد قطر زیادی هم ندارد!(اگر کتاب های قطور دوست ندارید این را گفتم چون برای من اصلا قطر کتاب مهم نیست) بخونیدش؛پیشنهاد میشه 0 10 فاطمه سلیمانی 1403/10/15 جزیره ی دکتر لیبریس کریس گرابنستاین 3.4 11 از اون کتابایی نبود که آدم رو ترغیب کنه که ادامه بدن از نظر من یکی از مهمترین ویژگی های کتاب های خوب،اینه که بتونن ادم رو ترغیب کنن که به خوندن اون داستان ادامه بدن این کتاب داستان جذابی داشت ولی نویسنده نتونسته بود که ایده ها و اتفاقات رو جوری بچینه که خواننده به ادامه دادن کتاب علاقه پیدا کنه من خودم واقعا چندباری سعی کردم خودم رو بکشونم و تمومش کنم ولی هردفعه سر یه جایی حوصلم سر میرفت و دیگه کتاب رو میبستم البته شاید شما حوصلتان از من بیشتر باشه و ادامش بدید اگر کامل خوندیدش به منم نتیجه رو بگید 0 5 فاطمه سلیمانی 1403/10/15 پاستیل های بنفش کاترین اپلگیت 3.4 177 من تا به حال کتاب های بد زیادی خوانده ام ولی این یکی از بدترین هایش بود داستان اصلا سروته مشخصی نداشت و واقعا مفهوم خاصی هم نمیداد. ولی موضوع ،موضوع خوبی بود(داشتن دوست خیالی) البته اگر نویسنده میتوانست بهتر موضوع را توصیف کند و همین طوری چیزی ننویسد که صفحه را پر کند ،کتاب ، کتاب جذابی میشد در آخر پیشنهاد میکنم این کتاب را به هیچ عنوان نخوانید 1 6 فاطمه سلیمانی 1403/10/11 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 90 از کتاب هایی که با واقعیت ها سروکار دارن خوشم نمیاد دوست دارم کتاب بخونم که از واقعیت ها دور باشم 4 10 فاطمه سلیمانی 1403/10/11 بابا لنگ دراز(عاشقانه های کلاسیک) جین وبستر 4.4 18 میدونستم اخرش چی میشه چون خیلی خیلی فیلمش رو دیدم ولی نامه های جودی پر از احساسه که با هیچ فیلمی نمیشه این احساسارو توصیف کرد 0 8 فاطمه سلیمانی 1403/10/11 باغبان شب جاناتان آکسییر 4.2 26 با وجود اینکه ترسناکه ولی بیشتر هیجان انگیزه... 0 2 فاطمه سلیمانی 1403/10/9 جادوهای همیشگی؛ جادو ممنوع! کریس کالفر 4.7 12 من اصلا تا قبل از خوندن این کتاب نمیدونستم این ژانر رو هم دوست دارم . اولش گفتم که خیلی بچه گونه و لوسه ولی وقتی شروع کردم به خوندنش دیدم که خیلی هم جذابه حتما بخونیدش شاید جلدش بچه گانه باشه ولی محتوا داستان که خیلی خوبه... یه چیز دیگه: امروز داشتم فکر میکردم چقدر خوبه که ما کتاب داریم، یعنی دنیایی داریم که میتونیم هروقت خواستیم توش سفر کنیم و لذت ببریم یاد بریستال افتادم(کتاب لو میره از اینجا به بعد یکمش) اینکه بریستال اصلا حق کتاب خوندن نداشت رو به یاد اوردم و دلم براش سوخت آخه گناه داره طفلکی! ممنوعه که کتاب بخونه! دقیقا همون چیزی که آدم بعداز یه روز سخت احتیاج داره رو براش ممنوع کردن! آره دیگه...خلاصه گفتم بیچاره...خداروشکر کسی برا ما کتاب خوندنو ممنوع نکرده! 0 7 فاطمه سلیمانی 1403/10/9 مردی به نام اوه فردریک بکمن 4.1 285 خیلی خیلی قشنگه واقع گرایانه هست ولی نویسنده تونسته به خوبی احساسات یک ادمی که همسرش رو از دست داده ،منتقل کنه من واقعا بعضی از جاهاش دلم میخواست گریه کنم با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود. 0 1 فاطمه سلیمانی 1403/10/9 جنگی که بالاخره نجاتم داد کیمبرلی بروبیکر برادلی 4.3 100 حتما بخونیدش شخصیت اصلی داستان و اتفاقاتی که براش میفته و از همه مهمتر طرز برخوردش با اون اتفاقا این کتاب رو با همه کتابای دیگه متفاوت میکنه 0 1 فاطمه سلیمانی 1403/10/9 امیلی (سه جلدی) لوسی مود مونتگمری 4.4 1 (قبل از شروع بگم که این متن طولانیه )نمیدونم تاحالا اتفاقی افتاده که مثلا شما رو یاد بخش یا صحنه ای از یه کتابی که تاحالا خوندید بندازه یا نه؛ اگر این کتاب جزو کتابای مورد علاقه تون باشه پس امکان نداره اون صحنه هایی رو که با تمام وجودتون درکش کردین رو فراموش کرده باشید. ولی اگر از اون کتابایی بوده که فقط خواستید بخونید و تمومش کنین باید بگم که خب قطعا به یاد نمیارین مجموعه کتاب "امیلی " جزو کتابای مورد علاقه من بود و هست. من همیشه این کتابو(و خیلی از کتابای دیگه رو) با تمام وجودم درک و حس میکردم . و خب این به من کمک میکرد که بیشتر بتونم کتاب رو پیش ببرم و ازش لذت بیشتری ببرم. یه اتفاقی امروز افتاد که وقتی بهش فکر کردم باعث شد که یاد یکی از صحنه های این کتاب بیفتم . و به موضوعای دیگه ای هم که فکر کردم باعث شد بفهمم که نه اون موقع که این کتابو میخوندم فکر نمیکردم احساس فلانی اینقدر عمیق باشه. منظورم هر کتابیه. از اینجا به بعد داستان رو لو میدم ؛ پس اگر میخواید این کتابو بخونید پیشنهاد میکنم تا همینجا نگه دارید: توی "امیلی و جست و جو" موقعی که ایلزه قرار بود با تدی ازدواج کنه من خیلی حرص خوردم. چون امیلی مال تدی و تدی مال امیلی بود. از اول هم تصور تدی و ایلزه کنارهم برای غیرممکن بود. صبح عروسی ایلزه و تدی ، یکی خبر داد که پری(اونی که ایلزه عاشقش بوده)تصادف کرده . ایلزه اینو میشنوه و به سرعت با همون لباس عروسی میره به بیمارستانی که پری اونجا بوده. میدونین منظورم چیه؟ انگار این یه تلنگره برای اینکه بعضی موقع آدم بفهمه : نه! داری چی کار میکنی؟! میخوام بگم که (بذارید صادق باشم) آقا مثلا شما یکی رو دوست دارید . به طور متوسط . ولی مثلا وقتی یه اتفاقی برای اون کسی که دوستش داری میفته و تو بعد اون اتفاق میفهمی که: نه اشتباه میکردم . من اونو خیلی بیشتر دوستش دارم . بیشتر از اونی که خودم فکر میکردم . تو همین داستان انگار که اگر پری تصادف نمیکرد خب قاعدتاً ایلزه هم به این پی نمیبرد که دارد به خودش دروغ میگوید که پری را دوست نداره. میفهمید چه میگویم؟ اگر پری تصادف نمیکرد صددرصد ایلزه با تدی ازدواج میکرد . و اینطوری نه امیلی به عشق حقیقیش میرسید و نه تدی و نه ایلزه . نکته اصلی این متنم این بود که:(*۱_ بعضی موقعها تو متوجه نیستی داری چی کار میکنی و به خودت دروغ میگی و۲_اینکه بعضی اتفاقا باعث میشن که تو به خودتت بیای و بفهمی که داری با خودت چی کار میکنی و ۳_این که ممکنه بعضی از اتفاقا به تو به درک بعضی از قسمت های کتاب کمک کنن و بعدا که بهشون نگاه کنی میگی که واقعا اون فلانی که اونجا فلان احساس رو داشت چقدر اذیت شده . امیدوارم تونسته باشم منظورم رو کامل و واضح بیان کنم. حتما بهم بگین که دقیق فهمیدین یا نه. من خودم امروز این نتیجه گیریا رو فهم کردم. امیدوارم که شما هم درک کرده باشید. یادتون باشه که همیشه باهمه بخصوص خودتون صادق باشید 2 6 فاطمه سلیمانی 1403/10/9 امیلی و صعود جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.5 18 امیلی عزیزم! حالت چطور است؟ اوضاع روبهراه و مساعد است؟ امیدوارم که چنین باشد چون برای من که اصلا مساعد نیست. میدانی امیلی؟ اینکه به تو نامه بنویسم کمی برایم غریب است، پس ببخش اگر کمی بندهایم باهم مرتبط نیستند. امیلی، امشب واقعا بهت نیازمندم. دلم برایت تنگ شده، خیلی هم تنگ شده. میگویند تا وقتی کسی هست قدرش را نمیدانی و وقتی میرود تازه میفهمی که او چقدر مهم بوده. من تا همین چندشب پیش تورا در قفسه کتابخانه رصد میکردم ولی فقط از کنارت رد میشدم و حالا که از پیشم رفتهای دلم برایت تنگ شده. ببخش اگر خودخواهم. امیلی، امشب نامه دادم چون به چندچیز رسیدهام که احساس میکنم فقط تو میتوانی آنها را درک کنی، پس به گوش شنوایت محتاجم. میدانی "حقیقت" چیست؟ از نظر من حقیقت مانند یک دم است. یک دمی که همیشه به انسانها وصل است و نمیتوانند آن را از خود جدا کنند. شاید گاهی بتوانند دمشان را نادیده بگیرند، مثل وقتهایی که خیال بافی میکنندو یا کتاب میخوانند و فیلم میبینند، اما بازهم هیچ کس هیچ وقت نمیتواند از شر حقیقت خلاص شود. حقیقت ها مانند کنه به آدمها میچسبند و نمیشود آنهارا جدا کرد. میدانی؟ آدمها دو دستهاند: یا حقایق را میپذیرند و با آنان کنار می آیند و یا با حقیقت ها لجبازی میکنند و سعی میکنند نادیده بگیرندشان، ولیکن حقایق را تا همیشه نمیشود پنهان کرد و نادیده گرفت. انسان های واقعگرا، آدم هایی هستند که با حقایق زندگیشان کنار می آیند و سعی میکنند حقایق را ببینند. من نمیگویم اینطور آدمها، انسان های بدردبخوری نیستند، نه هرگز! بلکه میگویم اگر همیشه هم حقایق را ببینیم و دیگر خیال بافی و ایده پردازی نکنیم زندگی کسل کننده تر از الان میشود! موافقی؟ هرچند گاهی هم لازم است انسان ها فقط حقایق را ببینند...خودت که میدانی منظورم چیست... اما برخی دیگر از ما، اصلا حقایق را نمیپذیریم و با آنها لجبازی میکنیم و من واقعا نمیدانم چرا. در زندگی همه ما لحظاتی هست که حقایق را دوست داریم نادیده بگیریم و پنهان کنیم، بله. این طبیعی است. اما اگر قرار باشد این "برخی لحظات" به "همیشه " تبدیل شوند... نمیدانم من دقیقا جزو کدام یک از این دودسته هستم، واقعا نمیدانم! اما امشب بیشتر در دستهای قرار داشتم که میتوانست و میخواست حقایق را ببیند و بتواند از آنها یک جمع بندی بکند. و خب حقایق را دیدم و جمع بندی هم کردم، امیلی. حالا باشد یک وقت همدیگر را ملاقات کنیم و در این باره بیشتر صحبت کنیم، نظرت چیست؟ مشتاق دیدار تو، دوست دورت 1 10