یادداشت‌های n (18)

          خب، اول یه سلامی عرض کنم به جیمسون و برادران  که مدام میگفتن:بازی تازه شروع شده!
گامبی نهایی تموم شد و واقعا خوشحالم که جنیفر لین بارنز به خاطر طرفداراش سه جلد دیگه رو نوشته، چون واقعا ترک این مجموعه غیر ممکنه، حتی با مشکلاتش!
معما های جذاب و پایانی شگفت انگیز! و خب بر خلاف بقیه، به نظرم پایان به جایی داشت و ایوری کار درستی کرد. از جمله شخصیت های دوست داشتنی برام، مکس بود. و خب اینجوری بود که :وای این اتفاق بد افتاده پس بیام باهاش شوخی کنم!
شخصیتی که این جلد دلم بد جور براش سوخت، گریسون بود! امیدوارم نویسنده تو جلدای بعدی یه سر و سامونی به این شخصیت بده. 
امیدوارم این مجموعه رو ادامه بدید و ازش لذت ببرید!
        

          این کتاب از جلد اول مجموعه خیلی بهتر بود و باعث شد یه اتفاقی بیفته که من تصمیم بگیرم جلدای بعدی رو بخونم، ولی خب یه نقطه ضعف بزرگ داشت،اونم این بود که نویسنده نتونسته بود مثل آرون بنویسه!منظورم چیه؟ یعنی اون حس دخترونه و لوسی که وقتی جولیت راوی بود میگرفتیم، تو این کتاب که از زبون آرون بود هم سرو کله اش پیدا شد! یه جوری بود که میپرسیدی:این همون پسر سرد و خشنه یا یه نسخه پسرونه از  جولیت؟
خلاصه که درسته این جلد فرعیه،ولی حتما بخونینش!
        

          این کتاب هم تموم شد و الان حق دارم بگم که چی تو ذهن نویسنده میگذشت؟ از اون کتابایی هستش که تا یه ساعت بعدش به دیوار زل میزنی و در موردش فکر میکنی!
نقاط قوت
*کشش و ریتم مناسب
*پلات توییست غیرقابل حدس
*شخصیت سازی خوب
*ایده جدید
بریم سمت شخصیت ها، لیلی، شخصیتی که در کنار دوست داشتنی بودن، تبدیل به منفور ترین شخص هم شد!پیج، کسی که واقعا شبیه مکس(بازی های میراث)بود . دیویس،کسی که اول و آخر داستان، شخصیتش مدام تو ذهن آدم تغییر میکنه و هنری، خب در مورد هنری هیچ چیز صادق نیست!
واقعا اگه میتونید این کتاب رو تهیه کنید و بخونید، برای طرفداران ژانر ترسناک پیشنهاد میشه...
        

          این کتاب به خاطر صفحات کمش سریع تموم شد،ولی همین چند صفحه،خیلی قشنگ بود. این کتاب رو میتونید ور بخش رایگان های طاقچه بخونید.
نقاط قوت:
کتاب به طرز عجیبی زیبا بود. 
نقاط ضعف:
قلم نویسنده خیلی مبتدی بود  
مثلا باید روی یه چیزی تمرکز میکرد، ولی سریع از روی  اون گذر میکرد
اما این کتاب یه شیرینی وصف نشدنی داره، حسی که باعث میشه دلت نخواد تمومش کنید.
پیشنهادم اینه که موقع تفریحتون خوندن این کتاب رو هم تو لیست بیارید که نویسنده  یه دختر ایرانی نوجوونه...

        

          کتاب زمان اشتباه مکان اشتباه هم تموم شد. این نویسنده هم ایده محشری داشت هم قلم محشری. تنها نقطه ضعفش این بود که اوایل داستان کند بود که به مرور کند بودن برطرف میشد و جوری میشد که اصلا نمیشد زمین گذاشتش.
تا آخرش، هیچ چیزمشخص نیست  و مدام با احساس مادرانه جنیفر همراه میشی. وقتی یه راز برملا میشه، مطمئن باش یه راز دیگه هم هست که هرگز نمیتونی حدسش بزنی! این کتاب رو همینجوری خوندم،ولی از بعضی از کتابای فریدا مک فادن و حتی آگاتا کریستی جلو میزد!
آخرش اونقدر در مورد پلات اصلی عجله داشتم که رفتم از تهش چند صفحه رو خوندم و خب اگه این کتاب داره گوشه کتابخونتون خاک میخوره، سریع بخونینش !
        

          با اینکه کتاب ژانر جناییه،ولی مطمئن نیستم  بتونم با ژانر جنایی معرفیش کنم! انگار نویسنده  فقط میخواسته بنویسه.
نقاط ضعف:
*اصلا نتونستم با داستان ارتباط بگیرم
*پلات توییست خوبی نداشت
*با اینکه فقط هفتاد صفحه بود تهش گیج شده بودم که چی شده. انگار فقط میخواسته پایان خاصی داشته باشه،بی هیچ منطقی.
نقاط قوت:
*با اینکه پلات توییست خوبی نبود،ولی نتونستم حدس بزنم.
از مک فادن بیشتر انتظار داشتم. یه چیزی مثل بخش دی،در قفل شده و هیچ وقت دروغ نگو. ولی خب نه. 
        

          از جلد اول مجموعه خیلی بهتر بود و دیگه معمای حروف نداشت که با ترجمه خراب شه. یه طوری بودکه با هر صفحه انتظار یه افشاگری و رو شدن یه راز جدید رو داشتی. 
*به خاطر این نیم ستاره کم دادم که جنیفر لین بارنز میتونست یکم از این راز ها رو تو همون جلد یک بیاره تا شروع کتاب هم قوی باشه.
        

          واقعا جز بهترین کتاب هایی بود که خودم.این نویسنده قطعا تا ابد تو لیست مورد علاقه هام میمونه.
ایده جدیدی بود و واقعا دوست داشتم. هیجانی که داشت باعث شد سریع کتاب رو تموم کنم. با اینکه بعد یه مدت کتاب ریتم مشخصی میگرفت، دوستش داشتم.
*یکی از بدی هاش این بود که کشت و کشتار خیلی نامعلوم شروع شده بود. خب دلیل رو باید توضیح میداد،حتی به صورت تخیلی.

        

          چی میشه گفت جز این که این کتاب یه شاهکار تکرار نشدنیه؟
        

          داستان درباره خواهر برادریه که هر دوشون تو بازی های ویدیویی حرفه ای هستن،وقتی دسته بازی خواهر میشکنه،اونا برای پیدا کردن دسته جدید از کامپیوتر مدرسه اشون استفاده میکنن و با مرد اسرار آمیز آشنا میشن و از اون دسته رو میخرن،ولی این یه دسته معمولی نیست،با اون میشه انسان ها رو کنترل کرد!
چیزی که تو این داستان منو جذب خودش میکرد،شخصیت پردازی داستان بود،همه شخصیت ها رو دوست داشتم...
        

          شاهکار نیست،یک کتاب کاملا معمولی،ولی با این حال بعد خوندنش  دوست داشتم جلد های دیگه اش رو بخونم. داستان پسریه که میخواد وارد موسسه بشه ولی تو راهش دختری رو پیدا میکنه که آسیب دیده و با کمک به دختر تو دردسر می افته. ایده موسسه رو دوست داشتم و برام جدید بود.
خلاصه اگه کتاب های آینده نگر رو دوست دارید از دستش ندید.
        

          از اون کتاباس که حسرت میخوری چرا زودتر نخونده بودیش...
        

          چند تا کتاب رو از فریدا مک فادن بخونی،دیگه ریتمش میاد دستت! این کتاب هم جدا نبود،مثل بقیه کتاب هاش  در سطح متوسطی قرار داشت،ولی داستان کتاب هیجان انگیز بود  و ریتمش تند بود!
پیشنهاد نمیکنم...
        

          وقتی می خواستم کتاب رو شروع کنم با خودم گفتم:باز هم  یه فانتزی کلیشه ای...ولی اینطور نبود.داستان جذاب و شخصیت های خاص.عاشقانه به اندازه ای داشت و دل آدم رو نمیزد. پر از شخصیت های دوست داشتنی شخصیت سازی های نویسنده یکی از نقاط قوت این مجموعه است و البته موضوعی که تکراری نیست...
        

          شاید دلیل اینکه جذبش نشدم این بود که تعریف های بسیاری ازش شنیدم...انتظار یه داستان قوی داشتم ولی این طور نبود،معما ها و شخصیت های ساده.اگه انتظارتون از این کتاب زیاده و کلی فن آرت و تعریف ازش شنیدید به احتمال زیاد انتظارتون رو برآورده نمیکنه.
        

          کتاب های بهتری هم از این نویسنده وجود داره،روند داستان برام آشنا بود و به همین دلیل تا حدی از داستان های کتاب رو حدس زدم...شبیه سنگ کاغذ قیچی بود ولی با اینحال این اثر قوی تری بود تا اون...
        

          با اینکه قاتل رو حدس زده  بودم،آگاتا گریستی قلم خاصی داره،نمیذاره یه کتاب رو نصفه ول کنی!
شخصیت پردازی خوبی داشت و فضای داستان  جالب بود...
        

          کتاب خوبی بود،فضای جالبی داشت و پلات توییست خفنی داشت،پایان کتاب حقیقتا شوکه شدم...