یادداشت‌های محمدهادی رمضان‌زاده (52)

        خوندن کلش سال ۱۳۹۳ شروع شد و سال ۱۴۰۳ به پایان رسید؛ شیشجلد اولشون نه سال، چهارجلد آخرش چهارروز!...هعی...بد نبود، کاش جی.کی رولینگ بازنویسیش می‌کرد...یا کاش تام آلیس یا لوکراسا رو می‌کشت دلمون خنک می‌شد!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

          تا صفحه دویست، فقط #عرفان_بازی...! سطر به سطرش، یک حسن رحیم‌پور ازغدی با ته‌لهجه مشهدی و اخمی غلیظ بهم گوشزد می‌کرد: « اگر جایی، عرفانی رو دیدید که یک‌سری چیزا توش هست، یک سری چیزا مطلقا توش نیست...اون عرفان، عرفان شیعه نیست...عرفان شیعه هیچ‌کدوم از غرایز انسانی رو سرکوب نمی‌کنه و رذیله نمی‌دونه...همه‌اش هست، ولی در حد اعتدال؛ و همین اعتدال، عرفان رو شکل می‌ده!» واقعیت ماجرا، خودم هم از رُهبانیت و عزلت‌نشینی برخی فرقه‌ها و مقدس‌بازی/استکبار برخی پاپ‌ها و اسقف‌ها خوشم نمی‌آید. البته، شیفته‌ی اسقف جلد اول «بینوایان» هستم؛ چون هرچقدر «فرانسیس» تو‌دل‌نرو و أناالحق‌گو شبیه صوفی‌های چلّه‌نشین- «مایرل» به روحانی مبلغ و اجتماعی شیعه شبیه‌تر بود. با مستمندان و درماندگان می‌نشست، به عیادت بیماران می‌رفت و گره از کار مردم می‌گشود. کلا مسیحی‌ها ،از کاتولیک و پروتستان گرفته تا ارتدوکس و اونجلیست و فرانسیسکن، -همین فرقه‌ی شبه «ملامتیه‌»ای که نیکوس کارانتزاکیس حکایت‌ها، کرامات و گفته‌هایش را در «سرگشته راه حق» جمع کرده- یک‌طوریشان می‌شود؛ هرکدام یک‌جای ماجرا کمیتش با افراط یا تفریطی لنگ می‌زند!...
دیگرتر؟ تقدیس «بودوئن» جذامی، فرمانده لشکر صلیبیون و فرمانروای مسیحی اورشلیم در زمان صلاح الدین ایوبی -توی کَتَم نمی‌رود...مسلمانی گفتند، نامسلمانی گفتند دیگر!
        

10

          جلد دوم کلیدر، ساعت یک و یازده دقیقه بامداد بیست سوم فروردین، تمام شد. کلیدر را نباید، و نمی‌شود فقط یک‌بار خواند! حیف است اگر اقلا دوبار خوانده و یک‌بار شنیده نشود! اول، باری در جوانی و بار دیگر، میانسالی - آخرین روزهایی که سویی به چشمان و حوصله‌ای به جان مانده و آخر، در انتظار عزرائیل باید نسخه صوتی را  نیوشید! ولی از سوی دیگر، تا صد کتاب خوب و بد و سخت و آسان نخوانی، کلیدر خواندن کار تو نخوا بودن!(!) که نثرش، توصیفاتش، تعریف و تشبیه و فضاسازی‌اش عین سینما می‌ماند لاکردار! هنگام خواندن فیلمی بلند با قاب‌های لانگ‌شات و کلوزآپ، پس و پیش هم می‌آیند و روحت را غرق لذت تخیل می‌کنند. آنی در حال تلذذ از تماشای صحرای سفیدپوش از برفی، لحظه‌ای بعد ریش و سبیل قندیل بسته‌ی «خان عمو» یا نگاه‌های پریشان و مددجوی گل‌محمد را نظاره می‌کنی! این وسط اگر ککِ نوشتنی به تنبانت باشد، به خودت می‌آیی و می‌بینی از یادداشت‌هایت در بهخوان و حدیث‌نفس‌های روزانه‌ات در نوت گوشی بگیر تا نامه‌های ارجاع بیمارانت به متخصص و حتی پیامک‌های تبریک عید فطر و روزدندانپزشکت، شبیه نثر ثقیل و توصیفی دولت‌آبادی شده...آه دنیای لاکردار!! دیگر، روز دندانپزشک مبارکمان!
        

36