یادداشتهای موهبت سلمانی (16)
1404/1/3
کتاب خیلی عمیقی بود.واقعا خیلی قشنگ ظریف به مسائل پرداخته بود. ویلی لومن یه فروشنده ست با عقده ی محبوب بودن که در حال حاضر در گذشته ش زندگی میکنه. بیف پسر کاریزماتیک و خفن ویلیه که بعد از دیدن خیانت ویلی به لیندا(مادرش)دنیاش فرو می پاشه و شروع می کنه به گشن یه هویت برای خودش یه هویت مستقل از پدرش. هپی پسرر خوش گذرون خانواده ست.از نظر من تا حدودی زیر سایه ی بیف زندگی میکنه.اونم مثل ویلی عقده ی محبوب بودن داره و با اینکه احترام قبلی رو برای پدرش قائل نیست ولی هنوز می خواد دلشو خوش نگه داره. لیندا زن فوق العاده ایه اون همیشه پشت ویلیه و برای اون هر کاری می کنه ولی احساس مب کنم ویلی لیاقتشو نداره. بعضیا میگن ویلی یه قهرمان چون جون خودشو برا خونواده ش فدا کرد ولی من حس می کم ویلی دیده بود که دیگه برای بچه هاش مهم نیست برای همین خودشو کشت تا به اونها ثابت کنه دوست و رفیق زیاد داره و ومراسم ختمش شلوغ میشه ولی نشد. ویلی همیشه فکر میکنه محبوب بودن کافیه باید بین مردم محبوب باشه شاید این فکر درست باشه و همین نمایشنامه ثابت می کنه که توی آمریکا این یه رویای شکست خوده ست. این نمایشنامه از چیزی که مردم فکر میکنن عمیق تره و واقعا خیلی قشنگه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/1/1
خب یک نمایشنامه ی قشنگ دیگه از نیل سایمون. این نمایشنامه هم داستان احمق هاست واقعا هست.تاحدی که حتی عاقل ترین فرد نمایشنامه هم احمق به نظر میاد. داستان درمورد روستاییه که نفرین شده.این نفرین باعث میشه مردم اون روستا کله پوک باشن و هیچ کاری نتونن براش بکنن و حتی نمیتونن روستا رو ترک کنن. یک دختری تو اون روستا هست به نام سوفیا تنها راه از بین رفتن نفرین اینه که اون یه چیزی یاد بگیره.برای همین آقا معلم به روستا اونها میاد... روش گره گشاییه کتاب واقعا ساده بود خیلی ساده و همین خنده دارش می کرد.انتظار نداشتم انقدر ساده گره گشاییه شه.صحنه ی پایانی هم خیلی جالب نوشته شده بود و درکل نمایشنامه ی خوبی بود
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.