موهبت سلمانی

موهبت سلمانی

@fut_tori

6 دنبال شده

10 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

8

        چطور می توانی عاشق شوی وقتی ممکن است فردا بمیری؟
چطورمیتوانی عاشق کسی شوی و بغلش نکنی؟
چطور میتوانی با ٣٠ درصد ریه هایت زندگی کنی؟
زندگی با فیبروزکستیک واقعا سخت و غیر قابل تحمله. حالا نه اینکه فیبروزکستیک داشته باشم ولی داستان حسشو بهم منتقل کرد. نفهمیدم آدم هایی مثل بیل و استلا چرا زندگی میکنن به قول بیل:ما مردنی هستیم استلا. و واقعا همینطور بود. ممکن بود شب بخوابن و صبح بیدار نشن. ولی با این اوصاف داشتن زندگی می کردن. عاشق می شدن دوست پیدا می کردن و این خیلی روحیه دهنده بود که:اون ممکنه هر لحظه بمیره پس داره الان هرچقدر میتونه از زندگیش لذت می بره از هر ثانیه ش و سعی میکنه مفید باشه پس تو که چهار ستون بدنت سالمه هم میتونی.
این کتاب از اون کتاب هایی بود که داشتم سرش گریه می کردم و وقتی خوندمش که سال 1403 فقط چند سانتی متر اونور تر بود. واقعا بهتون پیشنهاد میکنمش
هااینم بگم که کاری که بیل آخر داستان برای استلا میکنه بهترین و شایسته ترین کاریه که یه عاشق میتونه برای عشقش انجام بده.
تنها اشکال داستان وجود شخصیت هم جنس گرا بود(چرا آخه؟؟ ) 
      

0

        خب خب من خوره ی اسطوره شناسی ام که البته شروع علاقه م رو مدیون فیلم های مارولم. پس این کتاب از فضا ی ذهنیم خیلی دور نبود.هرچند ممکنه برای کسی که آشنایی نداره یکم گیج کننده باشه
آره آره!همه چیز گیج کننده ست. لوکی با دل و روده های پسر به سنگ بسته شده. لوکی یک بچه داره که خودش اونو به دنیا اورده درحالی که مرده و همه چیز کلا گیج کننده ست می فهمم. ولی بعد یک مدت گیج کنندگی ش هم جالبه
زبان کتابو دوست داشتم بوستونی بود. چون هر جای آمریکا لهجه و اینا ی خودشونو دارن و مترجم خیلی قشنگ برش گردونده بود به فارسی.
انتقادم از کل ماجرا و این کتاب و این حرفا اینه که ما یه نویسنده ی خلاق میبینیم که قراره تصورمون از اساطیر رو به کل تغییر بده. دارم میگم اونقدر خلاقیت داشته که وقتی همه از ثور بزرگ حرف میزنن اون فقط یه مرد هیکل گنده ی کم عقلو ببینه خب!؟ گرفتین؟ ولی بازم خلاقیتش راضیم نکرد. چون تونسته بود همه ی مسائل رو یه طور دیگه ببینه ولی نتونسته بود آدم بد ماجرا روعوض کنه چون توی این داستان و داستان های بعدی همه چیز  تقصیر لوکیه. خب از یک نویسنده که انقدر خلاق بودانتظار می رفت که از لوکی که آدم بده ی اسطوره هاست یه تصویر متفاوت نشون بده وقتی این کارو نتونست بکنه خورد تو ذوقم.
اشکال بعدی این شخصیت مسلمون داستان یعنی سمیرا العباس بود. به عنوان شخصیت مسلمون اشکال زیاد داشت و من نفهمیدم که چه اصراریه آخه وقتی بلد نیستی؟
مثلا سمیرا همیشه حجاب نداشت گاهی کلاه سرش بود که این حجاب قابل قبولی نیست. گاهی تو داستان مگنس رو بغل می کرد و حتی یه شب تو یه چادر خوابیدن. بیشتر انگار نویسنده سعی کرده بود مسلمون هارو عقب مونده و جاهل نشون بده. مثل اینکه سمیرا نامزد داشت و حس می کردن خانواده ش که این ته خوش شانسیه. یا اینکه اگه مگنس بیاد دیدنش نامزدش میزاره میره اصلا از این قضیه خوشم نیومد
اما درکل کتاب بد نبود
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

اسم این کتاب راز است!

1

شاید عروس دریایی

8

دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی

17