سرینیتی

سرینیتی

سرینیتی

گوردون ام. کورمن و 2 نفر دیگر
4.2
16 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

5

شابک
9786008347996
تعداد صفحات
278
تاریخ انتشار
1397/2/19

توضیحات

        الی فریدن در بهتری شهر دنیا زندگی می کند . شهر سرینیتی در ایالت نیومکزیکو . همه اهالی سرینیتی برای خودشان استخر شخصی و خانه درختی دارند و تمام چمن های این شهر زیبا هم کوتاه و مرتب هستند.برای اهالی سرینیتی صداقت و اعتماد از هر چیزی مهم تر است. هیچ کدام از سی بچه ای که آنجا زندگی می کننداهل دروغ نیستند . چون می دانند زندگی کردن توی همچین شهری برایشان شانس شانس بزرگی است و اینکه دروغ شهر آنها را هم مثل بقیه شهرها به فلاکت می کشاند .الی تا حالا پایش را از سرینیتی بیرون نگذاشته. البته دلیلی هم نداشته این کار را بکند . اما یک روز که با دوچرخه به حاشیه شهر می رود و به مرزهای شهر نزدیک می شود اتفاق وحشتناک و غیر منتظره ای برایش می افتد که همه چیز را تغییر می دهد .الی از دوستانش کمک می گیرد و خیلی زود متوجه می شود که توی شهر سرینیتی هیچ چیز آن جوری که به نظر می رسد نیست سرنخ ها راز تکان دهنده ای را فاش می کنندکه شهر بدون جرم و جنایت سرینیتی را به عده ای از جنایتکارترین افراد تاریخ ارتباط می دهد . الی و. دوستانش می فهمند که دیگر به هیچ کس نمی توانند اعتمادکنند. مخصوصا به پد رو مادرهایشان....
      

یادداشت ها

zahra shams

1401/2/10

          آرامِ مهیب:

همه چیز آرام بنظر می رسد،آرام آرام آرام اما همین لحظه ست که باید بترسی و به دنبال چیزی عجیب و ترسناک باشی،همیشه در دل آرام ترین ها مهیب ترین ها قرار دارند،موضوعاتی که تصورش نیز برایت سخت است، اما وجود دارد آن هم در یک قدمی تو...پس حواست به اتفاقات اطرافت باشد…

کتاب سرینیتی روایتگر شهری آرام و به دور از هرگونه خطر و بدی است.شهری که تنها 185 ساکن دارد و همه با یکدیگر صادق و مهربانند،اما همه چیز آنطور که انتظار دارید نیست…
خب در ابتدای صحبتم بگویم که از نظرم کتاب سرینیتی نه کتاب بدی بود و نه کتاب فوق العاده ای اثری مابین این دو نقطه بود و ارزش خواندن را داشت و نیازی نبود آن را به انتهایی ترین نقطه ی کمد پرتاب کنید.موضوع اصلی داستان بسیار جذاب و ماجراجویانه بود و برای خواننده دلنشین.    
   اسم کتاب ،اسم جدید و ناآشنایی بود،البته اگر کتاب را می خریدید و می خواندید متوجه می شدید که خلاقیتی در اسم کتاب وجود ندارد و نویسنده تنها نام شهری ساکنان کتاب را بر روی آن گذاشته اما زمانی که ما کتاب را نخواندیم و نمی دانیم «سرینیتی» چیست و کیست ما را ترغیب می کند تا کتاب را برداریم و به سمت صندوق فروشگاه برویم:)

یک مورد دیگر اینکه در این کتاب مثل کتاب اسکارلت و آیوی در هر فصل راوی داستان یک نفر بود . اما شخصیت های کتاب اسکارلت و آیوی خیلی فوق العاده شخصیت پردازی شده بودند و ما اصلا در فصل ها گم نمی شدیم و فکر نمی کردیم که اکنون چه کسی درحال روایت کردن داستان است.اما در این کتاب شخصیت ها فقط و فقط یک اسم بودند و شما در فصول ابتدایی اصلا متوجه داستان نمی شدید زیرا که باید دائما تصور می کردید که این شخصیت در حال صحبت کردن راجع به کدام یک از دوستانش است که همین مورد یکی از اساسی ترین نقاط ضعف کتاب بود حتی من متوجه جنسیت شخصیت نیز نمی شدم.زیرا اسامی آنها مربوط به کشور دیگری بود و شما اگر نمی دانستید که این اسم دختر است یا پسر در اوایل داستان متوجه این امر نمی شدید و خیلی گیج می شدید.البته در برخی از بخش های کتاب صحبتی در رابطه با شخصیت شده بود اما انقدر کم و ناواضح بود که در ذهن خواننده نمی ماند«من فقط متوجه شدم که خمیازه کشیدن رندی نشانه ی سررفتن حوصله ی اوست و او یک فرد شر و شیطان است»

در متن کتاب تکرار کلمه به شدت وجود داشت و این موضوع کمی ازار دهند بود،برای مثال در چهار خط سه بار از کلمه ی هیجان استفاده شده بود که این موضوع سبب کسل کننده شدن متن میشود و ادبی و عامیانه بودن کلمات.در جملات داستان یک کلمه عامیانه بود و در خط بعد همان کلمه ادبی که از نظرم این یک مشکل اساسی ویرایشی است.«دلم براش میشوزد.احتمالا از این اسکیت آشغالی ها برایش خریده اند»

شهری که در این داستان روایت می شد،شهر بسیار عجیب و جذابی بود،شهری که هیچ جنایت و دزدی ای درش وجود ندارد و اصلا کودکان آنجا نمی دانند که معنی جنایت چیست و پیدایش چنین شهری توسط نویسنده بسیار جالب بود.

بعضی از بخش های کتاب خیلی خوب نوشته شده بودند برای مثال زمانی که دو شخصیت داستان«الی و رندی» با یکدیگر از شهر خارج شده بودند الی می گفت:حالا می فهمم که فشار خون و تپش قلب چگونه است.از همین بخش ما متوجه می شویم که چقدر شهر سرینیتی آرام و بدون اضطراب است.تشبیه های به کار رفته در کتاب نیز جالب و بامزه بودند:خانه هایی که مانند تمبر پستی بودند و تور های بسکتبال مثل دژبان های دربان.

در بعضی از بخش های کتاب ارتباط شخصیت ها و نویسنده با خواننده کاملا حس می شد برای مثال موضوعی را در دوصفحه ی قبل توضیح می داد و در جملات صفحات بعد کتاب از آن موضوع نیز یاد می کرد و می گفت «یادتان هست که؟»

این کتاب نیز مثل دیگر کتاب های ماجراجویانه جذابیت های بسیاری داشت.برای مثال اتصال بین سرنخ ها و جست و خیز شخصیت ها برای رسیدن به حقیقت و فاش شدن راز پشت پرده«تلاش الی برای رسیدن به چیزی که دوستش در نامه به او گفته بود و ...»البته ربط دادن همین سرنخ ها و اتصال بین آنها هنری ست که هرکسی از پس انجام دادنش بر نمی آید.و نکته ی آخر اینکه از نظرم بعضی از بخش های داستان اضافه بودند و می شد با حذف شدن انها متن مطلوب تر و دلنشین تری به دست بیاید.

همه ی کتاب ها بی عیب و نقص نیستند و شما می توانید بدی های آنها را به خاطر خوبی هایشان ببخشید.این کتاب نیز سراسر جذابیت و خوبی نبود و شخصیت پردازی آن در فصل های ابتدایی اصلی ترین نقطه ضعفش بود.اما از نظرم هرچقدر که جلوتر می رفتیم داستان بهتر و خواندنی تر می شد بنابراین می شود گفت که این کتاب هم ارزش خواندن دارد:)
        

12

        بدون تعارف بگم، سرینیتی خیلی کتاب پشم ریزونیه!! نمیتونی ازش دل بکنی!
من این کتاب رو از دوستم گرفتم اون هم توی ماه رمضون دوستم بهم هشدار داد که این کتاب رو  شب نخووووون!!!!  چقدر هم که من   گوش کردم! ساعت 12 شب شروع کردم به خوندنش. هیچی دیگه، تا 3 صبح  با چراغ مطالعه ام نشستیم سرینیتی خوندیم.
کتاب خیلی جالب شروع شد، یه شهر عادی و منظم و مرتب و حوصله سر بر. تقریبا مطمئن بودی که اوج اتفاقی که ممکنه بیافته عطسه کردن یک نفره. ولی بعد هی ماجرا جالب تر شد. وقتی الی بیرون شهر حالش بد شد،خیلی گیج شدم. با خودم گفتم خدایا! بچه چشه؟ نکنه قراره بقیه ی داستان در مورد مریضی این پسر بد بخت باشه؟ولی هرچی جلو می رفت نویسنده بیشتر و بیشتر غافلگیرم می کرد، تا وقتی که... حقیقت رو فهمیدن. البته هنوز داستانش یه ابهامی داره، یا اینکه این فقط ابهام منه نمیدونم، رندی تا حدودی از ماجرا با خبر بود. پس بقیه ی بچه های سرینیتی که شبیه سازی نشده بودند از ماجرا خبر داشتن یا نه؟ اگه خبر داشتن چقدر؟
توصیفات کتاب خوب بودن. راحت می تونستی خودتو همه جا تصور کنی. مثل وقتی که توری از پشت کامیون حمل مخروط سرینیتی پرید.
واقعا پیشنهادش میکنم
*این یادداشت رو خواهر 14ساله م نوشته 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

16

          آغاز سرینیتی برایم با تعجب بسیار همراه بود. از کسی درخواست معرفی کتاب کرده بودم و این کتاب را معرفی کرد. وقتی اسم کتاب را گفت، فکرم به هزار جا رفت تا به خانه رسیدم و در طاقچه کتاب را دیدم. با دیدن جلد کتاب، دوست داشتم همان لحظه از فکر خواندن کتاب دست بکشم و سراغ کتاب دیگری بروم، اما با خیال خواندن کتابی معمولی، سرینیتی را شروع کردم. 
تا اواسط کتاب، مطمئن بودم این کتاب در فهرست کسل کننده ترین و نچسب ترین کتاب های جهان جای خواهد گرفت و تنها، امید نوشتن یک نقد کاملا منفی وادارم میکرد تا کتاب را ادامه بدهم. 
اما یکهو همه چیز تغییر کرد!!! در یک بزنگاه به خودم آمدم و دیدم کتابی که با بی حوصلگی منتظر تمام شدنش بودم را با نفسی در سینه حبس کرده و ذوق و شوق ورق میزنم تا از سرنوشت کتاب سر در بیاورم.
سرینیتی داستان یک شهر کوچک ۱۸۵ نفره ایده آل است. شهری بدون دزدی، بیکاری، فقر، تبعیض، دروغ و هرچیز که «بد» نامیده می شود؛ شهری که تمام امکانات رفاهی برای یک زندگی راحت و آسوده را دارد. همه چیز در شهر طبیعی و عادی میگذرد. بچه ها هر روز به مدرسه می روند و مثل همیشه یاد میگیرند که دروغگویی کار بدی است و صداقت، باعث موفقیت در زندگی میشود. هر روز با همین روال طبیعی میگذرد تا یک روز، چند تا از بچه ها متوجه میشوند که خودِ سرینیتی یک دروغ است...! 
در ابتدا کتاب، نوع روایت ماجرا بشدت گیج کننده بود، اما پس از ادامه روند داستانی، خواننده ناخودآگاه با نوع روایت هم کنار می آید و همراه با کتاب میشود. راوی هر فصل یکی از نوجوان هاییست که در عملیات کشف رمز و راز های سرینیتی دستی دارد و با طرز تفکر هر یک از آن ها آشنا میشویم. 
بعد از تمام کردن جلد اول کتاب، همانطور که برای خواندن جلد دوم عجله داشتم تا از ماجرای جذاب سرینیتی سر در بیاورم و با خودم نویسنده را بخاطر موضوع خاص و نابی که به سراغش رفته است تحسین میکردم، علامت سوال بزرگی در ذهنم برای مشهور نشدن این کتاب ایجاد شده بود! برایم سوال بزرگی ایجاد شده بود که چرا کتاب هایی امثال این کتاب، که با موضوعی قابل توجه نوشته شده اند، آنقدر به گوش کسی آشنا نیستند و کمتر کسی اسمشان را شنیده است. با همین نگاه پرسشگرانه و به دنبال جواب جلد دو و سه را هم خواندم و نقطه ضعف قابل توجهی پیدا نکردم! برای همین دوست دارم به «همه» توصیه کنم که این کتاب هیجان انگیز و جذاب را بخوانند و پا به دنیای عجیب سرینیتی بگذارند... 
        

4