یادداشت محدثه سلمانی

        بدون تعارف بگم، سرینیتی خیلی کتاب پشم ریزونیه!! نمیتونی ازش دل بکنی!
من این کتاب رو از دوستم گرفتم اون هم توی ماه رمضون دوستم بهم هشدار داد که این کتاب رو  شب نخووووون!!!!  چقدر هم که من   گوش کردم! ساعت 12 شب شروع کردم به خوندنش. هیچی دیگه، تا 3 صبح  با چراغ مطالعه ام نشستیم سرینیتی خوندیم.
کتاب خیلی جالب شروع شد، یه شهر عادی و منظم و مرتب و حوصله سر بر. تقریبا مطمئن بودی که اوج اتفاقی که ممکنه بیافته عطسه کردن یک نفره. ولی بعد هی ماجرا جالب تر شد. وقتی الی بیرون شهر حالش بد شد،خیلی گیج شدم. با خودم گفتم خدایا! بچه چشه؟ نکنه قراره بقیه ی داستان در مورد مریضی این پسر بد بخت باشه؟ولی هرچی جلو می رفت نویسنده بیشتر و بیشتر غافلگیرم می کرد، تا وقتی که... حقیقت رو فهمیدن. البته هنوز داستانش یه ابهامی داره، یا اینکه این فقط ابهام منه نمیدونم، رندی تا حدودی از ماجرا با خبر بود. پس بقیه ی بچه های سرینیتی که شبیه سازی نشده بودند از ماجرا خبر داشتن یا نه؟ اگه خبر داشتن چقدر؟
توصیفات کتاب خوب بودن. راحت می تونستی خودتو همه جا تصور کنی. مثل وقتی که توری از پشت کامیون حمل مخروط سرینیتی پرید.
واقعا پیشنهادش میکنم
*این یادداشت رو خواهر 14ساله م نوشته 

      
6

16

(0/1000)

نظرات

عالی. دستش درست.
ولی فکر کنم خوب است افشاگر بگذاری تا داستان لو نرود.

0