یادداشت حلما سادات نیکبخت

        "سرینیتی" اگه این کتاب رو نخونده باشی، شاید برات سوال شه که سرینیتی چیه ؟ سرینیتی داستان یک شهریه که هیچ عیب و ایرادی ندارد و خب شاید در ذهنت نگنجه چون اصلا همچین شهری وجود نداره !
الی هم یک نوجوون بود و در سرینیتی زندگی می‌کرد به مدرسه می رفت، دوستاش هم همین طور بودن، داشتن زندگیشون رو در سرینیتی می‌گذراندند تا اینکه فهمیدن که داره ازشون سو استفاده میشه. اونجا بود که خوشحالی اونها در سرینیتی تمام شد.  بچه هایی که اونجا زندگی میکردن تاحالا پاشون رو از شهر بیروت نذاشته بودن چون نیازی نبود، وقتی که یک شهر بی عیب و نقص داشتن. شهرشون از نظر ما واسشون زندان بود ولی از نظر اونا نه، البته تا وقتی که ماجرا رو نفهمیده بودن.
اَلی هم از هیچی خبر نداشت نمی دونست که اگه پاش رو از مرز شهر بیرون بذاره اتفاق بدی براش میفته، نمی دونست  که مجبور میشن اون و یکی از دوستاش از هم جدا بشن و این شروع ماجرای سرینیتیه.
در شهر کوچکی زندگی می کردند. نه دردی، نه فقری ، هیچ چیز منفی ای وجود نداشت. به نظرتون اگه دنیای ما اینجوری بود چطوری میشد؟ بد میشد یا خوب؟سرینیتی که خوب نبود، اون هم وقتی که الی و دوستاش فهمیدن همچی الکیه!
 از دوستام شنیده بودم که کتاب اولش خیلی جالب نیست ولی یکهو جالب میشه. ولیواسه ی من اینطوری نبود. شاید چون میدونستم که قراره جالب بشه.
 یکی از لحظه های تلخ کتاب واسه من افتادن دوستشون داخل دره بود، شاید هم هنوز زنده باشه، من که هنوز فصل های بعدی رو نخوندم. فرض کن تلاش میکنی که از شهرت بیای بیرون و وقتی موفق میشی و میخوای جشن بگیری دوستت رو از دست میدی، چه حسی داری؟ 
کل کتاب بچه ها در حال دویدن بودن، می خواستن فرار کنن، کل کتاب داشتن نقشه می کشیدن، جاسوسی می کردن، فرار میکردن و همین باعث شد که بگم کل کتاب در حال جنب و جوش بودن و خب این به نظرم این نکته ی منفی کتاب بود.
یک چیزی توی کتاب توجهم رو جلب کرد که تو همین دنیای خودمون هم وجود داره ؛انسان هایی هستن که به خاطر منافعشون و کامل کردن اونها، از بقیه سو استفاده میکنن مثل پدرخوانده ی الی. نمی دونم که پدر خونده اش از اونایی هست که اگه از خواب غفلت بیدار شه متوجه اشتباهش می شه یا اینکه هیچ وقت بیدار نمی شه ؟!
      
33

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.