یادداشت‌های زهرا میکائیلی (332)

زهرا میکائیلی

زهرا میکائیلی

23 ساعت پیش

          داستان زندگی یک خانواده‌ی بزرگ لهستانی. مشولام موسکات پیرمرد یهودی ارتدوکس و ثروتمندی است که در پیری برای بار سوم ازدواج می‌کند علیرغم اینکه  چندین و چند بچه و نوه دارد و با این کارش جنجالی در خانواده به راه می‌افتد. او فرمانروای واقعی خانواده‌اش است البته هرچه زمان می‌گذرد و جوان‌ها به قول او امروزی‌تر می‌شوند و بجای درس‌های دینی به مدارس معمولی می‌روند، اهالی خانواده از هم دورتر شده و اختلاف عقایدشان بیشتر بروز می‌کند.
مشولام موسکات در همان اوایل کتاب می‌میرد و ما داستان دخترها و پسرها و نوه‌ها و دامادهای خانواده را ادامه‌می‌دهیم.
تا کی؟ 
تا اوایل جنگ جهانی دوم و شروع حمله‌ی آلمان به لهستان.

در این حین علاوه بر داستان تعداد زیادی خیانت و بی‌وفایی، کمی هم با عقاید یهودیان ارتدوکس و همین‌طور بحث‌هایشان برای رفتن به فلسطین (دقت کنید هنوز جنگ جهانی دوم و یهودی کشی راه نیفتاده) آشنا می‌شویم.

برای کسانی که حوصله‌ی خواندن ۷۰۰ صفحه داستان از زندگی‌های معمولی را دارند، جالب است.
        

1

          کتاب ماجرای کارل است. پیرمردی که سال‌ها در کنار دوستش کتاب‌فروش بوده و عصرها هم سفارش مشتری‌ها را تحویل خانه‌هایشان می‌داده است. حالا دوستش در آسایشگاه است و کتاب فروشی به دخترش رسیده، کسی که به کارل علاقه‌ای ندارد و کم‌کم کار او را کمتر و کمتر کرده است.
کارل هر روز با چند کتاب سراغ مشتری‌های تلفنی‌اش می‌رود. و با بردن کتابی که حدس می‌زند مناسبشان است به زندگی آن‌ها و خودش رنگ و بوی کتابی داده است.
در این میانه دخترکی ۹ ساله همراه کارل می‌شود و اوضاع بهتر از چیزی که تا الان بوده پیش می‌رود تا وقتی که...

راستش داستان متوسطی بود. ایده‌اش را دوست داشتم. دلم می‌خواهد روزی شبیه کارل باشم، کتا‌بها را با ذوق بسته‌بندی کنم و مشتری‌هایم به انتخابم اعتماد  داشته باشند؛
ولی از نظر داستانی کمتر از آنچه انتظارش را داشتم لذت بردم. 
اگر می‌شد ۳.۸ از ۵ نمره می‌دادم ولی چنین امکانی نبود و ترجیح می‌دهم بجای ۳.۵، ۴ بدهم.

درمجموع برای کسانی که عاشق کتاب هستند، جذاب است و برای سرگرمی خوب.


* تا جایی که من توانستم مقایسه کنم هیچ‌کدام از سه ترجمه‌ی موجود در بازار چندان روان نیستند، حتی ترجمه‌ی نشر فخيم افق! البته ترجمه‌ی افق_ تا جایی که دیدم _کمی بهتر از این نسخه است و ترجمه‌ی حسین تهرانی  از نشر ثالث مطمئنم که ضعیف‌تر (با بررسی‌های من).
        

6

          بلاخره تمام شد. ۴ جلد و ۸ کتاب تمام شد.
راستش این جلد را کامل نخواندم. تمام صفحات را خواندم ولی از نیمه‌ی کتاب به بعد از روی بعضی جملات و پاراگراف‌ها پریدم. اواخر کتاب دیگر ماجرای جنگ را دقیق دنبال نکردم. می‌دانم کار زشتی است! ولی واقعا خسته شده‌ام و زیادی‌ طولانی شده بود.

در مجموع دوستش داشتم. اول که کتاب را شروع کردم فکر می‌کردم قرار است ماجرای یک خاندان بزرگ  و پر شخصیت را بخوانم، ولی فقط با سه نفر روبرو شدم. پدر و دو پسر. 
پدر مردی مستبد، مذهبی، ثروتمند، با افکاری قاطع و استوار و بی‌رحم.
پسر بزرگ، آنتوان، مردی عمل‌گرا. پزشکی دقیق که هر چیزی را فقط وقتی می‌فهمد که با حواسش درک کند. و همین است که بی ایمان است و شهوت‌ران اما مرزهای اخلاقی خاصی دارد که از آنها تخطی نمی‌کند.
پسر کوچک، ژاک. عصیانگر و تنها و ترسیده. انقلابی_ کمونیستی پر شور و در جستجوی محبت و اعتماد.

💥هشدار افشا!
و در آخر کتاب  هر سه عضو خانواده مرده‌اند. و تنها تیبوی زنده پسر نامشروع ژاک است. تنها بازمانده‌ی دو خانواده‌ی تیبو و فونتانن.

فعلا حرف دیگری ندارم. کتاب کم ماجرا و پرحرف بود. 
        

33

11

          رمان در دو مقطع تاریخی می‌گذرد. یکی ماجرای ایلیا است که جوان و استاد دانشگاه است و ساکن کرج، دیگری در اورشلیم.

بخش‌های اورشلیم از تولد حضرت عیسی شروع می‌شود و در خلال داستان از زبان و نگاه اهالی قصر، ماجراهای معجزات مختلف حضرت عیسی آورده می‌شود.
در بخش‌های ایلیا ما با زندگی او و مادرش آشنا می‌شویم  و د  ادامه عاشق شدن ایلیا.
ایلیا که در کودکی دو ماه را در کما گذرانده حالا هرازگاهی وارد تونل زمان می‌شود و به مکان‌ها و زمان‌های مختلفی سفر می‌کند...

این دو بخش هیچ‌جوره بهم نمی‌چسبیدند. نویسنده به بهانه‌ی اینکه ایلیا قرار است کتابی را تصویرگری کند، بخش اورشلیم را وارد رمان می‌کند. ولی هیچ‌جا این دو بخش بهم نمی‌رسند.

از طرف دیگر توصیفات بخش ایلیا به دل نمی‌نشستند. چطور بگویم لوس بودند. شخصیت پردازی ضعیف بود و برای پوشاندن این ضعف، جزئیات غیر ضروری در داستان ذکر شده بود. 
مثلا از ایلیا و استادش و مادرش، از هیچکدام ویژگی خاصی در داستان دیده نمی‌شود _چیزی که به ما نشان داده شود نه اینکه نویسنده روی کاغد بنویسد_ ولی اسم هتل و صندلی‌هایی که هربار در کافه رفتن انتخاب می‌کنند ذکر می‌شوند. ممکن است بگویید این جزئیات هستند که به رمان رنگ واقعیت می‌دهند؛
بله. موافقم. به شرطی که روند وقایع و شخصیت‌ها و گره و گره‌گشایی و.. هم با ذکر جزئیات و باورپذیر و باحوصله طراحی شده باشند نه اینکه قسمت‌های اصلی سرسری  و در خیال  و با رویا به مخاطب نشان داده شوند، و برای رفع خلاء قصه‌گویی بیاییم جزئیات صندلی و راننده را تعریف کنیم، چیزهایی که نه از داستان چیز بیشتری به ما می‌گویند نه از شخصیت‌ها.

در مجموع قسمت اورشلیم که هدفش نشان دادن معجزات پیامبری حضرت عیسی و ظلمی که بر ایشان و مادرشان و حضرت یحیی رفته خیلی بهتر از قسمت‌های زمان حال است. 
هرچند که هیچ‌کدام به هم ربطی ندارند!

        

6