یادداشتهای آوایوسفی (10) آوایوسفی 1404/3/10 گریز به تاریکی و پنج داستان دیگر آرتور شنیتسلر 3.8 3 ما آدمها معمولاً از تاریکی میگریزیم، نه بهسوی آن. تاریکی را جایی برای ترس میدانیم، برای گم شدن، برای نبودن. اما گاهی، شاید فقط گاهی، روشناییِ زندگی آنقدر پر سروصدا، آنقدر پرفشار باشه که تاریکی شکل دیگری پیدا کند. شنیتسلر در این عنوان همهچیز را وارونه میکند. او کسی را به تصویر میکشد که تصمیم میگیرد به دل تاریکی پناه ببرد؛ نه از روی ناتوانی بلکه از روی خستگی، از اشباع شدن از دنیایی که مدام روشن است، اما روشناییاش کور میکند. و من فکر میکنم، تاریکی همیشه به معنای پایان نیست. گاهی، تاریکی همان جاییست که ذهن ما بیآنکه زیر نور نقد و توقعات باشد، میتواند خودش را بازبیابد. «گریز به تاریکی» شاید همان لحظهایست که انسان، به جای جنگیدن، تصمیم میگیرد برای مدتی آرام بگیرد در سکوت، در سایه، در جایی که هیچکس او را نمیبیند. 0 12 آوایوسفی 1403/12/21 دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن) منصور ضابطیان 4.1 37 هاچیکو سگی بود که هر روز در ایستگاه شبویا منتظر صاحبش میموند. او و استادش عادت داشتند همیشه در یک ساعت مشخص همدیگر را ببینن. استاد از قطار پیاده میشد، هاچیکو به استقبالش میرفت و با هم به خونه میرفتند. اما یک روز، استاد دیگر برنگشت. او از دنیا رفته بود، ولی هاچیکو هر روز، تا ۹ سال بعد در همون ساعت و همون مکان منتظر میموند. مردم اون را میشناختند، به او غذا میدادند، اما هیچ چیز جای استادش را پر نمیکرد. سرانجام، هاچیکو همونجا از دنیا رفت. و داستانش برای همیشه به نمادی از وفاداری و عشق تبدیل شد. 0 1 آوایوسفی 1403/12/21 الهه انتقام آگاتا کریستی 3.9 6 خانم مارپل، بانوی پیری که در کوچهپسکوچههای ذهنش هیچ جنایتی بیپاسخ نمیمونه، یک صبح معمولی را با ورق زدن صفحهی آگهیهای فوت آغاز میکند. اما مرگ یک آشنای قدیمی، آقای رافیل، صبح او را دگرگون میکند. نامهای از وکلای او در راه است و بازی تازهای آغاز میشود. شرط ساده است: حل معمایی نامرئی، معمایی که حتی صورت مسئلهی آن هم نامشخص است. تنها سرنخها دو جملهی مرموزند: «بگذار عدالت چون آب و انصاف، چون نهری دائمی جاری گردد.» و یک تور مسافرتی: تور شماره ۳۷ شرکت "باغها و اماکن معروف بریتانیای کبیر" اینبار نه قتل در قطار است، نه جسدی در کتابخانه، اینبار عدالت، در لباسی از رمز و راز، از خانم مارپل میخواهد که پرده از حقیقت بردارد. اما آیا عدالت همیشه انتقام است؟ و آیا این پیرزن تیزبین، جایزه خود را با کشف حقیقت به دست خواهد آورد؟ 0 0 آوایوسفی 1403/12/4 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 382 پیوند یکطرفه چه بازی غریبی است این سرنوشت، که گاه در میان هزاران چهره، ناگهان با کسی روبهرو میشوی که انگار از دیرباز در جانت بوده است. نگاهش را که میبینی، گویی سالهاست که او را میشناسی. سخنش را که میشنوی، انگار تمام اندوه و امیدهایت را از پیش میدانسته. و در دل، بیآنکه حتی بخواهی، باور میکنی که این آشنایی، این پیوند نامرئی، ازلی است، که گویی سرنوشت، شما را برای هم آفریده است. اما چه زود این خیال شیرین، به حقیقتی تلخ بدل میشود. زیرا حقیقت این است که او تو را نمیبیند، نه آنگونه که تو او را میبینی. برای او، تو تنها یک رهگذری، یک سایهای در میان هزاران سایهای که هر روز از کنارش میگذرند. آنچه برای تو روشنترین حقیقت است، برای او حتی یک احتمال هم نیست. تو او را در قلبت جای دادهای، در خلوت شبهایت، در رویاهایت، اما او هرگز درنگی نکرده است که ببیند تو کیستی. و اینجاست که رنج عشق یکطرفه خود را نشان میدهد. عشقی که در یک قلب شکوفا میشود، اما در دل دیگری هیچ جایی ندارد. تو میبخشی، لبخند میزنی، چشم به راه میمانی، اما او هرگز نگاهی به عقب نمیاندازد. و چه دردناک است، وقتی درمییابی که تمام آن لحظههای ناب که برای تو خاطره شدند، برای او تنها گذر زمان بود. و در نهایت، تو میمانی و این حقیقت تلخ: که هیچچیز دردناکتر از این نیست که در دل خود، با کسی رفاقتی احساس کنی که در واقعیت، هرگز وجود نداشته است. که او هرگز در این قصه نبوده، هرگز نخواسته که باشد. و شاید، تنها تسلای تو این باشد که بگویی: "من دوستش داشتم... بهجای هر دویمان." 0 50 آوایوسفی 1403/11/21 بارون درخت نشین ایتالو کالوینو 3.7 51 گریز از زمین، نه از زندگی ایتالو کالوینو در بارون درختنشین داستان پسری به نام کوزیمو را روایت میکند که از اقتدار پدرش میشورد اما راهش نه به سقوط به اعماق تاریکی، بلکه صعود به شاخه های طبیعت است. کوزیمو فکر میکند که میتواند از دنیا فاصله بگیرد، از آدمها، از قوانین، از همهی آن چیزهایی که او را محدود میکنند. اما بعد چه میشود؟ باز هم درگیر آدمهاست. باز هم عاشق میشود، دعوا میکند، نظر میدهد، نگران میشود. فکر میکرده که با بالا رفتن از درخت آزاد میشود، ولی فقط موقعیتش تغییر کرده، نه خودش. چقدر آشنا. واقعیت این است که آدمها هیچوقت واقعاً از زندگی فرار نمیکنند، فقط تظاهر میکنند که دارند راه خودشان را میروند. شاید کوزیمو فکر کند که متفاوت است، ولی او هم مثل همهی ما گیر افتاده، فقط از یک زاویهی دیگر. و شاید، فقط شاید اگر زودتر میفهمید که مشکل از ارتفاع نیست، بلکه از خودش است، آنقدر تنها نمیموند. 0 5 آوایوسفی 1403/10/1 عصیان یوزف روت 3.8 41 عصیان؛ داستانی درباره ی ایمان و سرنوشت است. داستان دگرگونی تدریجی و دردناک یک انسان و پشت سر نهادن دوران امید و روشنایی و ورود به دوران سیاه و سرد ناامیدی است. داستان آگاهی و رنج حاصل از بدست آوردن آن که با صراحت و جسارتی فوق العاده روایت میشود. 0 1 آوایوسفی 1403/8/4 دفتر بزرگ: سهگانهی دوقلوها، کتاب اول جلد 1 آگوتا کریستف 4.2 21 حس آدمایی رو بهم می ده که می خوان با حرف های عاقل اندر سفیه منو متحیر کنن و به فکر فرو ببرن ولی به شکل احمقانه ای کل قیافه من علامت سوال میشه. 0 1 آوایوسفی 1403/7/17 حرف هایی با دخترم درباره ی اقتصاد تاریخ مختصر سرمایه داری یانیس واروفاکیس 4.0 23 کتاب برای شروع اقتصاد دقیقا همون چیزی بود که من می خواستم خیلی همه چیز رو با زبون ساده و بدون پیچیدگی توضیح داده بود و یه درک کلی از نظام سرمایه داری می ده اما باید مدنظر داشت که نویسنده سوسیالیسته و نوشته هاش هم همین جهت گیری رو دارند و برای درک بهتر نظر های مقابلش (لیبرالیسم) رو هم باید خوند. تو کتاب ارجاعات زیادب به داستان اساطیر یونان و داستان های دیگه داشت و سیر خوانش کتاب رو خیلی راحت تر می کرد ولی بعضی جاها این داستان ها بیشتر از اینکه مثالی برای اون مطلب باشه رفرنس بود و نویسنده خیلی به داده های واقعی برای اثبات حرفش اشاره نکرده بود 0 0 آوایوسفی 1403/7/9 کرگدن اوژن یونسکو 3.9 30 موقع خوندن نمایشنامه یه جوری بود که انگار همه از یه چیزی خبر داشتن به جز من و این حس تا آخر با من بود. ولی بعد از خوندن نقد ها و توضیح های نمایشنامه فهمیدم واقعا من از یه چیزی بی خبر بودم و اونم شرایط حاکم بر زمان انتشار نمایشنامه است و اتفاقا اکثرا خیلی زیاد موقع انتشار و به روی پرده اومدنش باهاش همزاد پنداری کردن. قضیه از این قراره که یونسکو با نوشتن کرگدن، انگار آینهای رو جلوی جامعهی اون زمان گرفته و ترسها و دغدغههای همگانی رو بهطور اغراقآمیزی به تصویر کشیده. در واقع، کرگدنها نمادی از یک تغییر بزرگ و ناگهانی هستند که جامعه رو تهدید میکنه. این تغییر میتونه هر چیزی باشه: از یک ایدئولوژی جدید گرفته تا یک جنگ یا حتی یک بیماری همهگیر. نکتهی مهم اینجاست که مردم در مواجهه با این تغییر، به جای مقاومت، به راحتی تسلیم میشن و خودشون رو با شرایط جدید وفق میدن. این رفتار جمعی، انتقاد اصلی یونسکو از جامعهی اون زمانه. او میخواد به ما بگه که نباید به راحتی از ارزشها و باورهامون دست بکشیم و به دنبال جریان اصلی حرکت کنیم. بلکه باید هویت فردیمون رو حفظ کنیم و حتی در برابر اکثریت بایستیم. برانژه، شخصیت اصلی داستان، دقیقا همین کار رو میکنه. اون تنها کسیه که در برابر کرگدن شدن مقاومت میکنه و تا آخر به انسان بودن خودش وفادار میمونه. البته برانژه هم ضعفها و تناقضهایی داره، اما همین تلاش برای حفظ هویت فردی، اون رو به یک قهرمان تبدیل میکنه. به نظر میرسه یونسکو با نوشتن کرگدن، میخواسته به ما بگه که حتی در سختترین شرایط هم، انسانیت و ارزشهای انسانی باید حفظ بشه. و این پیام، همچنان برای ما در دنیای امروز هم ارزشمنده 0 27 آوایوسفی 1403/7/3 تراژدی در سه پرده آگاتا کریستی 4.1 3 یه مهمونی قشنگ چی میتونه این دورهمی رو خراب کنه؟ شاید یه قتل؟ تراژدی در سه پرده/ آگاتا کریستی 1 0