یادداشت آوایوسفی
1403/12/21
خانم مارپل، بانوی پیری که در کوچهپسکوچههای ذهنش هیچ جنایتی بیپاسخ نمیمونه، یک صبح معمولی را با ورق زدن صفحهی آگهیهای فوت آغاز میکند. اما مرگ یک آشنای قدیمی، آقای رافیل، صبح او را دگرگون میکند. نامهای از وکلای او در راه است و بازی تازهای آغاز میشود. شرط ساده است: حل معمایی نامرئی، معمایی که حتی صورت مسئلهی آن هم نامشخص است. تنها سرنخها دو جملهی مرموزند: «بگذار عدالت چون آب و انصاف، چون نهری دائمی جاری گردد.» و یک تور مسافرتی: تور شماره ۳۷ شرکت "باغها و اماکن معروف بریتانیای کبیر" اینبار نه قتل در قطار است، نه جسدی در کتابخانه، اینبار عدالت، در لباسی از رمز و راز، از خانم مارپل میخواهد که پرده از حقیقت بردارد. اما آیا عدالت همیشه انتقام است؟ و آیا این پیرزن تیزبین، جایزه خود را با کشف حقیقت به دست خواهد آورد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.