یادداشتهای یگانه ونارچی (6) یگانه ونارچی 4 روز پیش مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 436 از آن دست داستانهاییست که تمام چاشنیاش به اندازه است اما به ذائقهات خوش نمیآید. در عین روند طبیعی داستان یک کشش ملالانگیز هربار من را از این کتاب دور میساخت طوری که مطالعهی این کتاب کم حجم یک ماه به طول انجامید! بنمایهی بیش از اندازه عریانش لذت کشف را از مخاطب گرفته و تا حدودی احساس پند را به او القا میکند. و در نهایت احساس دلسوزی بیش از همذاتپنداری نمود پیدا میکند. 0 4 یگانه ونارچی 1404/5/7 مسخ فرانتس کافکا 3.8 19 بعد از تمام شدن داستان تنها یک جمله از دهانم خارج شد: آه گرگور بیچاره... مسخ شاید آن داستانی باشد که همچون تلنگری آدم را از چرخهی معیوب زندگی اداری و ماشینی دلزده میکند. دستت را میگیرد و انتهای این راه را نشانت میدهد و تو را از کثافت مقصد به ترس وامیدارد. بیارزشی وجودت را هنگامی که در این چرخه عایدی نداشته باشی بیان میکند و نشان میدهد که هرچند چندیدن سال برای آن چرخه پرفایده باشی هنگامی که از کار بیوفتی دیگر همه چیز تمام شده و آدمهای اطرافت از نبودت بسیار خوشحال خواهند شد؛ حتی آنهایی که مدت زمان زیادی بدون چشمداشتی برای پیشرفتشان تلاش کردهای. مسخ داستانی برای تمام ماست که ترمز دستی را بکشیم و به اطراف خود نگاه کنیم و بگوییم اگر یک روز از خواب بیدار شویم و به یک سوسک تبدیل شده باشیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ 0 3 یگانه ونارچی 1404/5/7 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 261 داستان اینطور شروع میشود: «بسیار خوب، تا وقتی او هنوز اینجاست همه چیز خوب است. مدام میروم جلو و نگاهش میکنم. فردا میبرندش و این یعنی تنها میمانم؟ الان در سالن روی میز خوابیده، در واقع دو میز ورق بازی که به هم چسباندهاند. تابوت فردا میرسد با یک پارچهی ابریشمی سفید سفید...» سرتاسر داستان یک هذیانگویی طولانیست. داستان عاشقانهی غمانگیزی که با نفرت از شخصیت اصلی شروع میشود و به ترحم و دلسوزی برای او ختم میشود. داستانی که نشان میدهد آدمها _حتی عجیبترینشان_ در مقابل عشق، کودکی معصوم و بیدفاع میشوند. نویسنده گاه شما را مخاطب قرار میدهد و تو انگار دوست نویسنده هستی و میخواهی پای درد دلهایش بنشینی و دلداریاش بدهی و سعی کنی آرامش کنی و او بریده بریده و پراکنده داستان غم انگیزش را برایت تعریف کند، دلدادگی اش را با علت و دلیل مشروعیت ببخشد. همان طنزهای ناخوداگاه و زیرزیرکی مکالمه های دوستانه را هم داشته باشد. حتی نام بخشهای مختلف داستان گویی یک خاطره نویسی ست: من کی بودم و او کی بود پیشنهاد ازدواج نجیبترین مرد دنیا البته خودم هم باورم نمیشود مدام نقشه و نقشه دخترک سر به زیر شورش میکند خاطرهی وحشتناک رویای غرور ناگهان پرده برافتاد حالا میفهمم فقط پنج دقیقه دیر رسیدم... در عشق همیشه امیدی نهان وجود دارد! امید به بهبودی، امید به شروع تازه! اما حیف که پایان عشق همیشه نامشخص است! در نهایت آب دستتان است زمین بگذارید و این داستان کمتر از صد صفحه را بخوانید! 0 3 یگانه ونارچی 1404/5/7 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 42 سه قطره خون یک داستان مدرن است. روایتی پر ابهام و دایرهوار که همواره به دیدن سه قطره خون زیر درخت ختم میشود. از آنجایی که راوی شخصیت اصلیست و شخصیت اصلی یک دیوانهی روانپریش است روایت داستان هم از هم گسیخته و فاقد انسجام است و پیرنگ، سیر علی و معلولی مشخص ندارد و جریان سیال ذهن بر داستان حاکم است. شخصیتها به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم میشوند. شخصیتهای فرعی دخلی در پیرنگ نداشته و صرفا توسط شخصیت محوری معرفی میشوند و شخصیتهای اصلی_که گاه گمان میرود که همهشان همان شخصیت محوری باشند_سیر داستان را میسازند. اتفاقات بیرونی کمتر در داستان اهمیت دارند و نویسنده بیشتر به درون شخصیت ها رسوخ میکند. 0 0 یگانه ونارچی 1404/5/7 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 116 از روز آغاز جنگ شروع به خواندن کتاب دایی جان ناپلئون کردم و دیدن همزمان فیلمش تا کمی از فضای سیاه این روزها دربیایم. الان که تمامش کردم باید بگویم به زیباترین و طنازانهترین شکل ممکن نشان داده که توهّم خود بزرگبینی چه بلایی میتواند سر آدم آورد و پنداری خودت با دستهای خودت تیشه به ریشهات میزنی! 0 1 یگانه ونارچی 1404/5/7 کنت دومونت کریستو (دوره سه جلدی) الکساندر دوما (پدر) 4.3 8 یکی از بهترین کتابهایی که خواندهام! من همواره از مطالعهی کتابهای چندجلدی لذت بردهام چراکه مدت زمان ببشتری میتوانم با شخصیتهای آن داستان همراه باشم و همذاتپنداری عمیقتری را تجربه کنم. کنت دومونت کریستو از آن کتابهایی بود که به دلیل نثر زیبایش و درازای روایت من را با خود میکشاند و گاه درون آن زندگی کردهام. روایتی که کهنالگوهای زیادی در آن دیده میشود و گاه همین موضوع حقیقتمانندی را متزلزل میکند اما کشاکشهای روایی و پرداختهای شخصیتی به حدی جذاب خواهد بود که شما را به چشمپوشی از آن تزلزل وادار میکند. 0 2