یادداشتهای عطیه میرزاامیری (12) عطیه میرزاامیری 1404/3/16 دروغ ها درباره مادرم دانیلا دروشر 4.0 1 این کتاب یکی از محبوبترین کتابهای من شد. چرا؟ چون اشاره به بدنمندی کتاب اونقدر من رو درگیر خودش میکرد که انگار من بخشی از خانواده بودم. نویسنده که ماجراهای خانوادگی خودش رو توی بچگی نوشته، خیلی ساده به موضوع بدن اون هم بدن مادرش اشاره میکنه. اینقدر این اصل با جریانات سادهی زندگی از جمله مهاجرت ، عاطفه و زندگی زناشویی گره میخوره که من هم شبیه مادر داستان، کلافه میشدم از دست بدنی که توش زندگی میکردم و بنا نبود حواشی درونی و بیرونی این بدن دست از سرم برداره. و ترجمهی این کتاب؛ بخش زیادی از لذتی که در خوانش این کتاب بردم، مدیون مهشید میرمعزی هستم بابت ترجمهی بهشدت حرفهای و خوب این کتاب. 0 1 عطیه میرزاامیری 1404/3/12 دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 54 خیلی عجیبه، من حتی اگر بارها و بارها کتابهای ضدجنگ بخونم، بازهم وحشت میکنم از رذالت انسانها و سطح وسیع ویرانیشون. اما این کتاب با بیانی ساده و بدون اشارهای به جنگ جهانی دوم پیش رفت. ماجرای دو دوستی که در دبیرستان باهم هستند و دوستی یگانه و ویژهای دارند. همهچیز خیلی آرام درحال جریانه تا اینکه جنگ میشه. بازهم ما ویرانیای در کتاب نمیبینیم و نمیخونیم. (البته جز ویرانی رابطه دوستی اون دو فرد) اما در پایان داستان چنان سیلیای از جنگ میخوریم که من هنوز شوکه هستم. دقیقا در جملهی پایانی این کتاب کوتاه. 1 15 عطیه میرزاامیری 1403/11/3 ناخن کشیدن روی صورت شفیع الدین قاسم فتحی 4.0 3 خیلی این کتاب رو دوست داشتم چون علاوهبر اینکه دغدغهی شهرسازی نویسنده رو نشون میداد، تعلیقهای بهجا و غیرمنتظرهای داشت. اولش فکر میکردم فقط با یه خونهی کلنگی که وسط هزاران هتل نزدیک حرمه، طرفم. خونهای که یه قبر وسطشه اونقدر عجیب هست که نویسنده تماما من رو با حواشی قبر و مردهای رو که توشه، طرف کنه. اما اینجور نبود. اتفاقات و تعلیقهای متعدد درون و بیرون این خونه، من رو بکوب پای کتاب نشوند و بهم لذت داد. 0 13 عطیه میرزاامیری 1403/10/10 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 57 خیلی فکر کردم در مورد این کتاب چی بنویسم و درنهایت دارم فیالبداهه مینویسم. سختپوست کتاب خوبی بودا ولی نه از اون مدل خوبا که آدم یکسره درگیرش بشه و هی بخونه و بخونه و بخونه. کتاب با حجم کمش، تقریبا نزدیک یک ماه ونیم، دو ماه طول کشید خوندنش برای من. به ابژههای پدر ایرانیای برمیخوردم که یه جاهایی حس میکردم بابای خودم رو دارم میبینم. خوندنش بهم نچسبید ولی فکرم رو بعد از اتمام، درگیر کرد. پس باید بگم: کتاب خوبیه اما به هرکسی پیشنهاد نمیکنم. 0 0 عطیه میرزاامیری 1403/10/10 غصه را باید خورد؟ مکرمه شوشتری 4.0 6 من خیلی این کتاب رو دوست داشتم. خیلی مختصر و مفید بهمون یادآوری میکرد غصه همیشه و همهجا ممکنه باشه. اما باید یادمون باشه وقتایی که پیش ماست، لازم نیست بخوریمش. کافیه ازش دعوت کنیم پیشمون باشه و بهش گوش کنیم. حتی توی حرفاش شاید راهحلی باشه برای رفع غصه! این رمان کودک هرچند ویراستاری بهشدت بدی داشت، اما روایتش خیلی خودمونی بود. 0 0 عطیه میرزاامیری 1403/9/17 قلبت را به تپش وادار آملی نوتومب 4.2 2 این اولین کتابی بود که از نوتومب میخوندم و برام سوال شد چطور آملی نوتومب تونسته با طرح موضوعی پیچیده، عجیب و روانشناختی این چنین روان و ساده این داستان رو بنویسه؟ این کتاب در حین سادگی به یکی از مهمترین نکات تربیتی و روانشناسی اشاره میکنه: دلبستگیهای ناایمن مادر به فرزند و سرگذشتهای این چنینی. عجیب. ساده. ترسناک و حتی تکان دهنده. 0 1 عطیه میرزاامیری 1403/5/21 خصم امانوئل کارر 3.8 15 راستش از این جهت بهنظر من کتاب خوبی بود که: کلا از ژانر جنایی خوشم میاد و علاوهبراین به فکر کردن به چرایی رفتار آدما علاقه دارم. کتاب باارزشی نبود ولی برای من با این علایق گزینهی خوبی بود. مدتی هم بود که کتابی به دستم نچسبیده بود و پشت سرهم نخونده بودم، که این کتاب قفلش رو شکست. اما راستش کتابی نبود که چیزی بهم اضافه کنه. فقط سرگرمم کرد. 0 3 عطیه میرزاامیری 1403/4/14 اردوی زمستانی امانوئل کارر 3.9 11 عجیب بود و شوکهکننده. هرلحظه که به آخر کتاب نزدیک میشدم چشمام رو میبستم و میگفتم نه من اشتباه فکر میکنم. ولی واقعا کارر نشون میده که اشتباه نکردی! و لرزه به بدنت میندازه. 1 5 عطیه میرزاامیری 1402/4/14 تابستان زاغچه دیوید آلموند 3.5 5 درسته که دیوید آلموند رو روی چشمم میذارم ولی این کتابش اونقدر 《وااااااو》 نبود. شاید بهخاطر اینه که انتظار من از این نویسنده خیلی بالاست. اما اگر بخوام منصفانه بگم موضوع انتخاب شده گرچه موضوعی تکراریه اما پرداخت بهش خیلی خیلی دقیق هست و کمتر کسی اینقدر تمیز و درست سراغ خشونت و دروغهای رسانه در زمان جنگ رفته. پس باز هم توی این کتاب آلموند من رو ناامید نکرد از نوشتارش. گاهی شگفتزدهم میکرد و باعث میشد تحسینش کنم. اما چاشنی هیجانش کم و پایان بندیش معلق بود. 0 1 عطیه میرزاامیری 1402/2/31 سفر به سرزمینهای غریب سونیا نمر 4.0 20 کتاب ریتم تندی داشت. خیلی زود از فضایی وارد فضای دیگر میشد و حالت تعلیق برای خواننده ماندگار نبود. از طرفی یک سری تعلیقات برای خواننده قابل پیشبینی هم بود. اما نمیدانم چرا روایتها کشش داشت. شاید به این دلیل که شخصیت قهرمان این کتاب دختری بود که زندگی را با تمام جوانبش به خواننده نشان میداد. از خوشی گرفته تا سختیها. ماجراجویی برای قمر داستان صرفا هیجان مثبت نبود. گاهی در خلال همین ماجراجوییها چنان شکسته و فرسوده میشد که خواننده همزمان با او میترسید و میخواست از مهلکه جان سالم به در ببرد. کتاب در عین خوب بودن، روایت نابی نداشت. روایتی که هرچند دست چندم و قدیمی بود اما جذابیت هم داشت. 0 18 عطیه میرزاامیری 1402/2/20 زندگی جای دیگری است میلان کوندرا 3.8 15 این #کتاب متحیرم کرده است و تا تحیرم فروکش نکرده است باید از آن بنویسم. چون نوشتن از کتابی که خیلی خوب است، دشوار است و تنها زمانی میشود از آن نوشت که هنوز درونش باشی. این اولین تجربهی من از کوندراخوانی بود و بهنظر کتاب مناسبی از او را در زمانی مناسب خواندم. کتابی که در خودش همه چیز داشت و با زبانی طعنهآمیز هرچیز مقدسی را مورد حمله قرار داده بود. حملهای آرام و غزلگونه که خواننده با آن همراه میشود و از آن دفاع میکند. #کوندرا سعی کرده است که در این کتاب مضامین #فلسفی، #سیاسی و #روانشناسی را جای بدهد و تسلط او بر تمام این مضامین خواننده را دچار شک میکند که آیا کوندرا #سیاستمدار بوده یا #فیلسوف و یا #روانشناس؟ که باید گفت همهی اینها بهعلاوهی #شاعر ! اما بُعد روانشناسی این کتاب برای من پررنگتر از تمام ابعاد آن بود. مادری که بهدلیل کمبود یا فقدان محبت در کودکی، در بزرگسالی خود را در چاهی میاندازد که به گمانش میتواند از آن چاه #عشق بنوشد اما آن چاه او را هرروز تشنهتر میکند و درنهایت فرزندی روی دستش میگذارد. مادر تمام عشق داشته و نداشتهی خود را به سمت پسرش میریزد و گمان میکند مادرانگی میکند. اما واقعیت این است که او پدرانگی، مادرانگی، همسرانگی و حتی دوستیهای گمشدهی خود را در پسرش جستوجو و از او طلب میکند. به هرشکلی. با هرترفندی. شخصیتهای 《زندگی جای دیگری است》 در پی #آزادی هستند اما تمامشان در بند یکدیگرند و زندانی هم. #میلان_کوندرا بیرحمانه و رُک آن قسمتی از مادربودن را به تصویر میکشد که فاقد ارزشهایی است که تاکنون دیده یا شنیدهایم. او شخصیت «یارومیل» را بهانه میکند تا به خواننده زخمها و خلاءهای عمیقی را نشان دهد که مقصری ندارند و دارند. نکتهی چشمگیر دیگری که این رمان دارد، برجستهسازی ویژگیهای تنانه است. «بدن» در این رمان به اندازهی «روان» موثر است. فرار کردن مادر از بدن خودش و پس زدن خودش از بدنش شروع میشود. کوندرا زیرکانه رابطهی تن و روان را بههم پیچانده است و در قسمتهایی خواننده خودش را میخواند. خودی که یک عمر زیربار روان، بدنش را نادیده انگاشته یا با تنش قهر کرده است. و درست است آقای کوندرا: «وقتی زنی بهطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش بهصورت دشمن درمیآید.» کوندرا بهسادگی تمام پیچیدگیهای روانی انسان را نشان میدهد. آن چنان حرفهای و دقیق که نوشتن و گفتن از این کتاب خام و ناقص است. 0 10 عطیه میرزاامیری 1402/1/26 یعقوب کذاب یورک بکر 3.4 6 《ما به جایی میرویم که به آنجا میرویم.》 ساعت ۵ ونیم صبح کتاب را بعد از چندین ماه با این جملهی طلایی تمام کردم. یعقوب کذاب کتاب خوشخوان دیرخوانی بود برایم. از این جهت که وقتی میخواندمش برایم کشش داشت و وقتی نمیخواندم جذبش نمیشدم تا دوباره به سمتش بروم! برای همین چندین ماه خواندنش طول کشید. روایت این کتاب را دوست داشتم ولی راستش آغاز و پایانش را بیشتر از آن. آغازی که میخکوب کننده بود و پایانی که هیچوقت پایان نگرفت و خواننده را تا همیشه به دنبال خودش و یعقوب میکشد. 0 12