یادداشت‌های ساناز مهدوی (53)

          بی هیچ برنامه‌ریزی قبلی، امروز ۱۴ خرداد روز رحلت امام رحمت‌الله‌علیه بود که کتاب رو تموم کردم.
دستم را بگیر تا آسمان ببر، در تعقیب یار به معراج می‌روم

می‌دونستید نماز و مراحلش بازسازی واکنش‌ها و افعال و طریقهء ابراز حمد و ثنای پیامبرمون محمد(صلوات‌ا‌الله‌‌علیه) به درگاه خدا جان در شب معراج هستش؟ 

*
اینکه هم چی شد سراغ خوندن این کتاب رفتم، برام خاطرهء شیرینی شد.

دو نفر، یعنی معلم عزیزم و مامان عزیزتر از جانم، دو مشوق اصلی‌‌ام برای خوندن این کتاب بودن. بااینکه هیچ‌کدوم مستقیما به من نگفتن "آداب الصلوه" رو بخون.

صدای اولی هرچندوقت یکبار نکته‌ای مناسب حالم از کتاب رو توی گوشم زمزمه می‌کرد. و دومی کتاب رو سال‌ها پیش خریده و خونده بود و توی کتابخونه مشترکمون نگهداری می‌کرد؛ و او هم گاه به گاه از جذابیت تفسیر سورهء حمد در کتاب و از گفته‌های کتاب دربارهء تسبیحات اربعه و... زیبایی‌هایی رو تعریف می‌کرد.

هر دو بزرگتر باعث شدند بعد از بیست سال چشم‌هام متوجه دیدن و کشف آداب الصلوه بین کتاب‌های کتابخونه‌مون بشه... 

به‌هرحال، این دو عزیز در یک مقطع دوبال من شدند؛ و شاید هم بهتر بگم هر کدوم یک دستم رو گرفتند و کمک‌حالی شدند که جرئت کنم و سراغ خوندن کتابی برم که به‌نظرم سنگین بود و برای از ما بهتران.

اوایل این دو قوت‌قلبی بودند که از جرئت پرواز نترسم؛ و از جایی به بعد، در فضای کتاب آروم گرفتم و آروم‌آروم با آشنایان خداحافظی کردم و با متن، تنها شدم و آسمانِ کتاب رو طی کردم با همون اندک امکان پروازی که دل و جانم داشت.
رفتم؛ اگرچه ناچیزتر اونم که به جایی رسیده باشم.
امیدم به این "تضمین" هست که کتاب اخلاقی، خودش "دارو"ست و همین خواندنش شفاست، ان‌شاءالله.
        

1

          من کتابو ده-دوازده‌ سال پیش خوندم و همون‌موقع این برداشتی بود که اول کتاب یادداشتش کرده بودم:
"«مرسو» پوچ‌ انگار است و فلسفهء دنیای "بودن" را پوچ دیده است. اما یک ویژگی مثبت دارد و هم آن برگ برندهء اوست! 
او اهل ادا نیست؛ همان را زندگی می‌کند که صادقانه می‌اندیشد. این صداقت، یک روز در آینده اسباب نجاتش خواهد شد (همین اتفاقا به‌عنوانِ ابزاری علیه خودش در دادگاه، دربارهء ماجرای نحوهء حاضر شدنش در مراسم سوگواری و خاکسپاری مادرش استفاده شد!).

پوچ اندیشی این انسان، بیشتر از هرکسی خودش و حیات خودش را تهدید می‌کند! اما او حیات‌ستیز نیست... 

همین طرز تفکر و شیوهء «هرچه پیش آید خوش آید» که  مرسو در پیش گرفته بود، در نهایت او را به سمت مرگ و نابودی کشاند. او بدون هیچ استدلال و سبک‌سنگین-کردنی و برگزیدنی، با آدم‌ها و وقایع پیش‌آمده روبه‌رو می‌شد؛ مثلا «مارسون»..."


هنوزم به نظرم "بیگانه" دربارهء پوچی هست؛ در عین اینکه زاویه دید و موضع نویسنده، خیلی هم پویاست و دلسوزانه و آسیب‌شناسانه. 

بخش زندانی‌شدن مرسو و رویارویی‌اش با اوضاع‌واحوال درونی‌اش و فرصتی که برای تحلیل خودش و دعوتی که ازطرف کشیش برای رهایی از شرایط دریافت می‌کنه، بسیار پرمعنا و زیباست. 

منم کتاب رو با ترجمهء جلال آل احمد خوندم.

در کل اما اصلا اگه متن حتی چندخط سانسور-لازم باشه به کسی توصیه‌اش نمی‌کنم.

چرا از هنر و فنّ برگردانِ کم‌آسیب‌تر مطلب، توی ترجمه‌هامون  کمتر بهره می‌بریم؟ یادمه خانم "ویدا اسلامیه" توی ترجمهء یکی از جلدهای هری پاتر، برای بخش رقص‌‌های زوجیِ دانش‌آموزها از همین نوع برگردان استفاده کرده بود و "کنار هم قدم می‌زدند" یا همچین جایگزین مرتبطی به کار برده بود؛ چون مخاطب، کودک و نوجوان ایرانی بود.


        

1

          برشی از مقالهء اول که موضوع و موضع کتاب رو هم مشخص می‌کنه:
"بایــد مقــداری مفهوم شناســی کنیــم تــا بــه دو ســؤال جــدی  پیرامــون ایــن مطالــب پاســخ دهیــم.

یــک ســؤال ایــن اســت کــه تفــاوت هنــر  مــدرن بــا هنــر غیــر مــدرن چیســت؟ 

دقــت کنیــد حــرف از هنــر مــدرن و هنــر  اســلامی نمی زنیــم، در تاریــخ هنــر، هنــر اســلامی و هنــر مســیحی را در یــک دســته قــرار می دهیــم و هنــر دینــی می نامیــم. در ایــن دســته بندی هنــر مــدرن،  یــک طـرف قـرار می گیـرد و هنـر غیـر مـدرن طـرف دیگـر.

سـؤال دوم این اسـت  کــه وضعیــت هنــر در عصــری کــه در آن بــه ســر می بریــم، چگونــه اســت؟ 

آیــا  می پذیریــم هنــر در عصــری کــه زندگــی می کنیــم مُــرده اســت!؟ آن گونــه کــه  هــگل در قــرن نــوزده یــا بســیاری از فاســفه در قــرن بیســتم گفته‌اند..."


🔆🔆 دوستانی هم که مقالهء اول کتاب رو اشتیاق‌برانگیز دیدن، می‌تونن برای نکات مرتبط بیشتر به درس‌گفتارهای "حکمت شعر و هنر مقدس" مراجعه کنن که خود آقای یامین‌پور تدریس کردن و صوت‌هاش برای تهیه در وبگاه "طلوع حق" در دسترس هست.

        

1

          اگه هم کل صحیفه رو نمی‌خونین، با دعای ۲۴ (دعا برای پدر و مادر) و دعای ۲۵ (دعا برای فرزندان) آشنا بشین و هروقت دیدین دلتون نازکه و دعاتون بگیر هست، در حق والدین و بچه‌هاتون بخونین. جونِ آدم زلال می‌شه با خوندنشون.


دو فراز از دعای بیست‌وچهارم:

( 9 )  اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّيَا عَلَيَّ فِيهِ مِنْ قَوْلٍ ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَيَّ فِيهِ مِنْ فِعْلٍ ، أَوْ ضَيَّعَاهُ لِي مِنْ حَقٍّ ، أَوْ قَصَّرَا بِي عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا ، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَيْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِي وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا ، فَإِنِّي لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِي ، وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِي بِرّي ، وَ لَا أَكْرَهُ مَا تَوَلَّيَاهُ مِنْ أَمْرِي يَا رِبِّ .

(9) خدایا! آنچه را پدر و مادرم، در سخن گفتن با من، اگر از اندازه بیرون رفتند، یا در کاری نسبت به من زیاده‌روی کردند، یا حقّی را از من به تباهی کشیدند، یا واجبی را نسبت به من کوتاهی کردند، همه را به آنان بخشیدم و همۀ آن‌ها را به هر دو نثار کردم و از تو می‌خواهم که وزر و وبال آن را از دوش آنان برداری؛ زیرا من آنان را نسبت به خود، در کوتاه آمدنشان از حقّم متهم نمی‌کنم و آنان را در نیکوکاری‌شان دربارۀ خود سهل‌انگار نمی‌دانم و از آنچه درباره‌ام انجام داده‌اند، ناراضی نیستم.

( 10 )  فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَيَّ ، وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَيَّ ، وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَيَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ ، أَوْ أُجَازِيَهُمَا عَلَى مِثْلٍ ، أَيْنَ إِذاً يَا إِلَهِي طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِيَتِي وَ أَيْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِي حِرَاسَتِي وَ أَيْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَى أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَيَّ.

(10) ای پروردگار من! حقّ آنان بر من، از حقّ من بر آنان واجب‌تر و احسانشان به من پیش‌تر و دیرین‌تر و نعمتشان نسبت به من عظیم‌تر از این است که بر اساس عدالت، کارشان را تلافی کنم، یا با آنان مانند آنچه را با من رفتار کردند، رفتار کنم. ای خدای من! اگر چنین کنم، روزگار مدیدی که به تربیتم مشغول بودند و زحمت سختی که در نگاهداری من تحمّل کردند و آن همه بر خود تنگ گرفتند تا در زندگی من گشایش باشد، چه می‌شود؟!
 
        

2