ذوالفقار: برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی

ذوالفقار: برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی

ذوالفقار: برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی

3.7
17 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

27

خواهم خواند

8

شابک
9786007594650
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1399/10/23

توضیحات

        کتاب ذوالفقار نوشته علی اکبر مزدآبادی است که برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی را به نگارش در آورده است . نویسنده در این کتاب خاطراتی را برای اولین بار از دوران دفاع مقدس تا مجاهدت  هایی که سردار قاسم سلیمانی در جبهه مقاومت سوریه و عراق شکل گرفته را بیان می کند .|
      

لیست‌های مرتبط به ذوالفقار: برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          به نام خدا
.
یکی از چیزهایی که در تاریخ، هیچوقت تکراری نمیشه، دورانِ ارزشمندِ دفاع مقدسه. شخصا خودم به داستان‌ها و روایاتِ دفاع مقدس، خیلی علاقه‌مندم و سعی میکنم با خوندنِ کتاب‌های خوب، این روایات رو دنبال کنم.
وقتی متوجه شدم کتابی وجود داره که بسیاری از عملیات‌ها و حتی خیلی از خاطراتِ جالب اون دوران از بیانِ ح‌ق‌س نوشته شده، برای خوندنش ترغیب شدم و حقیقتا از خوندنش خیلی لذت بردم.
اینکه شما وقایع دفاع مقدس رو از بیانِ شیرینِ حاجی بشنوید، خیلی لذت‌بخشه و درواقع این کتاب، یکی از مهمترین برهه‌های درخشش‌ِ حاجی رو به تحریر درآورده.
در این کتاب، بسیاری از شخصیت‌های نابِ دفاع مقدس همچون شهیدان باقری و زین‌الدین از نگاهِ حاجی توصیف شده که با خوندنش یادِ این مصرع افتادم:
"شهیدان را شهیدان میشناسند"...
‌
بخشِ دومِ این کتاب هم به بخشی از مطالبِ مهمِ سخنرانی‌های حاجی اختصاص داره که مطالعه‌اش خالی از لطف نیست.
.
+مُضاف: اگر علاقه‌مند هستید که وقایع دفاع مقدس رو از نگاه و زبانِ حاجی بدونید و بخونید، این کتاب رو از دست ندید!
        

1

          قسمت‌هایی از کتاب با کتاب خاطرات خودنوشت حاج قاسم ، همپوشانی داشت. 
من نسخه صوتی هردو کتاب را شنیدم. سوزناک ترین قسمت کتاب آنجا بود که شهید همت از لشگر ۱۰ هزار نفری اش فقط یک دسته ۴۰ نفری باقی می ماند و بقیه در عملیات خیبر شهید میشوند ،در چشمانش انبوهی از غم و استیصال (درماندگی )بوده و به شهید سلیمانی می‌گوید به من یک گردان قرض میدهی؟ شهید سلیمانی جواب مثبت می‌دهد. شهید همت پشت ترک موتور یکی از نیروها می‌نشیند تا  بروند آن  گردان‌ را خبر کرده و  به محور لشگر ۲۷ رسول الله ببرند.  در راه  خمپاره ، هردو را شهید می‌کند و تا دو ساعت به واسطه آنکه سر هردو قطع شده بوده کسی آنها را نمی شناخته.
چون خودم کتاب نیمه پنهان ماه شهید همت را خوانده ام،  می فهمم چقدر در آن لحظات غم از دست رفتن جوانان تحت امرش  به همت فشار آورده و حتما شهادت خود را عمیقا از خدا خواسته که اینطور سریع به آرزوش رسیده. اینکه غمگین و درمانده شده اما ناامید نشده و باز هم در این شرایط به فکر ادامه دادن بوده برایم درس آموز بود. 
        

2