یادداشت‌های R. (190)

R.

R.

1404/1/25

          چیزی نیست!

داستان واسیلی آندره ایچ است که برای معامله ای همراه بنده اش، نیکیتا سپناتیج، قصد دارد به جایی برود، اما مسیر را در برف و بوران گم می کنند و اشتباه می روند. در مکانی استراحتی می کنند و در شب می روند تا به جاده بزنند و به معامله برسند، اما دوباره مسیر را پاک گم می کنند و در برف و بوران گرفتار می شوند.. و در ادامه..

کم کم دارم به این نتیجه می رسم که دیگه ترجمه سروش حبیبی رو بذارم کنار
قشنگ چندین کلمه و اصطلاح عجیب در این ترجمه بود که نشنیده بودم و نمیدونستم
اما داستان، داستان نیکی است
پنج ستاره هم فقط به خاطر اون آخرش
جایی که می گه
(هشدار اسپویل احتمالی)

این که وقتی در آن دنیا از این مرگ راستین بیدار شد خوش تر از این دنیا بود یا ناخوش تر و این که در ان دنیا همان چیزی را یافت که انتظارش را داشت یا نه، چیزی است که ما همه به زودی خود خواهیم دانست..

کم کم واقعا دارم به تولستوی علاقه مند می شم
تولستوی خوانی من به اینجا ختم نخواهد شد..
✌️

        

1

R.

R.

1404/1/16

          چرا من این کتابو خوندم و چرا اصلا با این کتاب آشنا شدم؟

متوجه شدم بازیگر لی بیونگ هون داره یک فیلم جدید بازی میکنه، به اسم
no other choice
،که توش با دوتا بازیگر درجه یک دیگه مثل پارک هی سون و یو یون سوک همبازیه
تا به ایننجا کست بی نظیره
و کارگردانش هم دوتا فیلم خطرناکه داره توی کارنامه اش
با خودم گفتم چه فیلمی اینارو دور هم جمع کرده
سرچی که زدم دیدم بر اساس این کتابه و توی ایران هم ترجمه شده
پس سریع کتابشو گرفتم و امروز خوندنش تمام شد

داستان راجع به تعدیل نیرو یک شرکت کاغذ سازی هست
وقتی یک شرکت کاغذ سازی ادغام میشه و خیلی از کارمنداشو اخراج میکنه، دوور که شغل مورد علاقه شو پیدا کرده به طریقی می فهمه باید با هفت نفر برای این کار رقابت کنه پس شروع میکنه دونه دونه به حذف اون هفت نفر

واقعا خوب بود
خیلی جاها یاد آثار پیتر سوانسون میفتادم، الان که چک کردم دیدم اون هم این کتاب رو خونده، بعید نیست از این کتاب ایده گرفته باشه
کره ای ها با چنین کستی از همچین کتاب خوبی عجب فیلمی بسازن
منتظرم
✌
        

24

R.

R.

1403/12/25

          Horrific and Brilliant!

الکس، ترجمه نشر نون
برای اینکه این ترجمه را داشته باشم واقعا جنگ اعصاب و روانی قابل توجه پشت سر گذاشتم
بعد که به دستم رسید ذوقی نمانده بود
چند روزی هم نخواندمش
تا بالاخره قرعه به نامش افتاد
روی جلد کتاب یک توصیف زیبا و در خور توجه از ابزرور نوشته:

"این کتاب خواننده را از وحشتی که او را وادار به تند خواندن می کند، به سوی مسیری پیچیده برای کشف حقیقتی تاریک پیش می برد... الکس سراسر هیجان است"

واقعا هم همین است
یک سوم اول کتاب یک تقلای وحشتناک و بی نظیر برای بقا رو شاهد هستیم آن هم توسط یک زن، الکس
الکس باید زنده می ماند، باید هر طور شده به هدفش می رسید، و این صحنه نبرد بی نظیری رقم می زند
یک سوم دوم کتاب شاهد قتل های عجیبی هستیم که شاید به نظر بی دلیل هستند و قاتل تنها یک روانی محض و مریض است
یک سوم نهایی است که پرده از رازها کنار می رود و انسان می آموزد
دردش این بود که نمی توانسته مثل بقیه انسان ها باشد، مثل تمام زن ها..

الکس رمان بی نظیری بود
ارزشش را داشت، هم هزینه ای که شد، هم وقت..

✌
        

17

R.

R.

1403/12/17

          BREATHTAKING
RINGING FAMILIAR BELLS

ترجمه نشر نون رو خوندم و باید بگم که
عجب داستان نفس گیر و هیجان انگیزی بود!

من رو یاد داستان های زیادی انداخت که مدام با خودم مرور می کردم

اول یاد داستان هیولا افتادم، جایی که یوهان لیبرتو داستان هیولای بی اسم رو می خوند
و رسید به جایی که هیولا برای پیدا کردن اسم از دیوار قصر بالا میره و از یکی از پنجره های قصر پسری رو می بینه که مریض در رختخوابش دراز کشیده
این تیکه کتاب رو که میخوندم و یاد این افتادم واقعا نفس گیر بود

دوم یاد کتاب دختر کاغذی گیوم موسو افتادم
جایی که کاراکتر یه کتاب نیمه تمام از کتاب میاد بیرون و زنده میشه و به شمایی که نویسنده ای میگه کتابتو تموم کن 😮

سوم یاد کتاب زندگی پنهان نویسنده ها افتادم
جایی که نویسنده ای مشهور یک هو کارشو متوقف می کنه و به یک جزیره برای زندگی میره
و یک روز یک زن مرموز پیداش میکنه و به خونه اش توی جزیره میره و ازش میپرسه "چرا نوشتنت رو متوقف کردی؟" و یکم دیگه میگه "یه داستان دارم که حتما باید بشنوی!"
و عجب داستانی

چهارم یاد کتاب برای یافتنت باز میگردم نوشته گیوم موسو افتادم
مردی گفتار درمان ساکن بر روی یک قایق در دریا
مصاحبه های تلویزیونی شهرت
و دختری که توی تلویزیون می بیندش و به دفترش میره تا ازش کمک بگیره

پنجم یاد کتاب آپارتمان در پاریس نوشته گیوم موسو افتادم
فرزندی که گم شده بود و پدری که باور داشت فرزندش زندست چون توی تجربه نزدیک به مرگ روح اون رو در کنار مردگان ندیده بود!

و بالاخره این داستان
ترجمه خیلی خوب
و عجب داستانی بود
گاهی به شدت ترسناک
گاهی هیجان انگیز و نفس گیر
داستانی که المان های قابل توجهی داشت
که واقعا بعضا دیوانه کننده بود
و باعث میشه آدم به فکر فرو بره..

✌
        

0