یادداشتهای motahare ghaderi (167) motahare ghaderi 1403/5/10 هیولاشناس؛ هیولاشناس ریچارد ینسی 4.5 3 من آدمی هستم که همین الانشم یه روانکاو بره عمق وجودم رو بکاوه احتمالا از این حقیقت پرده برداری میکنه که این بشر(یعنی من) به وجود هیولاها اعتقاد داره!!! فلذا خوندن کتاب یه هیجان باحالی داشت. به خصوص این جماعت انتروپافجای که حس میکنم قبلا هم راجع بهشون خوندم. تو کتاب بائودولینوی اومبرتو اکو هم فک کنم این موجودات یا چیزایی شبیه به اینا حضور داشتن که سر نداشتن و دهنشون روی شکمشون بود. . چقد نثر توپی داشت. قشنگ مناسب زمان کتاب، نوع روایتش و موضع تاریک تاریخی گونه و مرموزش. یه ذره با شخصیت پردازیاش مشکل داشتم. یه طور اغراق شده ای بود. که دکتر وارثروپ چه اون کرنز مرموز چه پسر کشیش که اسمش و یادم نمیاد. یه جورایی به طرز اغراق شده ای توصیف شده بودن و دیالوگ هاشون هم خیلی باهاشون هماهنگ نبود. به نظر من یه طوری واکنش نشون دادنای این شخصیتا اغراق شده بود که منو یاد انیمه های ژاپن می انداخت که کم تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم. یکی دو جا هم نویسنده حس تعلیق رو پروند و با سرنخ دادن راجع به ادامه ی داستان ضدحال زد. ولی جذاب بود. هم حس ترسش هم خشونتش هم داستانش هم عمقش هم نثرش و ... عالی عالی دوستش داشتم و مشتاق خوندن بقیه ش 0 5 motahare ghaderi 1401/11/1 کابوک جاش ملرمن 4.1 19 راجع این کتاب باید بگم که سوژهی خیلی خوبی داشت. وحشتو خیلی خوب پرورونده بود. لامصب خیلی قبول اینکه دیگه نمیتونی به دنیای اون بیرون نگاه کنی چون دیوونه میشی و به طرز وحشتناکی خودکشی میکنی سخته(اسپویل نکردم. اینو همون اول داستان میگه!) من خیلی جاها با داستان ترسیدم ولی خیلی جاها هم به نظرم نچسب یا خام بود. مثلا شخصیت پردازیا! به جز شخصیت گری که برای من کاامل قابل تصور و تجسم و درک بود و تا حدودی شخصیت مالوری، بقیه آدما خیلی عجولانه توصیف شدن. از شانن بگیر تا شریل و فیلیکس و دان! جولز شاید کمی به واسطه ی سگش ویکتور در اومده باشه نقشش ولی باقی خیلی سطحی ان و این اصلاً خوب نیست. اونم به عنوان هم خونه های مالوری که مدت زیادی با هم زندگی میکنن. مثلاً دان اونجوری در نیومده بود که بعداً رفتارش در قبال گری رو بشه چندان درک کرد. فصلهایی که به سفر روی دریاچهی مالوری و بچه ها می چرداختن گاهاً خوب بودن مثل اونجایی که مرد روی قایق بهشون نزدیک شد یه اونجایی که پر از پرنده بود ولی خیلی جاها هم بیخودی طولانی و اضافه بود. زیادی از حد به افکار مالوری و گفتگوی های درونیش می پرداخت که به نظرم رنگ و بوی خامی داشت. پایانش چندان تمیز و ریزبینانه طرح نشده بود. خیلی سرسری... ریک و کنستانس و ... همه کم عمق. البته احتمالاً در جلد دوم این برطرف شده دیگه! پ.ن 1: لامصب یه جاهایی حس واکینگ دد طور داشت. پ.ن 2: ذهننم رو اونقد درگیر کرده که چند بار خوابشو دیدم. توی خواب جدیدمم مالوری بود البته با داستان کاملاً متفاوت که مالوری تنها آدم زنده ی روی زمین بود. 0 13 motahare ghaderi 1401/10/27 جزیره غزاله علیزاده 3.4 3 بی خبر از نیمه ی اول این داستان، خوندمش و کمی عجیب به نظر میرسید اما قلم نویسنده ، خیلی ظریف و زیبا بود. کاملا مشخص بود برای هر جمله نویسنده از روحش و احساسش مایه گذاشته و همین دوست داشتنیش می کرد. شاعری لا به لای سطرها پنهان بود 0 10 motahare ghaderi 1401/10/19 استخوان قاپ شارلوت سالتر 3.6 2 چیز چندان چشمگیری نبود. یه جوری توقعم رفته بود از کتابه بالا که با مخ خوردم زمین. چیزی که این وسط خوشم اومد ازش وارد کردن دریا تو ماجرا بود.کمتر دیده بودم دریا محل بحث باشه تو داستان ها. که البته اون هم با پایان کشکی داستان ابهت خودش رو از دست داد. چه پایانی بود؟اصلا این چه لوس بازیه تو داستانای این ژانر جدیدا راه افتاده که بلا استثنا تو همشون کنار ماجراجویی ها وحادثه ها باید یه عشق لوس بچگانه هم باشه.چرا همیشه ما به ازای دختر(پسر)قهرمان داستان یه پسر(دختر)همراه ملیح دوست داشتنی هم باید وجود داشته باشه از قضا اینام همینجور یلخی وسط ماجرا یا تهش عاشق هم میشن و هپیلی اور افتر زندگی میکنن.یه جوری شده.اصلا کی گفته باید این مقوله ی دوست داشتن مایل به عشق رو همه جا وارد کرد و لوثش کرد؟(فیلینگ خشمگین) حالا جدا از این قضیه بماند که چقدر تهش همه مشکلات ساده و بدون هیچ جذابیتی حل شدن و هیچ منطق خفن و چشمگیر و مو بر تن سیخ کنِ تن به لرزه در آوری هم پشت راه حل ارائه شده نبود.این سوفی هم که همینجور یوهویی دقیقا سر تمام بزنگاه ها جواب همه ی سوال ها رو پیدا می کرد بدون اینکه الگوریتم چندان منطقی برای رسیدن به اون جواب در اون لحظه ی یه خصوصِ مرزی وجود داشته باشه از خوبی های داستانم یکی همون حضور دریا بود و غار و سرداب و این چیزا(سلیقه ی شخصی) . شروع داستان هم خیلی خوشایند بود و همینطور اواسط داستان ریتم خوب و پر کششی داشت. شخصیت دوقلو ها و علیاحضرت ناو هم جذابیت خاص خودشون رو داشتن 0 14 motahare ghaderi 1401/10/19 هیولاشناس : نفرین وندیگو جلد 2 ریچارد بنسی 4.6 7 خوب بود. شاید یه کوچولو جذابیتش از جلد قبلی کمتر بود. شایدم بیشتر. چون بین خوندنشون فاصله افتاده نمی تونم نظر دقیق بدم ولی عجب فضای وحشتی ایجاد میکنه این نویسنده... اصلا همه ی المان ها رعب آوره... اون جنگل لامصب درختا، نحوه ی مرگ لاروز و بقیه... حتی فضای نیویورک، از اواسط به بعد ماجرا به شدت جذاب شده بود طوری که دلم نمی اومد ریتم خوندنم رو تندتر نکنم...اونقد درگیرش شدم که با وجود مشغله ها یه نصف روز بی خیال فرم عادی زندگی شدم و تمومش کردم قلمش خوبه، تعلیقش، کنجکاویش، مخلوط کردن داستان با حقایق تاریخی، شخصیت پردازی ها گاهی باورپذیر نیستن ولی درکل خوبه... و من هی دوست دارم بفهمم آیا رمز و راز زندگی ویل هنری کشف میشه یا نع!!! پ.ن 1: من عاشق این ژانرم پ.ن 2: دلم برای اینجا تنگ شده بود... برای کتاب خواندن! حیف که زمان بیشتر از این امان نمیدهد 0 1 motahare ghaderi 1401/10/19 وصیت و صبحانه حسین صفا 4.0 4 چقده خوب بود. اصن نمی تونم از فکرش بیام بیرون.تو کمتر از یه ساعت کلشو خوندم بعد که تموم شد ،رفتم از اول شروعش کردم... "سر به زیر نیاز مندی ها مثلاً روزنامه می خواندی خوانده بودند جمله ی کلمات سطرهای نیازمندت را روز و شب در پی تو می گشتند همه سلول های غمگینم تا نشان از تو یافتم، دیدم که عوض کرده اند بندت را طعنه های تو زخم زالوها نیش زنبورهای کندوها منِ بدبخت،مثل هالوها نوش جان می کنم گزندت را چه هوس ها که می زند به سرت از دغل دوستان دور و برت من به تلخی نگاه می کنم و مگسان می خورند قندت را و به تحقیق می توان فهمید هیچ کس جز تو دلپسندت نیست از محالات ممکن است اینکه بپسندت کسی پسندت را می برندم به خوابِ دیدن تو می برندم به خاک ریختنت روی گوری که سرنوشت من است دوزخا!گور من بهشت من است" 0 6 motahare ghaderi 1401/10/18 سرفه های گرامافون محمدرضا طاهری 3.3 1 شعر میخونم اما شعر شناس نیستم که بخوام بحث تکنیکی بکنم راجع به این کتاب.اما اگه بخوام راجع به حالش بگم.اولین چیزی که بعد خوندن به ذهنم رسید این بود که چرا تا الان نخونده بودمش.شعرهای این کتاب یه حال خوبی دارن.یه حال تلخ غمزده ای!یه شکایت های از دل بر آمده ای.. که بدجور حرف دلت میشن. 0 16 motahare ghaderi 1401/10/18 انگشت جادویی رولد دال 4.0 19 عزیزِ عزیزِ عزیز همه ی دنیا باید این شکلی باشه. 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 خانه هزارتو دایانا وین جونز 3.2 5 این کتاب جلد سوم مجموعه ی قلعه ی متحرک هاوله واصلا به پای جلد اولش نمی رسه.جلد دوم این مجموعه "castle in the sky" هستش که ترجمه نشده و اونجور که من از کتابسرای تندیس پرسیدم ترجمه هم نخواهد شد.قهرمان و نقش اول این مجموعه دیگه هاول و سوفی نیستن بلکه یه دختر نوجوان به اسم شارمین بیکره که ماجراجویی های داستان رو به عهده میگیره.هرچند هاول و سوفی از یه جایی به بعد وارد داستان میشن ولی حضورشون دیگه اون حضور جذاب و پرکشش نیست.درسته داستانش به قشنگی داستان قلعه متجرک نمیشه اما بازم یه ویژگی داره که آدمو جذب خودش میکنه و اونم نوع و جنس دنیای تخیلاتی خانوم جونزه.یه دنیا پر ازموجودات و اتفاقات افسانه ای لذت بخش .از اون مدل افسانه هایی که آدم یه آن حس کیگنه خودش وارد قصه شده یه بچه ست یا یه نوجون که تمام دغدغه فکرش اینه که چطور از پس این قصه اتفاقاش بر بیاد.از اون مدل قصه ها که توش همه چی دنیای واقعی رو میشه واسه چند ساعت فراموش کرد و وارد سرزمین رویاها شد. 1 10 motahare ghaderi 1401/10/14 دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل هاروکی موراکامی 3.1 44 اونقدری که راجع بهش بد شنیده بودم،بد نبود،سبکشو دوست داشتم.ساده روایت کردنشو،حرفاشو، اون جادوی جاری توی قصه هاشو،یه حس آشنایی قدیمی داشتم باهاش. داستان های اسپاگتی و مرد یخی ش صاف رفت تو دلم نشست،همینطور اسفرود بی دم 1 14 motahare ghaderi 1401/10/14 جنگل های سکوت جلد 1 امیلی رودا 4.3 18 با این که خوندنش سرگرمی خوبی بود اما هیچ خلاقیت چندانی توی داستان ندیدم. گره ها چقد سریع باز می شدن چقدر مشکل ها زود و بی دردسر حل می شدن و امان از بی جزئیاتی... توی این سبک داستان ها ذائقه ی من لا اقل شخصیت پردازی های ظریف، فضا سازی های پیچیده و از همه بیشتر توصیفات ریز به ریز وقایع رو می طلبه و می پسنده اما توی این کتاب نویسنده انگار یه مروری بر داستانی داشت که قبل تر یکی دیگه مفصل ترش رو نوشته ولی خب بعد مدت ها یه قصه خوندم. حال داد. 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 شهر گربه ها هاروکی موراکامی 3.4 21 یه مجموعه داستان شامل داستان های :شهر گربه ها، شهرزاد،سامسای عاشق،کینو، و دیروز چندان مورد قبول واقع نشد.توقع بیشتری داشتم. احتمال داره به خاطر این باشه که تصمیم گرفتم موراکامی بشه یکی از نویسنده های مورد علاقه م دلم میخواست روند خوندن کتاب هاش شبیه صعود به قله باشه تا برسه به کافکا در کرانه خوندن این یکی به عنوان سومین کتابی که ازش خوندم شبیه استراحت توی یه دره ی کم عمق میانه های راه صعود به قله بود. داستانای شهر گربه ها و شهرزاد رو بیشتر دوست داشتم 0 0 motahare ghaderi 1401/10/14 گتسبی بزرگ اف. اسکات فیتزجرالد 3.5 115 فارغ از ترجمه ی فاجعه ی کتاب که هیچ چیزش معلوم نبود و عاری از هرگونه علایم به درد بخور نگارشی و توضیحات و پاورقی ها بود و باعث میشد خیلی چیزا احمقانه برسه، باید بگم اصلا از داستان خوشم نیومد.نه از این علاقه ی بی سر و ته توی داستان که ذره ای حس همدردی آدم رو بر نمی انگیخت و نه از شخصیت گتسبی که قابل درک نبود برام چطور به عنوان گتسبی بزرگ انقد مورد علاقه واقع شده.یه چیزهای خوبی داشت ولی...حماقت توی داستان جریان داشت.تو بطن زندگی تک تک آدما، توی تفکراتشون و رفتارهاشون و شیوه ی زندگیشون.حتی چیزهایی بیشتر از حماقت ...شاید بشه گفت تنزل آدم ها از انسانیت به حیوانیت.فقدان عقل و منطق و درک متقابل.تصور وجود همچون زمانه ای و همچون جامعه ای با همچون سبک زندگی پوچ و بی معنایی که در مهمانی های کسل کننده با صحبت های بی مغز و محتوا و سرشار از پچ پچه های خاله زنکانه می گذشت و مجالس شادمانی که آدم ها رو به مرز افسار گسیختگی و خروج از حیطه ی انسانیت می کشوند و زندگی هایی که به هیچ چیزش نمی شد اعتماد کرد و دروغ و خیانت و بی اعتمادی از سر و روش می ریخت ،آدم رو دیوونه می کنه.خوشحالم که زندگی ام ذره ای اشتراک نداره با همچین زندگیِ منزجر کننده ای،که حقیقتاٌ آدم رو یاد بوی نفرت انگیز آسفالت داغ شده توی ظهر گرم نفرت انگیز تابستون می اندازه،یاد آهن هایی که از فرط گرما یه هاله ای از رکود و انزجار دور خودشون ایجاد می کنن و بوشون هر آدمی رو برای دقایقی از زندگی بیزار می کنه. چیزی که باعث شد علی رغم پرداخت بد داستان ،شخصیت پردازی ضعیف،روایت نه چندان خوب و ترجمه ی فاجعه ،به کتاب سه ستاره بدم نه دو ستاره نفرت وصف نشدنی بود که در انتهای کتاب در من ریشه گرفته بود.تنها جایی که حس همدردی قوی در من ایجاد شد و همینطور حضور پایانی پدر گتسبی که باعث ایجاد حس خوش بینی که در سرتاسر کتاب غایب بود،شد. پ.ن: اگه دست من بود میدادم مترجمو ممنوع الترجمه کنن یه خسارت بزرگی هم ازش بگیرن. فک نکنم دیگه هیچ وقت از نشر چلچله کتاب بگیرم. 0 3 motahare ghaderi 1401/10/14 انسان 250 ساله: بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی - مبارزاتی ائمه معصومین (ع) 4.7 115 وه که چه کتاب غلیظی بود.از اول تا آخرش شیرین بود.خوندنش خیلی چیزا به من یاد داد و همینطور بهم نشون داد که چه همه چیزا هست توی تاریخ اسلام و سیره ی اماما که اپسیلونی راجع بهش نمی دونستم . منِ بعد از خوندن این کتاب یه فرقای قشنگتری داره با اون منِ قبلیه. لااقلش این شوقِ ایجاد شده ست.این کلیت و دورنماییه که قبلا نمی دونستم و حالا می دونم. میدونم که چیزی که بعد از 250 سال مبارزه ی ائمه با حکومت هایِ طاغوتی زمان خودشون به دست اومده.یه پیروزیِ قاطعه.قاطع و مطلق! با درد و رنج و خونریزی همراه بوده،با مظلومیت و تقیه و شهادت همراه بوده و شاید از دور به نظر برسه که :چقدر حیف کاش اینجوری پیش نمی رفت تا به یه پیروزی ختم می شد ولی نتیجه ی نهایی رو که می بینی متوجه میشی که این یه پیروزی بوده.یه پیروزی بزرگ، که: تموم اون پادشاهان بی چشم و روی ظالم با همه ی تلاششون نتونستن آل علی رو منفور کنن.نتونستن اسلام رو ریشه کن کنن،نتونستن از خودشون چیز خوبی به یادگار بذارن،همه شون مرده ن ،به تلخی،به حقارت،به مرگِ پست،بدون اینکه چیز خوبی ازشون به جای بمونه و حالا بعد از این همه سال تنها چیزی که نصیبشون میشه لعن و دشنامه و حس انزجاری که با شنیدن اسمشون تو دل آدما به وجود میاد ؛اما بر عکس امامانِ ما با همه ی اون شکنجه ها و مظلومیت ها،زندان رفتن ها و بازخواست شدن ها و اون شهادت ها الان محبوبن،نامشون فراموش نشده،سیره شون فراموش نشده،عشقشون باعث پیشرفته،عشقشون تعالی بخشه، و راهشون ادامه داره و دینی که تبلیغ می کردند،توی این زمونه ی تلخ و تاریک که نفرت و جنون از در و دیوارش می باره، مثل یه رگه ی نور اشباع راهشو پیدا میکنه و به دل آدمایی می رسه که مشتاقشن.این پیروزی نیست؟ این اسلامی که تر و تمیز موند و آغشته به چندیدن نسخگی نشد؟ آغشته به حماقت های انسانی و تحریف های عجیب غریب نشد؟ آدم با یکپارچه دیدن این تاریخ و با کنار هم گذاشتن این پازل که تنهابه یک چیز اشاره می کنه ،وجودش پر از آرامش و امید میشه. یه ثمره ی دیگه هم داشت خوندن این کتاب:ارزش انقلابمون برام صد برابر شد و نگاهم از اون نگاه قبلی به یه نگاه پیشرفته تر آپگرید شد!یسسس! 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 مردی به نام اوه فردریک بکمن 4.2 349 خب!خب! کتاب منهای سه فصل انتهاییش خیلی خوب بود. دنبال کردن احوالات پیرمردی که تمام زندگیش رو روی یه نظم خاصی طی کرده و با آدما نمی جوشیده و تنها باوری که همیشه با خودش داشته این بوده که باید به یه دردی بخوره.باید با دستاش یه کاری بکنه. و حالا این پیرمرد 59 ساله که شش ماهه همسر عزیزش رو که تنها چیزی بوده که به خاطرش زندگی می کرده رو از دست داده و از کار هم بازنشسته شده و دیگه هیچ دلیلی برای زندگی نمی بینه.چجوری باید با این وضع کنار بیاد؟اونم توی شهرکی که پره از آدمای فضول و بی مغز و قانون شکن؟؟؟ *** شخصیت پردازی ها خیلی خوب بودن.قلمش خیلی دل نشین بود و کار عالی که نویسنده توی این کتاب انجام داده شناختن و توصیف ظریف و دقیق احساسات بوده.از نظر من تو زمینه احساسات کارشناسیه برا خودش. توصیف ها درسته یه مقدارتکراری میشدن ولی خیلی خوب بودن. قلم طنز و رک و بی پرده ش عالی بود. کتاب خوش حرفی بود.از نظر خودم و شاید خیلی های دیگه چیزهایی که اوه روشون تعصب داشت و ذره ای تخطی از اونها باعث می شد مورد خشم ابدی این آدم قرار بگیری شاید غیر منطقی می اومدن و یا شاید اگه یه همچین آدمی توی دنیای واقعی دور و برمون باشه، نچسب و غیر قابل انعطاف به نظر برسه اما این کتاب چنان ظریف از منظر این آدم زشتی شکسته شدن قوانین رو نشون میده که به یه درک شیرین رسیدن از این آدم و قواعدش شیرین ترین دستاورد کتاب می تونه باشه. و از همین منظر کتاب دارای یه بعد همزاد پندارانه ی شدید برای من بود.دیگرانو نمیدونم ولی من برای خودم یه قوانینی دارم که از نظر دیگران احمقانه غیر منطقی و نفرت انگیز به نظر می رسه ولی کافیه یکی ذره ای از اون قوانین تخطی کنه یا از حدود تجاوز کنه اونوقت چنان مورد خشم من قرار گرفته میشه که هیچ وقت جبران نمیشه و من هیچ دلیل منطقی برای این رفتار ندارم.چون از نظرم خود همون تخطی بیانگر دلیل رفتارمه.برا همین هم خیلی جالب و خوب بود وقتی رسیدم به اون بخش کتاب که اوه از دوستش فقط برای این که بعد از عمری خودروی ولوو داشتن یه روز ولووش رو فروخته بود و یه بی.ام.دبلیو گرفته بود، متنفر شده بود و روابطشون رو به سردی گذاشته بود و اوه هر وقت میخواست دلیلی برای این واکنشش بیاره می گفت چطور میشه با آدمی که بی ام دبلیو داره دوست شد. من اینجای کتاب رو خیلی خوب فهمیدم.نه اینکه عوض نکردن ماشین ها برام یه اصل باشه ها ولی گذشتن از یه سری حدود ها رو خوب می فهمیدم.و این فاصله گرفتن از آدما رو. یه چیز دیگه ای هم که اوه روش خیلی تاکید داشت این بود که :چه دنیایی شده که مردم توش حتی بلد نیستن یه چرخ دوچرخه باد کنن یا پیچ رادیاتورا رو سفت کنن یا مثلا ماشین غیر اتومات برونن؟یه نقدی بر این که این دنیا چش شده که مردمش دیگه با دست کار نمی کنن و هیچی از هیچی نمیدونن و فرمانرواهاش کامپیوتر هان. این بحث ها خیلی منو یاد یه گفتگو با یه دوستی انداخت که :"مطهره! اگه ما یه روز از این زمانی که توش هستیم برمون دارن و ببرن به یه جای خیلی دوری در گذشته،به زمانی که هیچ تکنولوژی و برق و دانش پیشرفته ای نبوده،اون وقت نمیتونیم با این همه تجربه ای که الان از پیشرفت داریم،هیچ غلطی برای دنیا بکنیم،ما توی اون زمان نمی تونیم برای مردم رادیو درست کنیم!ما نمی تونیم دنیا رو جلو بندازیم چون فقط بلدیم چجوری از این همه چیز استفاده کنیم.ولی نمی دونیم چی پشت این همه چیز هست،نمی تونیم سیستم برق کشی راه بندازیم،،نمی تونیم یخچال بسازیم برا مردم،هیچ چی فقط میتونیم از یه سری ابزار ناشناخته برای مردمی حرف بزنیم که هیچی از اون ها نمی دونن و مطمئن باش ما رو توی یه همچون زمانی در گذشته به جرم دیوانه شدن و حتی جنی شدن یا طرد می کنن یا اعدام!!!" *** راجع به بدی های کتاب هم بخوام بگم یکیش:پایان هندی-ایرانی داستان بود که اصلا شبیه ریختن یه پارچ آب یخ رو آدمیه که گرمای داستان گرفتتش. اگه من جای نویسنده بودم که نیستم اصلا از نوشتن سه فصل آخر صرف نظر می کردم. و همون شب تولد دختر هفت ساله ی داستان همه چی رو تموم می کردم جای اینکه بخوام یه فیلم هندی ِ دل نچسب راه بندازم سرِ رابطه ی بین پروانه و اوه. و یه دلیل خاله زنکی دیگه که یه جاهایی داستان رو ناخوشایند می کرد برام و خیلی هم شخصی و سلیقه ایه، وجود آدم پررو و وراج و فضول و پر سرو صدا و معتمد به نفسی مثل پروانه ست که از قضا هیروی شماره 3 داستان از آب در اومد. آخه توی دنیای واقعی یه همچین آدم رو اعصابی که دلت میخواد تو صورتش داد بزنی که " تو یکی خفه شو" میتونه باعث حضور شادی بشه؟ من که نمی تونم باور کنم.اصلا به نظرم آدمایی که این اجازه رو به خودشون میدن که تو همه چی دخالت کنن و راجع به همه چی نظر بدن و به خودشون حق دونستن همه چی رو بدن و جای دیگران تصمیم بگیرن هیچ وقت حق ندارن آدم خوبه و قهرمان هیچ داستانی باشن.تمام 0 2 motahare ghaderi 1401/10/14 جلاد لاغر دارن شان 4.1 20 دوباره ثابت شد برام که دارن شان از نویسنده های این سبک هم عصر خودش دو سه پله ای بالاتره البته جز خانم فونکه. داستان پر کشش و پر هیجانی بود.پر از گره افکنی های ناگهانی و گره گشایی های غیر قابل پیش بینی. مثل بقیه داستانای شان اینم خیلی پتانسیل فیلم شدن داره به نظرم ایده ی استاد بوش و استاد بلر ایده ی جالبی بود! دو تا چیزش بد بود در نظرم یکی پایانش که از جنس"چند سال بعد" بود که تو کت من یکی نمی ره این پایان ها دیگری هم نام گذاری مکان های داستان بود که نمیدونم آیا از ریشه های خاصی گرفته این اسم ها رو یا نه فقط اسم های روون و باور پذیری نبودن. 0 7 motahare ghaderi 1401/10/14 راهنمای ناکامل و نامعتبر هاگوارتز جی. کی. رولینگ 3.6 14 این یکی دیگه زد تو ذوقم حقیقتا!! تمام کسایی که تو نوجوونیشون با هری پاتر زندگی کردن، عاشق رمز آلودی هاگوارتز و داستان هاش و چیزهای جادویی بودن. و من از همه بیشتر عاشق دونستن اون چیزایی که مربوط میشدن به کلاه گروه بندی و شمشیر گریفندور و راهروها و اتاق های مخفی و خوابگاه ها و تالار اسرار فوق العاده و آینه و اساس گروه بندی و نماد های هر گروه بودم. این چیزا تو خیالم داستانای عمیق و تو در تو و پرماجرا داشتن.اونوقت تو این کتاب اومده کلا 2 صفحه راجع به تالار اسررار نوشته !!!بدون هیچ چیز جادویی و داستان لبریز از خیالی!!!! اونم با چه لحنی!!! با چه نثر معمولی و پیش . پا افتاده ای دو جلد قبلی این مجموعه چون ماجراها برمی گشت به آدمایی که تو طول داستان باهاشون آشنا شده بودیم و توقع داستان پر طول و تفصیلی راجع بهشون نداشتیم مورد پسندم واقع شد. ولی این یکی؟؟؟!!! خب تو ذوقت میخوره اون شمشیر گریفندوری که همیشه تو ذهنت عجیب و جذاب جلوه می کرده رو یهو ببینی که نویسنده خیلی راحت و خوشحال میاد میگه که آره این یه بخش از ایده ش رو از شمشیر شاه آرتور گرفته و فلان جن ساختتش و تمام!!!! آخه چرا؟؟ یه ذره ماجرای جذاب قاطیش کردن مگه چه عیبی داره؟ اصلا مشکل اصلی من با این سبک مقاله نگارانه ی ماجراهای مربوط به لذت بخش ترین و مرموز ترین بخش داستان های دنیای جادوگری و هاگوارتزه ..آخه یه قصه ی پر و پیمونی چیزی.یه جور که آدم دوباره احساس کنه وارد یه ماجرای جذاب توی دنیایی شده که یه زمانی آرزوی بودن توش رو داشته. نمیخوام مقایسه کنم و اصلا جای مقایسه هم نیست ولی تالکین عزیز ماجرای حلقه نامرئی کننده رو از قصر افسون شده ی نسبیت می گیره اما عجب قصه ی اصیل و تو در تویی براش می سازه.سائورون رو چطور به هیئت مشاور خدعه گری در میاره که راز ساختن حلقه ها رو از دورف ها و الف های خاکستری یاد میگیره و چطور با رفتار های حیله گرانه ش راه رو برا اهداف شومش باز میکنه و این حلقه چه ماجرای اوریجینالی برای خودش پیش میاره. باز هم نمی خوام مقایسه کنم اما کلا یه فصل از کتاب سیلماریلیون مربوط میشه با ماجراهای دوران سوم و جنگ حلقه اون وقت همین یه فصل کوتاه میشه یه سه گانه ی شاهکار یا یه فصل دیگه ش که راجع به ماجراهای هورین و تورینه و اونقت باز این ازش یه کتاب دلنشین دیگه در میاد. یه همچین دنیای لبریز از شگفتی و اصیل و محکمی می سازه تالکین.که وقتی واردش میشی ستون هاشو محکم می بینی .میتونی بری کاملا توش قایم شی و هیچ چیز سطحی به نظر نرسه.انقد همه چی شارپ باشه و باور پذیر یا اصلا دارن شان.یه شخصیت جذاب و دوست داشتنی توی سرزمین اشباحش خلق می کنه به اسم لارتن کرپسلی.لارتن پر رمز و راز و کنجکاوی برانگیز به حال خودش رها نمی شه و یه چهارگانه بعد راجع بهش نوشته می شه که حالتو جا میاره.لبرییز از داستان و ماجرا .برای داستان خودش یه پیشینه ی پر و پیمون می سازه. ممن ترجیح می دادم خانوم رولینگ که ما رو دلبسته ی دنیای جادوگری خودشون کرده بودن یه ذره اهمیت بیشتری به خواننده ها و یا ارزش بیشتری به دنیای ساخته شده توسط ذهن خودشون می دادن و به جای این جسته و گریخته منتشر کردن ها یه مجموعه ی فوق العاده و اصیل و پر داستان دیگه رو شروع می کردن .خیلی از هوادار های هری پاتر این کتابا رو با این امید می خونن که دوباره بتونن همون هیجان دوره ی نوجوونی رو تجربه کنن ولی این کتابا سطحی تر از اونن که بتونن دوباره راه ورود به یه دنیای کاملا دور از این دنیا رو براشون باز کنن. به هر حال دست نویسنده س که چیکار کنه و لی من ترجیح میدم هرچی تو این کتاب خوندم رو لا فراموش کنم و همه چیز رو همون جور خیال انگیز در ذهنم متصور بشم 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 بیروت 75 غاده السمان 3.6 24 چه غم نامه ای بود؟! اصلا خون می چکید از کتاب.یه حال معلّقی دارم الان. نثر خوبی داشت و ترجمه ی خوبی هم.رنج و درد و بدبختی هم که موج می زد توش.رنج های ساخته ی دست بشر.رنجی که دیگران به بی گناهان تحمیل می کنند و رنجی که با بیراهه رفتن آدم به خودش تحمیل می کنه و عاقبتش یا جنونه یا مرگ و سرطانی از بدبختی که کل بدن یک شهر رو می پوشونه و بوی تعفن این بدن که گندیده و گندیده تر می شه اون قدر عادی می شه که ساکنانش بهش خو می گیرن... ماجرای وهم دو آدم که از دمشق به بهشتِ بیروت پناه می برن تا زندگیشون رو اونطور که فک می کنن درسته بسازن و با یه دروغ تو خالی رو به رو میشن.با شهری ر به رو می شن که آدم های شاد و به ظاهر خوشبختش زندگیشونو رو ویرانه های زندگی امثال ابو مصطفی و ابوملا می سازن. فضاسازی ها و نشانه پردازی های داستان خوبن.کاملا آدم رو فرو می برن توی این فضای تاریک.یه جوری که موقع خوندن این کتاب تماماً مستعد کابوس دیدن می تونید باشید.(من که دیدم:دی) چیزی که تو کتاب اذیتم کرد جولانِ آزادنه ی بی اخلاقی ها و کثافت کاری ها و احساسات مطلق بود که یه جاهایی مذموم قلمداد می شد اما یه جاهایی هم پسندیده!!! این گندهای اخلاقی اوایل کتاب پشیمونم کرده بودن از خوندن کتاب و فقط می خواستم تمومش کنم. اما به قدری پایان بندیش خوب و دردناک و و زیبا بود که نظرم از سه ستاره به چهارتا هم تغییر کرد حتی! یه نکته ی دیگه ای که دوست نداشتم این بود که خوبی در سراسر این کتاب بازنده ی اصلی ماجرا بود.هیچ روزنه ای هم برای پیروزیش دیده نمیشد. مرض حیوانیت در همه چی و همه کس ریشه می زد و شاید فقط مصطفیِ داستان بود که بارقه ای از امید رو جایی ، دور از دسترس اما شدنی زنده نگه می داشت. بخش های مربوط به مصطفی رو دوست داشتم تا حدودی.اون پایان ماجرای ابو مصطفی خیلی خوب بود. ذره ای نتونستم با فرح و یاسمینه ارتباط برقرار کنم و بتونم دل براشون بسوزونم اما عاقبتشون،خصوصا عاقبت فرح باعث شد دلم برای اون معصومیت از دست رفته بسوزه. 0 3 motahare ghaderi 1401/10/14 پدر، عشق و پسر سیدمهدی شجاعی 4.5 158 دوباره خوانیِ این کتاب تموم شد. نمی گم کتاب بی عیب و نقصیه اما، یه چیزایی فقط کارِ دله! فقط کارِ دل! - - - هر بار وقتی کتابو میخونی دلت می گیره اما هیچ بخشش به اندازه ی پایانش منو نمی سوزونه،نمی دونم چرا : "من بار سفر بسته ام و این چند روز را در فراق سوارم بی عمر زیسته ام.خبرِ حسین را باید از سجاد پرسید.من خودم دیدم که او علی رغم بیماری،یال خیمه را کنار زده بود و از پشت پرده ی لرزان اشک،به تماشای عاشورا نشسته بود" 0 3 motahare ghaderi 1401/10/14 معمای قطب نما: اختراعی که جهان را دگرگون ساخت امیردی. آتسل 4.0 1 کتاب باحالی بود.یادمه وقتی میخوندمش هیجان داشتم.به عنوان یه آدمی که قطب نما یکی از ابزارهاییه که قلبا عاشقشه، خوندن کتابی که بیاد یه تاریخچه بده در این باره و یه سیر هیجان انگیز براش ارائه بده و این وسط کلی چیز هم راجع به دریانوردی(شیرین ترین و دل نشین ترین و خفن ترین و...حرفه ی عالم)قبل و بعد از اختراع قطب نما تعریف کنه، کتاب به یاد موندنی میشه. این کتابو سال 91 یا حداکثر 92 خریدم و خوندم.3500 تومن!!! به کجا داریم می ریم؟؟؟کتاب چاپ 88ه. 3500 تومن؟؟ 0 1