یادداشت motahare ghaderi
1401/10/15
خب!خب! کتاب منهای سه فصل انتهاییش خیلی خوب بود. دنبال کردن احوالات پیرمردی که تمام زندگیش رو روی یه نظم خاصی طی کرده و با آدما نمی جوشیده و تنها باوری که همیشه با خودش داشته این بوده که باید به یه دردی بخوره.باید با دستاش یه کاری بکنه. و حالا این پیرمرد 59 ساله که شش ماهه همسر عزیزش رو که تنها چیزی بوده که به خاطرش زندگی می کرده رو از دست داده و از کار هم بازنشسته شده و دیگه هیچ دلیلی برای زندگی نمی بینه.چجوری باید با این وضع کنار بیاد؟اونم توی شهرکی که پره از آدمای فضول و بی مغز و قانون شکن؟؟؟ *** شخصیت پردازی ها خیلی خوب بودن.قلمش خیلی دل نشین بود و کار عالی که نویسنده توی این کتاب انجام داده شناختن و توصیف ظریف و دقیق احساسات بوده.از نظر من تو زمینه احساسات کارشناسیه برا خودش. توصیف ها درسته یه مقدارتکراری میشدن ولی خیلی خوب بودن. قلم طنز و رک و بی پرده ش عالی بود. کتاب خوش حرفی بود.از نظر خودم و شاید خیلی های دیگه چیزهایی که اوه روشون تعصب داشت و ذره ای تخطی از اونها باعث می شد مورد خشم ابدی این آدم قرار بگیری شاید غیر منطقی می اومدن و یا شاید اگه یه همچین آدمی توی دنیای واقعی دور و برمون باشه، نچسب و غیر قابل انعطاف به نظر برسه اما این کتاب چنان ظریف از منظر این آدم زشتی شکسته شدن قوانین رو نشون میده که به یه درک شیرین رسیدن از این آدم و قواعدش شیرین ترین دستاورد کتاب می تونه باشه. و از همین منظر کتاب دارای یه بعد همزاد پندارانه ی شدید برای من بود.دیگرانو نمیدونم ولی من برای خودم یه قوانینی دارم که از نظر دیگران احمقانه غیر منطقی و نفرت انگیز به نظر می رسه ولی کافیه یکی ذره ای از اون قوانین تخطی کنه یا از حدود تجاوز کنه اونوقت چنان مورد خشم من قرار گرفته میشه که هیچ وقت جبران نمیشه و من هیچ دلیل منطقی برای این رفتار ندارم.چون از نظرم خود همون تخطی بیانگر دلیل رفتارمه.برا همین هم خیلی جالب و خوب بود وقتی رسیدم به اون بخش کتاب که اوه از دوستش فقط برای این که بعد از عمری خودروی ولوو داشتن یه روز ولووش رو فروخته بود و یه بی.ام.دبلیو گرفته بود، متنفر شده بود و روابطشون رو به سردی گذاشته بود و اوه هر وقت میخواست دلیلی برای این واکنشش بیاره می گفت چطور میشه با آدمی که بی ام دبلیو داره دوست شد. من اینجای کتاب رو خیلی خوب فهمیدم.نه اینکه عوض نکردن ماشین ها برام یه اصل باشه ها ولی گذشتن از یه سری حدود ها رو خوب می فهمیدم.و این فاصله گرفتن از آدما رو. یه چیز دیگه ای هم که اوه روش خیلی تاکید داشت این بود که :چه دنیایی شده که مردم توش حتی بلد نیستن یه چرخ دوچرخه باد کنن یا پیچ رادیاتورا رو سفت کنن یا مثلا ماشین غیر اتومات برونن؟یه نقدی بر این که این دنیا چش شده که مردمش دیگه با دست کار نمی کنن و هیچی از هیچی نمیدونن و فرمانرواهاش کامپیوتر هان. این بحث ها خیلی منو یاد یه گفتگو با یه دوستی انداخت که :"مطهره! اگه ما یه روز از این زمانی که توش هستیم برمون دارن و ببرن به یه جای خیلی دوری در گذشته،به زمانی که هیچ تکنولوژی و برق و دانش پیشرفته ای نبوده،اون وقت نمیتونیم با این همه تجربه ای که الان از پیشرفت داریم،هیچ غلطی برای دنیا بکنیم،ما توی اون زمان نمی تونیم برای مردم رادیو درست کنیم!ما نمی تونیم دنیا رو جلو بندازیم چون فقط بلدیم چجوری از این همه چیز استفاده کنیم.ولی نمی دونیم چی پشت این همه چیز هست،نمی تونیم سیستم برق کشی راه بندازیم،،نمی تونیم یخچال بسازیم برا مردم،هیچ چی فقط میتونیم از یه سری ابزار ناشناخته برای مردمی حرف بزنیم که هیچی از اون ها نمی دونن و مطمئن باش ما رو توی یه همچون زمانی در گذشته به جرم دیوانه شدن و حتی جنی شدن یا طرد می کنن یا اعدام!!!" *** راجع به بدی های کتاب هم بخوام بگم یکیش:پایان هندی-ایرانی داستان بود که اصلا شبیه ریختن یه پارچ آب یخ رو آدمیه که گرمای داستان گرفتتش. اگه من جای نویسنده بودم که نیستم اصلا از نوشتن سه فصل آخر صرف نظر می کردم. و همون شب تولد دختر هفت ساله ی داستان همه چی رو تموم می کردم جای اینکه بخوام یه فیلم هندی ِ دل نچسب راه بندازم سرِ رابطه ی بین پروانه و اوه. و یه دلیل خاله زنکی دیگه که یه جاهایی داستان رو ناخوشایند می کرد برام و خیلی هم شخصی و سلیقه ایه، وجود آدم پررو و وراج و فضول و پر سرو صدا و معتمد به نفسی مثل پروانه ست که از قضا هیروی شماره 3 داستان از آب در اومد. آخه توی دنیای واقعی یه همچین آدم رو اعصابی که دلت میخواد تو صورتش داد بزنی که " تو یکی خفه شو" میتونه باعث حضور شادی بشه؟ من که نمی تونم باور کنم.اصلا به نظرم آدمایی که این اجازه رو به خودشون میدن که تو همه چی دخالت کنن و راجع به همه چی نظر بدن و به خودشون حق دونستن همه چی رو بدن و جای دیگران تصمیم بگیرن هیچ وقت حق ندارن آدم خوبه و قهرمان هیچ داستانی باشن.تمام
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.