یادداشت‌های نرگس حمیدی پور (13)

          کم‌حجم و روان برای فهم استعاره‌های شناختی و استعاری‌ و کاربردشان در زندگی سیاسی.
ساختار کتاب بامزه‌ست. حاصل گفت‌وگوی لیکاف و وهلینگ است و دیالوگی جلو می‌رود. شاید همین باعث می‌شود که در نسبت با موضوع، حجم کتاب کم باشد و با اینکه در حدود ۱۴۰ صفحه ترجمه شده است، ۹ فصل داشته باشد. 
این کتاب قابلیت‌های استعاره‌ساز و زمینه‌مند مغز آدمی را تشریح می‌کند و در عین حال نشان می‌دهد که مغز تا چه اندازه برای شناخت محدود به همین زمینه‌ها و وابسته به استعارات است.
لیکاف دو الگوی پدر سخت‌گیر و والد پرونده را صورت‌بندی می‌کند و بر همین اساس در زندگی سیاسی نیز حزب جمهوری‌خواه و دموکرات ایالات متحده را تحلیل می‌کند.
مترجم کتاب در نشستی در دهم مهرماه ۱۴۰۳،  به همراه مهدی قربانیان، زبان‌شناس شناختی، درباره کتاب گفت‌وگو کرده‌اند و آنجا بیشتر درباره تطابق این نگاه با وضعیت سیاسی ایران و انتخابات ریاست جمهوری اخیر سخن گفته‌اند که به نظرم شنیدنش در تکمله این کتاب و برای دستیابی به یک مصداق وطنی، مفید است.
لینکش را اینجا می‌گذارم:
https://t.me/irlogos/10309
        

0

این کتاب ۶
          این کتاب ۶ فیلم اول فرهادی را به‌مثابه نگاهی جدید در فیلمسازی ایرانی تحلیل می‌کند که من سه تا از آن‌ها را خواندم.
شاید سینمای فرهادی تلاش می‌‌کند خلا بین امر نمادین و امر واقع را آشکار کند و لحظه‌ای که سوژه‌ی شکافته تبلور می‌یابد را نشان دهد. لحظه‌ای که ضد خودش هم عمل می‌کند و قهرمان‌هایی که قرار نیست قهرمان باشند.
شاید برای همین نویسنده اسم کتاب را #بوطیقای_گسست گذاشته است.
گسستی که بخشی از آن را بین سینمای قبل از انقلاب و بعد از آن توصیف می‌کند که البته تاریخی نیست بلکه هستی‌شناختی است. به باور او، فرهادی این نظم پسین را کنار می‌زند و در نقطه‌ای بینابین حرکت می‌کند. گویی که واکنشی در برابر سینمای متافیزیکی، ارزشی، معناگرا یا... بعد از انقلاب باشد. همین رویه‌‌ی بینابینی است که به او قدرت ابهام را می‌دهد که پس از دو فیلم اولش بیش از هرچیز در پایان قصه خودش را نشان می‌دهد. همان عبارت معروفی که فرهادی را با آن می‌شناسیم: پایان‌ باز.
        

16

          به‌راستی که فقط ذهن یک جامعه‌شناس است که می‌تواند این‌گونه گودرز را به شقایق ربط دهد و از به‌ظاهر سطحی‌ترین و روزمره‌ترین امور مادی زندگی تحلیلی این‌چنین ارائه دهد!
در این کتاب عباس کاظمی با وام‌گیری از نظرات بنیامین در "پروژه پاساژها" و با ادبیاتی جامعه‌شناختی و زیست در مطالعات فرهنگی، سراغ مطالعه‌ی اشیا در ایران بعد از انقلاب رفته است.
او در فصل اول از زندگی اجتماعی و فرهنگی اشیا می‌نویسد و برای شرح این دیدگاه‌ها از انسان‌شناسی فرهنگ مادی کمک می‌گیرد و از همین نظرگاه اهمیت فرهنگ مادی را برای خواننده روشن می‌سازد.
او در مقدمه خود را وام‌دار سنت بنیامین معرفی می‌کند اما در هیچ‌کجای توضیحات نظری‌اش نگاه بنیامین را شرح نمی‌دهد.
پس از نشان‌دادن اهمیت زندگی مستقل اشیا، به سراغ زندگی سیاسی اشیا در ایران انقلابی و پساانقلابی می‌رود. به نظر من این روش که کل تحلیل او بر آن سوار شده، مهم‌ترین کاری‌ست که کاظمی انجام داده است؛ یعنی مطالعه‌ی پدیده‌ها در طول تاریخ و تغییراتی که کنار تاریخ این اشیا در جامعه رقم خورده است.
نویسنده جامعه‌ی انقلابی را از انقلاب ۵۷ تا شروع دولت سازندگی، یعنی ۱۳۶۸ تعریف می‌کند. او در این برهه، پیکان، صف، دیوارنگاره‌ها، لباس جین، کراوات و ویدیوهای ممنوعه را بررسی می‌کند و با روایت سرنوشت آن‌ها، سرگذشت جامعه‌ی ایرانی را توصیف می‌کند.
در فصل بعدی و جامعه‌ی پساانقلابی که با تاسی از نگاه خود او می‌توان آن را جامعه‌ی مصرفی نیز نامید، از پدیده‌های دیگری که ما را به این جهان متصل می‌کنند، سخن می‌گوید. کنکوری‌شدن جامعه، بچه‌پولدارهای اینستاگرامی، ایدئولوژیک‌شدن شادی، خشونت در زندگی‌ روزمره، زندگی زیرزمینی، خانه و جدایی از چیزهایی هستند که او در این بخش و جامعه‌ی پساانقلابی ایران آن‌ها را واکاوی کرده است.
کاظمی در این کتاب ارجاعات زیادی به اندیشمندان مختلفی دارد که نشان توانمندی و دانش او در حوزه‌های گوناگون مرتبط با اثر است. او نمونه‌های کاملاً عینی‌ای را به میدان آورده است اما شاید مهم‌ترین ایرادش این باشد که جزئیات و مثال‌هایش در محدوده‌ی پایتخت باقی مانده‌اند و برخی از آن‌ها نمی‌تواند به جامعه‌ی غیرتهرانی ایران بچسبد.
به هر روی، اثری‌ست ارزشمند و نزدیک و ملموس با فرهنگ کنونی ایران؛ با ادبیاتی نیک و به دور از قلمبه‌سلبمگی‌های نظری جامعه‌شناسان مقلد.
        

20

          این کتاب پیش‌تر توسط چندین و چند ناشر دیگر با عنوان " عادت‌های اتمی" منتشر شده است. می‌توان  آن را در رسته‌ی کتاب‌های توسعه‌ی فردی جای داد اما از آن دست نوشته‌های انگیزشی هیجان‌برانگیز نیست که بعد از آن گمان ببرید می‌توانید دنیا را تغییر دهید. برعکس، تلاش‌های کوچک زندگی را نشان می‌دهد که تکرار آن‌ها نتایج بزرگی را به همراه می‌آورد.
آوردن مثال‌هایی واقعی در ابتدای هر فصل، داشتن چارچوبی نوین برای خلق و پیشبرد عادت‌ها و البته گره‌زدن آن‌ها به مفاهیم اندیشمندان پیشینی، همه و همه با کوله‌باری از عمل‌گرایی در عین واقع‌گرایی خواننده را راهی مسیر زندگی عادی می‌کند. با تکرار خرده‌عادت‌ها نوید تغییر هویت می‌دهد و با کوتاهی هرکدام از فصول کتاب و درنهایت نگارش یک کتاب  ۲۰ فصلی (به‌جای مثلاً چهار فصل بزرگ) ادعای خود را در اسلوب نوشتن اثرش هم به ما ثابت کرده است.
اجازه بدهید که بگویم این کتاب توانست واقعاً مرا به حرکت درآ‌ورد و تغییراتی در زندگی روزمره‌ام ایجاد کند. تغییراتی کوچک که به‌قول خود کتاب خرده‌خرده روی هم جمع می‌شوند و شاید یک تغییر بزرگ را پیش رویمان بیاورند. هرچند همان طور که نویسنده اول کتاب اشاره می‌کند، "این پیشرفت‌ها کوچک‌اند اما باعث می‌شوند حس کنم بر زندگی‌ام مسلطم!"
بله، به‌جای نتیجه فعلاً بر تغییر سیستم تمرکز کرده‌ام، انتظاراتم را پایین آورده‌ام، دوپامین و ویژگی‌های فیزیولوژی کهن را به رسمیت شناخته‌ام، برای دستاوردهای کوچک پاداش در نظر می‌گیرم و و چندین و چند تکنیک کاربردی و ساده‌ی دیگر که گویا نیازمند آن بودم تا یکی در یک مجموعه مدام آن‌ها را برایم یادآوری کند تا سنگینی نگاهم به زندگی کمی کاهش یابد.
        

0

چند سال پی
          چند سال پیش فیدیبو چالشی راه انداخته بود که با چند سوال به تو می‌گفت اگر قرار بود نویسنده شوی شبیه چه کسی می‌شدی. برای من آمد: فریبا وفی.
نمی‌شناختمش. در گوگل جست‌وجویش کردم و دیدم آری به سلیقه‌ام نزدیک است! اما در کل وقعی ننهادم و به چشم یک بازی به آن نگاه کرده بودم. از طرفی، از همان موقع گوشه‌ی ذهنم را قلقلک می‌داد که دست‌کم یکی‌ از آثارش را بخوانم. چند روز پیش بی‌دلیل شروع به خواندن یکی‌شان کردم و دیدم نمی‌توانم زمین بگذارمش.
رویای تبت از از همان کتاب‌هایی‌ست که می‌توان بی‌شمار ناب‌جمله از آن بیرون کشید. مکالمات کوتاهی که پشت‌ هم گره‌شان ایجاد می‌شود و در همان لحظه تمام می‌شود اما عمقی را همراه دارند و چیزی را در خواننده می‌کارند که نویسنده آن را کِش نداده بلکه فرصت برداشت را به خود خواننده و میان‌متن‌های خالی داده و این‌گونه‌ست که هر تکه‌ی قصه را خیلی زود تمام می‌کند و ۱۸۰ صفحه‌ی ناقابل را در ۴۵ بخش تقسیم کرده است.
واقع‌گرا، روان و داستانی؛ با چاشنی ایهام‌های هوشمندانه و شخصیت‌پردازی دقیق. همان‌ گونه که دوست می‌داشتم. فیدیبو راست می‌گفت.
        

14

          overthinking امانم را بریده بود که در گوگل سرچش کردم تا ببینم معادل فارسی‌اش چیست. معادل فارسی را زدم و دیدم بله، کتابی با این عنوان وجود دارد که از قضا تروتازه هم است و نوشته‌ی همین سال‌های اخیر است. نمونه‌اش را از طاقچه بارگیری کردم و دیدم دلم می‌خواهد ادامه‌اش دهم اما با نسخه‌ی فیزیکی. دوست داشتم کنارش یادداشت‌های دستی بنویسم. 
تماس گرفتم با کتابفروشی. در این بین کتاب دیگری هم با همین مضمون یافتم. هردو را همان لحظه خریدم و شروع کردم به خواندن این کتاب.مثل یک کتابچه‌ی، آرام و شمرده‌‌شمرده با خودم آوردمش تا تمام شد. از نوشته‌هایش چونان تمرین مهارت‌های زندگی (!) استفاده می‌کردم و به خودم تیک می‌دادم! درواقع او را به‌جای یک راهنما و شبه‌روان‌شناس کنار خودم استخدام کردم تا در مواقع اضطرار و اضطراب به کارم بیاید و انصافاً نقش قابل قبولی را ایفا کرد.
شاید برخی نوشته‌ها و توصیه‌هایش به کتاب‌های روان‌شناسی زرد یا موفقیت بماند اما در تشخیص یکی از سهل‌الممتنع‌ترین ارکان زندگی برای من کارساز بود: شناسایی هدف و پیش‌روی سمت آن.
واقعیتِ سردرگمی در زندگی به صورتم پرتاب شد و کمی هدفمندی را برایش جدی‌تر دیدم. هرچند هنوز اقدامی عملی برایش صورت نداده‌ام اما تا همین لحظه، همین که مرا از وجود خسته‌اش آگاه کرد از این کتاب ممنونم. خودم هم باورم نمی‌شد ولی برخی از جملاتش که در نگاه نخست شبیه جملات انگیزشی اینستاگرامی بود، در روزمره‌ام تکرار می‌شود و از بودن این‌‌ها هم ممنونم.
من که نمی‌دانم گروه تفکر درخشان متشکل از چه نویسنده‌هایی است اما امیدوارم تفکرشان همواره بدرخشد و البته به عمق‌های بیشتری از تفکر نیز راه پیدا کند!
        

0