یادداشت‌های hastea (12)

hastea

hastea

5 روز پیش

          ”داستان‌هایی هم هست که همیشه بد شروع می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی از آن درک کند.“
به‌نظرم همین جمله از کتاب یک خلاصه‌ی دقیق و فشرده از فضای سوءتفاهم هست. 

اما سوال اینجاست: آیا گفتن ساده‌ترین کلمات، همون هایی که مدت‌ها در انتظار گفتنش بودیم، تا این حد سخته که شروع به طفره رفتن از حقیقت و پنهان‌کاری کنیم؟
این ناتوانی در گفتن حقیقت، همه چیز رو به سمت فاجعه می‌بره و از مضامین اصلی داستانه.

چیزی که برام جالب بود، دیالوگ‌های دوپهلو و پر از ابهامی بود که بین شخصیت‌ها رد و بدل می‌شد. هر کس انگار هم‌زمان با دو نفر حرف می‌زد: طرف مقابلش، و کسی که از درون، تمام فکرها و زندگی‌اش رو می‌دونست.

در پرده‌ی سوم، صحنه‌ی سوم مارتا می‌گه:
”از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود، تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هرگاه وقتش شد به سنگ بپیوندید.“
این جمله منو یاد شعری از میکل‌آنژ انداخت:
”خوشا به خواب، خواب همانند سنگ. تا زمانی که ننگ و جنایت دوام دارد؛ هیچ ندیدن و هیچ نشنیدن برای من منتهای خوشبختی است. مرا بیدار نکنید؛ هیس، آرام‌تر نجوا کنید.“
این شباهت برام خیلی جالب بود که نگاه هر دو به خوشبختی به حالتی مثل سنگ بودن ربط داره.
        

22

hastea

hastea

1404/5/5

رمان سقوط
          رمان سقوط رمانیه که به شکل اعتراف نامه‌ی تک گویی روایت میشه. شخصیت اصلی مردی فرانسوی به نام ژان باتیست کلامانس، در شهر آمستردام با یک غریبه هم صحبت می‌شه و کم‌کم شروع به صحبت درباره‌ی خودش بعنوان «قاضی توبه‌کار» و گذشته‌اش می‌کنه.

در یک صفحه از کتاب کلامانس به خودش اسم ژانوس رو نسبت می‌ده. ژانوس از خدایان اسطوره‌ای روم باستانه که ویژگی بارز اون داشن دو چهره است: یکی رو به گذشته و یکی رو به آینده.
ژانوی در اینجا نماد دوگانگی، تناقض و دوروییِ کلامنس محسوب می‌شه.
آیا اون یک وکیل بخشنده، مهربان، دلسوز، فروتن و متواضع است یا یک آدم خودخواه، خودشیفته، خودبزرگ‌بین که خودش رو بالاتر از همه می‌بینه؟
همین‌که این کتاب به شکل تک‌گویی نوشته شده بیشتر بر این تأکید می‌کنه که کلامانس خودش رو از لقیه شایسته‌تر و باهوش‌تر می‌دونه.

سقوط که عنوان کتابه تمثیل از دست دادن ارزش‌ها و اخلاقیات و تصویر بیرونی کلامانسه. با گذشت زمان می‌بینیم کسی که خودش رو بالاتر از همه و در عرش می‌بینه و دوست‌داره همون‌جا بمونه رفته رفته به پایین سقوط می‌کنه. در کل نشون‌دهنده اینه که یک انسان چقدر می‌تونه به پستی بره.

پایان کتاب هم خیلی نمادینه که من خیلی دوستش داشتم. حتماً درباره‌اش بخونین بعد اینکه تموم کردین. 

اگه به کتاب‌های روان‌شناختی و فلسفی علاقه‌دارین گزینه‌ی جالبیه. هر چند که بنظرم یک بار خوندنش کافی نیست.
        

42

hastea

hastea

1404/4/23

        غرور و تعصب (در واقع غرور و پیش‌داوری، همون‌طور که مترجم عنوان کرد، ترجمه‌ی دقیق‌تریه) دو ویژگی محسوس شخصیت‌های اصلی کتابه.
البته این ویژگی‌ها صرفاً برای الیزابت بنت و آقای دارسی نیست و از دید وسیع‌تر همه‌ی شخصیت‌ها دچارش بودن. از طبقه‌ی اشراف گرفته تا متوسط و عامه‌ی مردم.

نکته‌ی جالب و زیرکانه‌ای که جین آستین در نوشتن این رمان به کار برده اینه که عامل نمادین پیش‌داوری الیزابت و غرور آقای دارسی رو علت به هم رسوندن‌شون قرار داده؛
الیزابت با ورود به عمارت پمبرلی آقای دارسی، که نشون دهنده‌ی موقعیت اجتماعی، ثروت و غرورشه، متوجه تحول احساساتش نسبت به آقای دارسی می‌شه.
و آقای دارسی هم به واسطه آقا و خانم گاردینر که دایی و زندایی الیزابت بودن، فرصت دوباره‌ای با الیزابت پیدا می‌کنه. همون کسایی که دارسی بخاطر اختلاف طبقاتی و جایگاه‌‌شون الیزابت رو تحقیر و کوچیک کرد، اون هم موقع اولین خواستگاری.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

hastea

hastea

1404/4/14

          داستان با جاناتان هارکر شروع می‌شه، یک وکیل لندنی که به ترانسیلوانیا  سفر می‌کنه تا به کنت دراکولا کمک کنه تا ملکی در انگلستان بخره. اما به زودی جاناتان چیزهایی می‌بینه که به کنت دراکولا  مشکوک می‌شه. کمی بعد، جاناتان متوجه می‌شه که در واقع در قلعه زندانی شده.

این رمان راوی مشخصی نداره و در واقع از نامه‌ها، خاطرات ثبت‌شده‌ی روزانه و تلگراف‌ها تشکیل شده.  این یکی از نکات جالب کتاب بود که خیلی دوست داشتم، اینجوری با زاویه‌دیدهای مختلف سر و کار داریم و تفاوت دیدگاه‌ها رو خوب متوجه می‌شیم.

من اونقدری که باید و فکر می‌کردم از این کتاب خوشم نیومد، و بیشتر دلیلش تکرار مکررات بود. نویسنده چند مطلب رو خیلی کش داده و بارها تکرار کرده که باعث شد من آخرای کتاب خیلی تند بخوام بخونم.
فصل‌های اول که توی ترانسیلوانیا بود رو خیلی دوست داشتم، از اونجا به بعد برام افتاد توی یک چرخه‌ی بی‌پایان متأسفانه.
البته این نظر شخصی منه، اگر به ادبیات و فضای گوتیک علاقه دارید، ارزشش رو داره.

به طور کلی این کتاب از برجسته‌ترین آثار گوتیک به حساب میاد چون واقعاً فضاسازی خیلی خوبی هم ارائه داده، علاوه بر این الهام‌بخش خیلی از کتاب‌ها و فیلم‌هایی با مضمون خون‌آشامه.

        

4

hastea

hastea

1403/12/30

               داستان درباره‌ی کودک رها شده ‌ای هست که آقای آلورتی با خلوص نیت و مهربانی تمام اون رو به سرپرستی می‌گیره و بزرگ می‌کنه. باقی داستان همونطور که از اسم کتاب معلومه، سرگذشت تام جونزه و بخت و اقبالش.
     این اثر شامل ۱۸ کتابه؛ هر کتاب به طور میانگین ۱۳ تا فصل داره و هر فصل تعداد صفحات زیادی رو شامل نمی‌شه، حداکثر ۶ یا ۷  صفحه.
     چیزی که برام خیلی جالب بود شروع هر کتاب بود. در فصل اول هر کتاب، راجع به یک موضوعی خارج از داستان اصلی صحبت می‌شد: روش‌های نویسندگی، مقدمه‌نویسی، مطالبی برای منتقدان، اخلاق،  فضیلت و بسیار چیزهای دیگر. که خود نویسنده، هنری فیلدینگ، هم گفتند که اگر خوش‌حوصله نیستید یا دوست ندارید اون‌ها رو بخونید می‌تونید فصل اول هر کتاب رو رد کنید!
     هر کم و کاستی از این کتاب نام ببرم، در واقع کم و کاست خودمه؛ این کتاب از همه نظر بنظرم خیلی غنی بود. رفرنس‌های بسیار دقیق از سایر آثار کلاسیک و ادبی، تاریخ اروپا (اشاره‌های زیاد به انگلستان و فرانسه)، و ادبیات  اسطوره‌ای روم باستان (طوری که حتی یک فصل به سبک حماسی هومر نوشته شده بود.) طبعاً هر چه بیشتر در این زمینه‌ها سررشته داشته باشیم، بیشتر از ذکاوت نویسنده برای جاگذاری‌شون توی داستان لذت می‌بریم. با این حال ته کتاب یک بخش یادداشت داره که کتاب به کتاب و فصل به فصل هر جا که نیاز به توضیح بوده رو در حد توان فراهم کرده.
     اینجا هنری فیلدینگ از اون آدمای خوش‌صحبتی هست که وقتی چیزی می‌گه، شما دوست دارید ادامه‌ی حرفش رو گوش بدید و حظ ببرید. انگار روبه‌روی شکا نشسته و اون لا‌به‌لا شوخی‌هایی هم می‌کنه. انقدر صمیمانه از درد و رنج شخصیت‌ها براتون مجامله می‌کنه که شما یادتون می‌ره دست روزگاری که شخصیت‌ها رو آزرده کرده در واقع دستان نویسنده‌ی خودش و قلمش بوده.
     یک نکته‌ی دیگه که اگه نگم از کم‌لطفی حساب می‌شه، ترجمه‌ی خیلی زیبای آقای حکاک هست. من که به شخصه خیلی دوست داشتم این ترجمه رو. شعرها و ضرب‌المثل‌های فارسی همه‌جای این ترجمه بود و متن خیلی روان به فارسی برگشته.
        

24