یادداشتهای زینب محمدقلیزاد (64) زینب محمدقلیزاد 1403/6/18 شرکت سهامی آدم های مصنوعی ری بردبری 3.0 2 بردبری عزیز که داستانهای این کتاب را به زعم من در اوج خستگی و رنجوری و پختگی نوشته است برای همیشه یک نویسندهی خلاق و دوست داشتنی است. 0 3 زینب محمدقلیزاد 1402/7/14 صخره برایتون گراهام گرین 3.4 3 بیاختیار مقابل امواج تاریکی... ما اسیر خود هستیم یا اسیر سرنوشت خود؟ 1 13 زینب محمدقلیزاد 1402/2/23 یکی بود ... سه تا نبود مهدی کفاش 3.1 5 «مهم نیست کسی باور کند یا نه! اما باید صادق باشی و بنویسی، از مردانی که بودند و مردانی که میان مردم پراکندهاند و مردانی که با او خواهند آمد تا در سرزمین مردهی دلها طراوت و نور امید به حق برویانند... مردانی نورانی از جنس خورشید...» 0 13 زینب محمدقلیزاد 1402/2/12 فرانکشتاین در بغداد احمد سعداوی 3.5 2 فرانکنشتاین در بغداد خود بغداد است در ایام اشغال به دست آمریکاییها همانقدر مهآلود و ترسناک. تخیلی آمیخته با واقعیت که هنرمندی نویسنده را به نمایش میگذارد. خواندنش آسان نیست و کمی طول میکشد خودتان را در خلال داستان پیدا کنید اما ارزش خواندن دارد حداقل از این جهت که انواع شخصیتها را در وضعیت بحرانی وطن شناخت. 0 17 زینب محمدقلیزاد 1402/1/30 مرگ در ونیز توماس مان 3.3 12 به نظر بیشتر شبیه داستان کوتاهی است که زیادی کش آمده است. اگر حواستان به تمثیلها و نمادهای به کاربرده شده توسط توماس مان نباشد داستان مزهای برایتان نخواهد داشت و تبدیل میشود به مجموعهای از جملات آرایش شده و تیکهپرانیهای شکیل که خواندنش بیش از اندازه حوصله میطلبد. پس این داستان را بدون نقدهایش نخوانید که نیازمند واکاویست. 0 19 زینب محمدقلیزاد 1402/1/24 شادی در آسمان فردینان رامو شارل 3.4 4 "خوشبختی و ابدیت بدون یاد و خاطرهی بدی پدید نمیآید" 0 4 زینب محمدقلیزاد 1402/1/22 تابستان مرگ و معجزه ویلیام کنت کروگر 4.5 3 "درگذشتگان هرگز از ما دور نیستند. آنها در قلبهامان و در ذهنهامان نشستهاند و آخر سر تنها یک نفس است که ما را از آنها جدا میکند؛ آخرین بازدمِ هوا" این داستان بیش از رازآلود و جنایی بودنش با تلاشش در جهت عمق پیدا کردن مرا اسیر خود کرد. موتور داستان کمی دیر روشن میشود اما میارزد برایش صبر کرد. خانوادهی پنج نفرهی یک کشیش که معتمد بسیاری است با چالشهایی رو به رو میشود. خدا، معجزه، مرگ و مفاهیمی دیگر از بستر داستانی این رمان خوب استفاده کردهاند تا معنای خود را واضح کنند. منتها مغایرت های فرهنگی کمی در داستان زیادی توی ذوق میزند و به نظر میرسد بدون روشنگری برای مخاطب نوجوان مناسب نباشد. اما اگر صرف داستان را از دیدگاه شهروندان آمریکایی بخوانید مشکلی پیش نخواهد آمد. 0 4 زینب محمدقلیزاد 1402/1/22 گابریل لامبر آلکساندر دوما 4.2 2 بر خلاف نام الکساندر دوما که بیشتر حالتی از سختی و کلاسیکی خشک به ذهن آدم میآورد اما "گابریل لامبر" داستانی ساده است. ساده و البته شیرین. اگر دلتان داستانی کلاسیک با ریشههای انسانی خواست که همزمان وقت زیادی از شما نگیرد میتوانید روی این کتاب حساب کنید. 0 15 زینب محمدقلیزاد 1402/1/22 تنهایی پرهیاهو بوهومیل هرابال 3.8 49 همه نمیتوانند پای درد دلهای هانتا بنشینند. هانتا دل به هم زن است، مست است و هر حرف را چند بار تکرار میکند با این حال هانتا تنها کسی است که حواسش به آدمها و کتابهاست. او تنها کسی است که شمشیر داموکلس بالای سرش نه پول و شهرت که فقط سرنوشت کتابها و هنر است. دلخوشی کوچک او نجات کتابها از مرگ و رساندنشان به دست کسانی است که دوستشان دارند اما فرصت محدودی دارد. چیزی نمانده قطار مدرنتیه او را زیر بگیرد. "تنهایی پرهیاهو" پر از نماد و استعاره است. روایتی خاص که شاعرانگی بر داستان بودنش غلبه کرده اما با این حال در جان نفوذ میکند. 0 3 زینب محمدقلیزاد 1401/11/22 رنج کشیدگان و خوارشدگان فیودور داستایفسکی 4.2 7 تمام شد. صفحهی ۴۸۰ را که خواندم کتاب را بستم و چپاندمش زیر بالش. لحاف را کشیدم روی سرم. خیلی زود نفس کم آوردم اما نمیخواستم به این زودیها از آن زیر سر بیرون بیاورم. #رنج_کشیدگان_و_خوارشدگان زیر سرم بود و میخواستم هم نمیتوانستم گریه نکنم. اشکم جاری بود و مدام زیر لب میگفتم: " نباید اینطور میشد، دیدی ناتاشا دیدی گفتم رنج لزوما ضامن آینده نیست، دیدی دختر سادهدلم که بعضیها فقط به دنیا آمدهاند که رنجور کنند و بمیرند بیآنکه رنجی دیده باشند اما دوست زیباروی من حالا که این آدمها هم کنار ما نفس میکشند حداقل خودمان که نباید رنج به خودمان تحمیل کنیم، حسابی کفرم را درآوردی اما شماتت نمیکنم چرا که لایق شماتت نیستی..." دلم میخواست دستم به تک تک شخصیتها میرسید و هر چه لایقش بودند را بارشان میکردم. دلم میخواست داستایفسکی دلنازک و بیتعارف را یک گوشه گیر میآوردم و بعد از آن که حسابی گریه کردم و قلبم سبک شد دستانش را غرق در بوسه میکردم که اینقدر خوب آدمها را دیده و به تصویر کشیدهشان. این چینش کلمات کار هرکسی نیست. به او میگفتم که تا ابد دعای خیر کسانی که به ندرت به چشم جهان میآیند را به جان خریدهای و خانهی آخرتت آباد مرد. به او میگفتم که با وجود آنکه مشتتان جایی در اواسط داستان برایم باز شده بود اما من کتابتان را نه از برای پیرنگ و تعلیق که برای توصیفها و آدمشناسیاش دست گرفتم و حالا هم غرق در شعف و بغضم، این کار فقط از دست شما برمیآید و بس استاد بزرگ، آسمان هم شاهد حرفهای من است که در نیمهی بهمن چون اردیبهشت میبارد... پن: یادداشت برای چند روز قبل است. 0 24 زینب محمدقلیزاد 1401/11/2 رمان های چهارگانه جان کریستوفر جلد 3 جان کریستوفر 4.6 6 یک علمی تخیلی دلچسب. کتابی با ۵۲۸ صفحه آن هم قطع عجیب غریب و پهن که کلمات بیشتری در هر صفحه میگنجاند بدون توقف خوانده شد. این کتاب شما را میبرد به جهانی که زمین به دست سهپایهها افتاده است. حال اینکه سه پایه چیست را باید بخوانید. ویل، بینپل، هنری سه شخصیت نوجوان با هم در تلاشاند تا مسئولیتشان را نسبت به جهان خود به جا بیاورند. داستان در عین علمی تخیلی بودن بسیار واقعگراست و صرفا سعی در تزریق حال خوب ندارد بلکه میخواهد سختیهای پیدا کردن و حرکت در مسیر نجات را گوشزد کند. حالا تنها سوالی که باقی میماند این است که چرا هر ۱۰ تا ۳۰ سالهای نباید این کتاب را بخواند و به این شعار در ذهنش ثبت شود که "سه پایهها همیشه در کمیناند"؟ 0 16 زینب محمدقلیزاد 1401/11/2 عشق اول و دو داستان دیگر ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.2 4 داستانها مزیت خاصی ندارند جز همین که خاطرات نوجوانی خود دو نویسندهی عزیز تورگنیف و داستایوفسکی هستند و به قلم ایشان در آمدهاند. شاید انگیزهی ایشان هم بیان جهان از دیدگاه نوجوانان بوده و یادآوری این نکته به بزرگترها که نوجوانانی که نمیبیندشان شما را خوب میبینند. 0 12 زینب محمدقلیزاد 1401/9/16 نگهبانان جان کریستوفر 3.5 2 جان کریستوفر میگوید"انسان وقتی به حقیقتی برسه نمیتونه ساده ازش بگذره" و من بار دیگر یقین میکنم که انسان از آن چیزی ساده نمیگذرد که با رنج به دست بیاورد مثل حقیقت که هرقدر با صدای بلند فریادش بزنی کمتر شنیده میشود. به نظر تنها راه رسیدن به حقیقت تجربه است و گاهی حتی تجربه تنها راه نجات است و منع کردن آدمها از آن بزرگترین ظلم بشری است... داستان به رغم سادگی دلچسب و روان است. ماجرای دو دوست که به طرز عجیبی با هم آشنا میشوند و با وجود تفاوتهای ظاهری سرنوشت یکسانی در انتظارشان است. سرنوشتی که نگهبانان موظف به رقم زدن آن هستند. جالب توجه است که داستان در لندن ۲۰۵۲ میگذرد و من به این فکر میکنم که نویسنده چهها دیده که آیندهی دور را هم چنین در چنگ و دندان نگهبانان میبیند. آیندهای دور که لندن هنوز هم در رویای آزادیست. فرقی هم نمیکند مردم ساکن شهر باشند یا شهرستان و تکهتکه کردن جامعه تاثیری در آرمانهایشان نگذاشته و دست از تلاش برنداشتهاند. باید دید لندن در ۲۰۵۲ انقلابی به خود خواهد دید؟ 1 4 زینب محمدقلیزاد 1401/9/13 شهرهای نامرئی ایتالو کالوینو 3.6 4 بزم توصیف، نماد و تخیل است. نسخهی صوتیاش را از ایرانصدا شنیدم فقط کافی بود چشمهایم را ببندم و خودم را در مقابل تصاویری که مارکو از شهرها ارائه میکرد ببینم. آهنگین و دلچسب... با وجود همهی اینها داستان ساکن بود و کم رخداد و خب این چیزی نیست که من در داستان دنبالش باشم. به هرحال دوستش داشتم. نگاهی هنرمندانه و زیرک به شهرها. 0 12 زینب محمدقلیزاد 1401/8/30 سلاخ خانه شماره 5 کورت ونه گات 3.5 18 "آمریکاییها خوب بلدن شهرها رو از تو نقشهها حذف کنن" به نظر نمیرسد علمی تخیلی باشد بیشتر کمدی سیاهی است از حواشی جنگ. خواندن رمانهای ضد جنگ دشوار است اما اینجا نویسنده با انتخاب روشی متفاوت در بیان، مخاطب را با خود همراه میکند. داستان تک خطی نیست پس انتظار یک سری اتفاقات پشت سر هم نداشته باشید و پذیرای قلم متفاوت نویسنده شوید. به قول نویسنده هر چند پاراگراف یکبار "زندگی همینه دیگه" 1 7 زینب محمدقلیزاد 1401/8/26 جاده ی لس آنجلس جان فانته 3.9 4 آرتورو باندینی دوست داشتنی نیست اما نمیشود پای درددلهایش ننشست یعنی قلم نویسنده اجازهی این کار را نمیدهد. جملات غالبا کوتاه، روان و ریتم مناسب مانع از این است که بعد از شروع کردن کتاب آن را نیمه رها کنید. من ولی میخواهم آرتورو باندینی را نه به چشم یک نوجوان در رویای نویسندگی که به چشم تمدن غرب در آستانهی جوانیاش نگاه کنم. نوجوانی که خود را بالاتر از همه میبیند، درکی از آدمها ندارد و شاکیست که چرا کسی او را درک نمیکند، فحش حتی کادوپیچ شده رفتار غالب اوست. به زن توهین میکند اما موضوعی هم غیر از آن برای عرضه ندارد. در نهایت هم راهحلی جز فاصله گرفتن ندارد. ارزش خواندن دارد. 0 11 زینب محمدقلیزاد 1401/8/18 نه داستان جی. دی. سلینجر 3.9 13 بیش از حد دلچسب و هنرمندانه، قلم روان و نکتهسنج. عاری از هرگونه تملق و بلاهت. مشاهدهی قوی و وجدان آگاه. 0 14 زینب محمدقلیزاد 1401/8/10 زندگی جای دیگری است میلان کوندرا 3.7 13 عنوان کتاب ترغیبم کرد تا بخوانمش اما دلچسب نبود و به سختی تمامش کردم و با تصورات من فاصله داشت. جملهبندیها بسیار هنرمندانه و پیچ و تاب خوردهاند و همین سردرگمت میکند. میخواهند در مسیر انسانیت حرکت کنند اما بیشتر نکوهشی هستند در مقابل یک ایدئولوژی خاص. جایی از فصل پنجم از یک مرد چهل ساله سخن به میان میآید که تنها زندگی میکند و تعدد رابطه خصلت اوست و این فرد میشود نماد کسی که میخواهد امنیت و آزادی به دختری تنها هدیه کند. نویسنده تلاش میکند به شعرا تشر بزند که خودشان را درگیر ایدئولوژی نکنند چرا که انتهای این مسیر مرگ در انتظارشان است و آزادی وظیفهی شاعر است غافل از آنکه آزادی هم مثل شعر و هنر و حتی زندگی به خودیِ خود فاقد معنیاند و همگی فقط یک ابزارند. نگاهها و تفاسیر و به قولی ایدئولوژیها هستند که به اینها معنی میدهند. این سبک و نگاه کمی فانتری به نظر میرسد. 0 11 زینب محمدقلیزاد 1401/5/8 عصیان یوزف روت 3.8 22 عصیانی که در "عصیان" دیدم از آنی که در "ایوب" خوانده بودم بالاتر و بیپردهتر است. در ایوب با ظرافتهای داستانی و گیراتر به این موضوع پرداخته شده بود که لذت خواندنش در در خاطرم مانده اما اینجا از این خبرها نیست. در این داستان همهچیز آنقدر سریع اتفاق میافتد که انگار نه انگار با بخش اعظمی از زندگی یک انسان رو به رو هستیم درست مثل جریان واقعی زندگی... سوالاتی هم که آندریاس در پیشگاه خدا مطرح میکند حداقل برای ما آنقدر دمدستی است که به نظر خندهدار است اما همه احتمالا یکبار به آنها فکر کردهایم. از یوزف روت "ایوب" را بخوانید. 0 10 زینب محمدقلیزاد 1401/3/26 رمان نویس ساده نگر و رمان نویس اندیشمند اورهان پاموک 3.0 2 "جدی گرفتن زندگی را با جدی گرفتن رمانها در جوانیام آموختم" همین یک جمله مرا از این کتاب بس :) کتاب بیشتر دربارهی ارزش رمانخوانی است و گهگاه گریزی نیز به نکات رماننویسی میزند اما خب در این مسیر دچار پرگویی و تکرار میشود و بیش از اندازه به بدیهیات میپردازد. در کل شنیدن تجربیات و مقایسههایش خالی از لطف نیست. 0 4