یادداشتهای fateme.z.yassi (11) fateme.z.yassi 1403/11/13 دختران ایران لطیفه نجاتی 4.4 6 😎... فقط گوشیاش نبود که دم به دقیقه بین بچهها رد و بدل میشد. ما رمز عابر بانک خانم اصغری را هم حفظ بودیم. هربار توی تقویم عیدی یا مناسبتی مثل دهه فجر بود یا کارهای تحقیقیمان باب میلش بود، کارت را از کیف کوچک مشکیاش در میآورد و توی هوا تکان میداد. "امروز نوبت کیه بره بستنی بخره؟" ما هم که برای این کارها سر و دست میشکستیم. فوری یکیمان کارت را میقاپید و خودش را به بوفه کنج حیاط مدرسه میرساند. تا دورهی راهنمایی هر کس بهم میگفت بوفه، ذهنم میرفت به جایی که سر و تهش با چیپس و کیک و ساندویچ کالباس پر شده. اما خانم اصغری بوفه مدرسه را هم راحت به حال خودش نگذاشته بود. گاهی با خودم میگفتم خانم بوفه را هم به شاگردی قبول کرده. یک روز صبح دیدیم دور بوفه مدرسه را یک طَلق گنده کشیدهاند. با زهرا و عاطفه خودمان را رساندیم پشت طلق. چند قفسه و تعدادی کتاب روی هم تلنبار شده بود. عاطفه دهانش را مثل ماهی باز و بسته کرد: "وووو ... بچههاااا کتابا رو! گزینه جدید منوی کافه." دستهایم را توی سینه قلاب کردم و گفتم: "شک ندارم کار خانم اصغریه. اصلاً حاضرم شرط ببندم. هرجا کتاب باشه پای خانم اصغری درمیونه." فردا صبحش همه را به خط کرد برای سر و سامان دادن به کافه کتاب مدرسه. کم کم آنجا شد پاتوق زنگهای تفریح. ... ✨متنی که خواندید بخشی از روایتِ زندگی و تجربیات "خانم زهرا اصغری" به قلم مریم برزویی بود. کتاب "دختران ایران" روایت موفقیت، سختکوشی و مسئولیت پذیریِ شانزده بانویِ ایرانی به قلم هفت نویسنده میباشد. بانوانی که هر کدام در حرفهای متفاوت از بقیه زندگی خود را پشت سر گذاشتهاند و با سختکوشی، پشتکار و تلاش فراوان میتوانند الگویی برای تمام دختران این مرز و بوم باشند. فرقی نمیکند چه عقیدهی دینی یا سیاسیای داشته باشید، اخلاق خوب، انسانیت، مهربانی، وطن دوستی و کمک به دیگران تنها تعدادی از صفات خوب این بانوان است که میتواند سَرمشق زندگیمان باشد. 📝از مطالب جالب، شیرین و آموزنده کتاب که بگذریم؛ این مسئله که روایتهای کتاب توسط نویسندههای متفاوت نوشته شده بودند، برایم خیلی جالب بود. نوع قلم، تفاوت نگاه و ... نویسندهها را میتوانستم ببینم و لذت ببرم و از آنها نوشتن را یاد بگیرم. 📚بیصبرانه منتظر جلد بعدی این کتاب هستم. 🖇کتاب چند مشکل نگارشی کوچک داشت که امید است در چاپهای بعدی اصلاح شوند. #معرفی_کتاب #دختران_ایران مجموعهی روایت زن ایرانی / #جلد_اول به قلم جمعی از نویسندگان: #معصومه_امیرزاده #مریم_برزویی #فاطمه_سلیمانی_ازندریانی #فاطمه_شایان_پویا #سمیه_عالمی #لطیفه_نجاتی #مرضیه_نفری دبیر ادبی: #معصومه_امیرزاده دبیر علمی-اجرایی: #ملیحه_بخشی_نژاد #انتشارات_راه_یار #خانه_هم_بازی تصویرگر: #وحید_خاتمی 1 5 fateme.z.yassi 1403/10/20 تاریخ مستطاب آمریکا محمدصادق کوشکی 4.4 40 ❌... بر اساس خاطرات و اسناد و تصاویر موجود از ابوغریب، دورههای آموزشی حقوق بشر آمریکایی به زندانیان عراقی شامل موارد زیر میشد: ۱"برهنه کردن زندانیان به شکل کامل و چیدن آنها بر روی یکدیگر و تشکیل تپه یا هرم از زندانیان برهنه و گرفتن عکس ای این صحنه ها. در این تمرین زندانیان ضمن آشنا شدن با چگونگی ساخت تپه یا هرم، مقدمات طراحی و مهندسی چیدمان را نیز از مربیان آمریکایی فرا میگرفتند. ۲"برهنه کردن زندانیان مرد و پوشاندن لباسهای زیر زنانه به آنها. در این تمرین، زندانیان مرد با لباس زیر زنانه و تفاوتهای آن با لباسهای زیر مردانه آشنا میشدند. ۳"برهنه کردن زندانیان زن و مرد به شکل کامل و مجبور کردن آنها به اَعمال خلاف عفت. هدف از انجام این تمرین آشنا شدن زندانیان با تفاوتهای جسمی و آناتومیک میان زن و مرد بوده است. ... 📖متنی که خواندید، بخشی از کتاب "تاریخ مستطاب آمریکا" بود. کتابی که به گفته نویسنده سعی داشته است برخی از جنایات آمریکا را به صورت طنز بیان کند. البته طنز که چه عرض کنم! این جنایات و اتفاقات آنقدر تلخ هستند که جایی برای طنز بودن باقی نمیگذارند! 📝متن کتاب روان بود و کاریکاتورهای استفاده شده در بین مطالب، به جذابیت کتاب اضافه کرده بود، گرچه به نظر من برخی از کاریکاتورها چندان مرتبط با متن نبودند. در سخنان ابتدای کتاب، تهیهکنندگان آن معتقدند توانستهاند از پس طنز بیان کردن تاریخِ جدیِ آمریکا بربیاند، که به نظر من اینطور نبود، و وجهه طنز کتاب کمرنگ بود. در مواردی هم متن کتاب مشکلات ویراستاری داشت. در نهایت کتاب آنطور که انتظار داشتم قوی و کامل نبود، تنها فایدهاش این بود که نسبت به خیلی از مسائل دیگر کنجکاو شدم تا حتما دربارهی آنها مطالعه کنم. 🤷🏻♀️در اسلاید دوم و سوم عکس از فهرست منابع و سخنان ابتدایِ کتاب را میگذارم. ⏬یک بخش دیگر از متن کتاب را داخل کامنتها مینویسم، اگر مایل بودید، بخوانید. 😅🥴مشکل دیگری که با کتاب داشتم این بود که قطع آن "خشتی" بود و جا به جایی و دست گرفتن آن کمی سخت بود. #معرفی_کتاب #تاریخ_مستطاب_آمریکا نوشته #محمد_صادق_کوشکی کاریکاتوریست #مازیار_بیژنی #انتشارات_شهید_کاظمی 0 1 fateme.z.yassi 1403/9/11 ناتا زهرا باقری 4.3 27 👧🏻... پشت سر مالک وارد اتاق شدم. پشتی را به دیوار تکیه دادم تا بنشیند. عِقال و چفیهاش را از سر برداشت و به دستم داد. به میخ دیوار آویزان کردم و روی تشکچه کنارش نشستم. با هیجان گفت: "خوله، امروز بعد از نماز ظهر در مسجد نشسته بودیم، غلام یکی از انصار وارد مسجد شد و گفت: " سیدی! بانویتان فارغ شد؛ بچه دختر است." چهرهی مرد سرخ شد و در هم فرورفت و بی هیچ سخنی، غلام را راهی کرد و خودش هم بلند شد که به خانه برود. پیامبر صدایش زد و گفت: "بنشین. برای چه ناراحتی؟ برای اینکه فرزندت دختر است؟" چیزی نگفت. پیامبر فرمود: "روزیاش را که خدا میدهد، سنگینیاش را زمین تحمل میکند و تو فقط مانند یک گل، او را میبویی." بعد با نگاهی به جمع فرمودند: "از برکت زن این است که فرزند اولش دختر باشد. دختران بهترین فرزنداناند. با محبتترند به پدر و مادر. خدا را بابت این نعمت شاکر باش." خوله! از مسجد تا خانه را دویدم تا بگویم اگر این بچه دختر باشد، هرچه بخواهی برایت میخرم." ... 🌠متنی که خواندید بخشی از کتاب "ناتا" بود، داستان دختری که در سن کم به ناچار به بردگی میرود تا شاید خانوادهاش بتوانند بدون اون زندگی بهتری داشته باشند، دختری که با وجود همه سختیها، سعادت این را پیدا میکند که در زندگیاش بهترینِ مخلوقاتِ خدا را ببیند. 📚سِیر داستان را دوست داشتم و برایم جذاب بود، پایان داستان را هم با اینکه تلخ بود دوست داشتم. اما به نظرم داستان هنوز جایِ کار بیشتری داشت و میتوانست از این بهتر باشد؛ توصیفات مکانها و شخصیتها کامل نبود. گاهی در بین متن از جملات عربی، احادیث و آیات استفاده شده بود، که بهتر بود معانی و منابع آنها در پاورقی یا انتهای کتاب گفته میشد. 🖇من این سبک داستانها را که برگرفته از یک حادثه یا اتفاق تاریخی مذهبی هستند، میپسندم، اما همچنان بین نویسندگان و اهلِ فن دربارهی کم و کیف این سبک داستانها اختلافاتی وجود دارد. 📖در نهایت به کسانی که به تازگی کتابخوانی را شروع کردهاند و به دنبال یک داستانِ جذاب، آموزنده و تاریخی مذهبی هستند، کتاب "ناتا" را پیشنهاد میکنم. #معرفی_کتاب #ناتا نوشته #زهرا_باقری #انتشارات_شهید_کاظمی 0 2 fateme.z.yassi 1403/8/26 هواتو دارم محمدرسول ملاحسنی 4.4 52 🧕🏻_من که از بچگی عاشق کار توی مدرسه بودم؛ ولی رفتنم به مدرسه باعث میشه زیاد خونه نباشم و وقتهایی که میخواهیم با هم باشیم، محدودتر میشه، مشکلی نداری؟ خوب فکرهات رو بکن، بعد جواب بده. _حاضرم کمتر ببینمت، حتی بعد از اینکه رفتیم سر خونهزندگیمون، ناهار تخم مرغ بخورم، خونه هم نامرتب باشه؛ ولی تو وقتت رو بذاری برای کارهای تربیتی و اگه کاری از دستت برمیآد، انجام بدی. من اونطوری راضیترم ازت. توقع هم دارم برای رضای خدا کار کنی، نه حقوق و پول. تامین زندگی وظیفهی منه. پس تو دنبال کارهای فرهنگی باش و اگه درآمدی هم داشتی، صرف کار تربیتی برای بچهها کن؛ چون پول معلمی خیلی برکت داره. ... 📖متنی که خواندید بخشی از کتاب "هواتو دارم"، "روایت زندگی شهید مدافعِ حرم مهندس مرتضی عبداللهی" بود. مَردی که در زندگی خودش هیچ چیز کم نداشت، همه تفریحات این دنیا را تجربه کرده بود، وضع مالیِ خوبی داشت، همسر و شغل خوبی داشت، اما رفت و تا پایِ جان در راه اعتقاداتش ایستادگی کرد. در بخشی از خاطرات شهید آمده است که ایشان تاکید کردند به همه بگویید "مرتضی" در زندگیاش چیزی کم نداشت، پس برای پول نرفت؛ تا جوابی باشد برای همه کسانی که گفتند مدافعان حرم برای پول رفتند! 🖇خاطراتی که از شهید در کتاب گفته شدهاست، مسائلی هستند که همه ما در زندگی با آنها روبهرو میشویم، اما چیزی که منحصر به فرد است نوع نگاه و رفتار شهید نسبت به این مسائل است. به همین جهت میتوان از زندگی این شهید، برای یک زندگی بهتر درس گرفت. ✨متن کتاب مثل سایر آثار آقای "ملاحسنی"، روان، جذاب و گیرا است و خواننده را با خود همراه میکند. 🌟بنابراین خواندن این کتاب را از دست ندهید! 📝در چند مورد جزئی متن کتاب مشکل نگارشی داشت، البته کتاب من چاپ اول هست و انشاءالله این مشکلات در چاپهای بعدی رفع شده باشد. 🌹بیست و سوم آبان سالروز شهادت این شهیدِ بزرگوار هست. 🌿ما امنیت امروز کشورمان و دوری از جنگهای داعش را مدیون فداکاری مدافعین حرم در سوریه هستیم. یاد و خاطرهی شهدای مدافع حرم گرامی و راهشان پر رهرو باد. #معرفی_کتاب #هواتو_دارم "روایت زندگی شهید مدافعِ حرم مهندس مرتضی عبداللهی" نوشته #محمد_رسول_ملاحسنی #انتشارات_شهید_کاظمی 0 3 fateme.z.yassi 1403/7/10 من خواب دیده ام فاطمه الیاسی 3.8 10 🌅...نور تند مشمئزکنندهای از پشت پنجرهی چوبی به اتاق میتابد و میخواهد از لای پلکهای نیمه بازم، خودش را به مردمک چشمهایم برساند. با کلافگی ملافه را کنار میزنم و رویم را برمیگردانم. طرهای موی سیاه، توی دماغم میرود و عطسه میکنم. دست دراز میکنم تا صورت فضل را نوازش کنم. عجیب است که گریه نکرده و خودش را روی من نینداخته. دستم روی تشک میلغزد و به دنبال پاهای کوچک گوشتالویش میگردد. هرچه دستم پیش میرود، جز خنکای تشک چیزی حس نمیکند، بازوی کشآمدهام را رها میکنم، به شکم دراز میکشم و زمزمهوار میگویم: عزیزِ مادر کجا رفتی؟ داری چهکار میکنی؟؛ منتظر صدای نازک گوشنوازش میمانم؛ اما صدایی جز هوهوی یاکریم به گوش نمیرسد. یک چشمم را باز میکنم و از لابهلای انبوه مژههای سیاهم، اتاق را از نظر میگذرانم؛ اما فضل را نمیبینم. سراسیمه از جا بلند میشوم و به سمت در خیز برمیدارم. ... 📚متنی که خواندید خطوط ابتدایی کتاب "من خواب دیدهام" را تشکیل میدهد. کتابی که به برخی اتفاقات پنهانیِ کوفه و مدینه در زمانِ حضور امام کاظم(ع) و بعد از شهادت ایشان، و چگونگی تشکیل گروه "واقفیه" اشاره میکند. 📖کتاب ابتدا از زبان زنی به نام "نسیبه" روایت میشود که ماموریتی خطرناک به او سپرده شده است. اما کمی بعدتر مردی به نام "حیان" به داستان اضافه شده و بخشی از ماجرا از نگاه او روایت میشود. 🖇متن کتاب روان و ساده است. زاویهی نگاه نویسنده تازگی داشت، و قلم و نوع روایتِ ایشان برایم جذاب بود. شخصیت "نسیبه" مرموز و جالب بود. اما هرچه به انتهای کتاب نزدیکتر میشدم سِیر اتفاقات مبهمتر و بیان جزئیات کمتر میشد. پایان کتاب چندان برایم جالب نبود چون سرنوشت تعدادی از شخصیتها، به ویژه شخصیت اصلیِ کتاب که ظاهراً "نسیبه" است، مشخص نشد. 🔮رمانهایی با این سبک و سیاق همیشه برایم جذاب بودهاند، اما مشکل این کتابها این است که منبع اتفاقات تاریخی و مذهبی گفته شده در داستان، در کتاب بیان نمیشود و در واقع مرز بین واقعیت و خیالِ نویسنده چندان مشخص نیست. 🍁در نهایت اگر مثل من این سبک داستانها را میپسندید، موضوعِ جذابِ کتاب و هنرِ نویسنده، ارزش یک بار خواندن را دارد. #معرفی_کتاب #من_خواب_دیدهام نوشته #فاطمه_الیاسی #نشر_بین_الملل 0 4 fateme.z.yassi 1403/6/25 ویولون زن روی پل خسرو باباخانی 4.3 135 😓... دخترم در صف از شدّت گرما از حال میرود و بیهوش میافتد کف پیادهرو. حالا هیچکس هم نمیدانسته خانهاش کجاست. خلاصه یک ساعتی خانه به خانه میگردند تا بالاخره خانهمان را پیدا میکنند. من چه کردم؟ فقط تشکر! تشکر کردیم و آوردیمش خانه. نگاه و متلکهای همسایهها و هممحلیها را هیچ وقت فراموش نمیکنم که "تو با این قد و هیکل خانه هستی و آن وقت این طفل معصوم باید برود نان بگیرد؟" فکر میکنید من چه کار کردم؟ _نمیدانم. کمی که به خود آمد و مادرش تیمارش کرد، رفتم سراغ بساطم در آشپزخانه و خیلی زود مثل یک خاطرهی دور فراموش کردم. باور میکنید؟ انگار حادثه مال پنجاه سال پیش است. _شما بگویید، باور میکنم. این است که میگویم اعتیاد چیزی را از آدمیزاد میگیرد که هیچ بیماری دیگری نمیگیرد. اسمش چیست را دقیقاً نمیدانم. راست میگویم. ... ✨متنی که خواندید بخشی از کتاب "ویولن زن روی پل" بود، این کتاب روایت رهایی آقا خسرو از تاریکیهاست. کسی که نه تنها خودش از تاریکی به سمت نور قدم برداشت بلکه با مهربانی و محبت دست همنوعان خویش را گرفت و به سوی نور بُرد. 📝این کتاب روایتی دارد که در دنیای امروز کمتر به آن پرداخته شده است. دیدن دنیا، آدمها و رفتارهایشان از نگاه یک فرد مبتلا به اعتیاد، برای من موضوع جدیدی بود که تا به امروز چیزی درباره آن نمیدانستم. کدام یک از ما تا به حال پای درد و دلهای یک فرد مبتلا به اعتیاد نشستهایم و به درد و رنجهایش گوش سپردهایم؟! یک فرد معتاد به مواد مخدر در نگاه اکثر ما، یک آدمیزاد بیاراده و منزجرکننده است. اما خواندن این کتاب نگاه شما را به افراد مبتلا به اعتیاد تغییر میدهد، همه ما در ظاهر میگوییم که "یک معتاد مجرم نیست، بیمار است" اما واقعاً به آن باور نداریم؛ خواندن این کتاب به شما کمک میکند این حقیقت را باور کنید. 🖇کتاب "ویولن زن روی پل" برای من بسیار جذاب بود، چون تا به امروز، کتابی با این موضوع نخوانده بودم. اطلاعاتی که کتاب درباره زندگیِ یک فرد مبتلا به اعتیاد، چالشها و سختیهایش در اختیار خواننده قرار میدهد، ارزشمند و قابل توجه است. نوع روایتِ آقای باباخانی از زندگیِ خودشان ساده، صادقانه و بیآلایش است، که من آن را دوست داشتم. ☀️در نهایت اگر مثل من طرفدار کتابهایی با موضوعات جدید و زندگینامه اشخاص هستید، پیشنهاد میکنم خواندن "ویولن زن روی پل" را از دست ندهید. #معرفی_کتاب #ویولن_زن_روی_پل روایت سفری از ظلمت به نور نوشته #خسرو_باباخانی 0 0 fateme.z.yassi 1403/5/27 خیمه ماهتابی فاطمه سادات موسوی 4.2 12 ⛺️... تمام روزهایی که همراه کاروان بودم، مولاحسین را میدیدم که همیشه حواسش به بچهها بود. نمیگذاشت آب توی دلشان تکان بخورد. نمیخواست اذیت شوند یا چیزی ببینند که غصه بخورند. وقت غذا خوردن، راه رفتن و حتی بازی کردن، اول از همه راحتی بچهها را در نظر میگرفت... 🌕... من یک خیمه هستم، اما نه یک خیمهی معمولی. کمی کنجکاو هستم و خیلی خیلی حواس جمع. نخی که با آن درست شدم به من قدرتهای شگفت انگیزی داد. یک جورهایی شبیه آدمها شدم. خانم زینب صاحبم، اسمم را گذاشت "ماهتابی". هر وقت اسم ماهتاب یادم میآمد، نخهایم درخشانتر و براقتر میشدند، مثل ماهتابی که توی آسمان برق میزند و همه جا را پر از نور میکند. آمادهاید داستان خانوادهای که با آنها به سفر پُرماجرایی رفتم را برایتان بگویم؟! شک ندارم خوشتان میآید. ... ✨متنهایی که خواندید بخشی از کتاب "خیمه ماهتابی" بود، این کتاب با یک رویکرد جدید و از نگاه یک خیمه، واقعه کربلا را روایت میکند، متن داستان روان، جذاب و کوتاه است. تصاویر داخل کتاب، زیبایی و جذابیت کتاب را چند برابر کرده است. در تبلیغ این کتاب گفته شده بود که برای نوجوانان هست، اما به نظر من برای کودکان مناسبتر بود، البته بستگی به این دارد که بازه زمانی سن نوجوانی را چگونه در نظر بگیریم، چون متن این کتاب برای یک نوجوان پانزده سالهیِ امروزی احتمالاً جذابیت چندانی ندارد. متن کتاب چند مشکلِ کوچک داشت که نیاز به ویراستاری مجدد دارد. 🌠من از خواندن این کتاب لذت بردم و به ویژه تصاویر آن را دوست داشتم. همراه کتاب چند عدد برچسب که از تصاویر کتاب بود، برایم ارسال کرده بودند که جالب بود. #معرفی_کتاب #خیمه_ماهتابی "ماجرایِ سفرِ یک خیمه دوست داشتنی و صاحبش" نوشته #فاطمه_سادات_موسوی تصویرگر #لیلا_تیموری_نژاد #نوشکا #انتشارات_شهید_کاظمی 0 2 fateme.z.yassi 1403/5/21 ام علاء؛ روایت زندگی ام الشهداء فخرالسادات طباطبایی سمیه خردمند 4.4 25 🙂... حرفهای خاله بیدارمان کرد. همان امیدهای همیشگی. خاله از یَاس و ناامیدی بدش میآمد. اعتقاد زیادی به دعا داشت و همیشه میگفت دعا صخره را سوراخ میکند. سوالی توی چشم بعضی از زنان فامیل و همسایه بود. آن هم اینکه با این همه دعا، چرا عماد و عزالدین را از دست دادید؟ خاله اُم عَلاء میدانست فامیل و همسایه این حرفها را پشت سرش میزنند، اما همیشه سرش را بالا میگرفت و میگفت: "خوشحالم که پسرم مرگ با عزت داشت و فدای دین شد. وظیفهی ما دعا کردن بود که انجام دادیم. ولی خدای متعال تقدیر بهتری براشون رقم زد. حالا هم شاکرم. مطمئن باشید اگر همهی پسرهام شهید بشن، باز هم شاکرم و افتخار میکنم." حالا که احساس مادر بودن را چشیده بودم، هضم این حرفها برایم سخت تر بود. میدانستم قلب مادر به قلب اولادش گره میخورد و جدایی مادر و فرزند خصوصاً برای همیشه، دل بزرگی میخواهد و ایمانی راسخ که خاله اُم عَلاء داشت. ... 🔸متنی که خواندید بخشی از کتاب "اُم عَلاء"، روایت زندگی اُمُّ الشُهداء فخرالسادات طباطبایی بود. مادری که نه تنها برای فرزندانش مادری کرد بلکه استاد دین، علم، اخلاق و ادب آنها بود. مادری که در سخت ترین شرایط، به بهترین نحو فرزندانش را تربیت کرد و پرورش داد. بانویی که با تمام سختیها، دردها و غمهایی که داشت، جز صبر و شُکر خدا در وجودش نمیگُنجید. او همواره برای عزیزانش تکیهگاه و پشتیبان، و با آنها همدرد و همدل بود. 📝در این کتاب نویسنده، خاطرات نزدیکان "اُم عَلاء" را جمع آوری کرده و به رشته تحریر درآورده بود. به منظور درک نسبتهای فامیلی راویان کتاب با "اُم عَلاء" توسط مخاطب، جدولی در انتهای کتاب قرار داده شده بود. اما به نظر من نیاز است که این جدول کاملتر شود، و به عنوان مثال تاریخ تولد و وفات شهدا و نحوه شهادت آنها، تعداد فرزندان هر شخص و اسامی آنها و... در این جدول اضافه شود؛ چون تعدادی اسامی مشابه در شخصیتهای کتاب وجود دارد و این کمی گیج کننده است. 📖در آخر اینکه کتاب خوبی بود و خواندن درباره زندگیِ این بانوی صبور بسیار لذت بخش بود. حتی دوست داشتم که خاطرات بیشتری در کتاب بیان میشد. 🌷قطعا بانوانی این چنین صبور همچون "اُم عَلاء"، در دنیا بسیار هستند. کاش میشد که از زندگی همه آنها کتاب نوشت تا مطالعه کنیم و درس بگیریم. #اُم_عَلاء#معرفی_کتاب #اُم_عَلاء "روایت زندگی اُمُّ الشُهداء فخرالسادات طباطبایی" نوشته #سمیه_خردمند #انتشارات_شهید_کاظمی 0 2 fateme.z.yassi 1403/5/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 36 🔮... میدونی چرا؟ چون عمیقاً دوستش داره! این خصوصیت محبته. آدم بیاختیار دوست داره طبق میل اون عمل کنه. یه وقت حتی چشم باز میکنه میبینه همهی دوست داشتنیهاش همونهان که مَحبوبش دوست داره. ... ♦️متنی که خواندید تنها دیالوگ از کتاب "شبیه" بود که به دلم نِشَست. "شبیه" موضوعی متفاوت و ایدهای جدید داشت، تا حدودی مهارت نویسنده در نوشتن همچین ایدهای خوب هست، اما از نظر من به هیچ عنوان این ایده به درستی شکل نگرفته بود، کتاب پُر از توصیفات ناقص و پُر از مجهولاتی است که تا انتها در ذهن خواننده میمانَد. به بعضی جزئیات بی اهمیت بیش از اندازه پرداخته شده بود و به بعضی مسائل مهم کتاب آن جور که باید پرداخته نشده بود. برای نوشتنِ همچین ایدهای نیاز به اطلاعات خیلی بیشتر درباره آن هست. اشتباهاتی در متن وجود داشت که از نظر من نیاز به بازخوانی متن کتاب و ویرایش آن دارد. به اینکه کتاب در چه مورد بود، اشارهای نمیکنم چون این کتاب را برای خواندن به کسی پیشنهاد نمیدهم. 🙂نویسندهیِ عزیزِ این کتاب، "خانم غفار حدادی" کتابهای بهتر و ارزشمندتری از جمله کتاب "دهکده خاک بر سر" دارند که میتوانید آنها را مطالعه کنید و لذت ببرید. #معرفی_کتاب #شبیه نوشته #فائضه_غفار_حدادی #انتشارات_شهید_کاظمی 0 0 fateme.z.yassi 1403/5/4 یکی میان زندگی ما راه می رود سمیه عالمی 3.7 12 🧕🏻... _بچهی من هم بوده! اندازهی حق خودم بچه را بردم. و مادر این بار بیپرواتر جواب داد: "اندازهی سهم خودت به کشتنش دادی؟ قرار نیست اگر کسی تو را برای اشتباهی که کردی مواخذه نمیکند، دست پیش بگیری. الان سوسنگرد رفتن همان قدر اشتباه است که آن روز دنبال شیرین رفتن اشتباه بود." همهی ساختههای ذهنی ریحان در این مدت سکوت خانواده روی هم هوار شد. فکرش را هم نمیکرد اگر روزی زبانها باز شود، نتواند جواب سوالات را بدهد. فکر نمیکرد زبانهایی که بستهاند خودشان را صاحب حق میدانند، اما صبوری میکنند. برای اطمینان پرسید: "حرف بابا هم همین است؟ ابراهیم هم؟" مادر، که دیگر نتوانسته بود روی پا بایستد، روی کاناپهی هال نشسته بود و سرش را پایین انداخته بود. _حرف همه ریحان؛ حرف همه! ... 🖇متنی که خواندید بخشی از کتاب "یکی میان زندگی ما راه میرود" بود، این کتاب داستان یک واقعه را روایت میکند، واقعهای تاریخی در سالی نه چندان دور که هنوز داغ آن بر دلِ ایرانیها سنگینی میکند. 📖نویسنده این کتاب از مهارت خود استفاده کرده و خواننده را در هر فصل از کتاب به زمانهای قبل از وقوع این حادثه میبَرَد، اوایل شاید این نوع روایت برای خواننده کمی گیج کننده باشد اما هرچه جلوتر میروید ارتباط وقایع نسبت به هم را بیشتر درک میکنید تا جایی که در فصول انتهایی کتاب متوجه آن اتفاق دردناک میشوید؛ اینکه نویسنده برای نوشتن این کتاب از داستان سه زوج و نوع نگاهِ متفاوت آنها به زندگی و عشق استفاده کرده است، بر جذابیت کتاب میافزاید. 💫من از خواندن این کتاب لذت بردم، گرچه همانطور که گفتم، اوایل زمان وقوع اتفاقها برایم گیج کننده بود، اما جذابیت داستان وادارم کرد که تا انتها، کتاب را بخوانم. اگر شما هم طرفدار رمانهای خاص هستید، پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید. ♦️ابتدا قصد داشتم برای معرفی کتاب به صورت مستقیم به واقعهای که در کتاب روایت میشود، اشاره کنم، اما به این نتیجه رسیدم اگر این کار را بکنم، جذابیت داستان از بین میرود و اصطلاحاً داستان کتاب اسپویل میشود. 👀نکته جالب این بود که داستان کتاب در مرداد به سرانجام میرسد و من هم بعد از چند ماه، بالاخره خواندنِ کتاب را در مرداد ماه تمام کردم! ▫️متن کتاب چند مشکل کوچک داشت که نیازمند ویراستاری مجدد است. 🤓شما هم داخل کامنتها یک کتاب خاص معرفی کنید. #معرفی_کتاب #یکی_میان_زندگی_ما_راه_میرود نوشته #سمیه_عالمی #انتشارات_سوره_مهر 0 1 fateme.z.yassi 1403/4/20 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.7 250 🌷... دلش نمیخواست زیر بار قرضی برود که از عهدهاش برنمیآید. من هم دوست نداشتم خودش را زیر دِین من بداند؛ این شد که گفتم مهریه را میبخشم. حبیب نگاهم کرد و لبش به خنده باز شد. گفت:" میدونی چیه اشرف سادات؟ من قبل از اینکه بیام خواستگاریت، رفته بودم امام رضا. از آقا یه همسری خواستم که اهل زندگی باشه. تو بالا و پایین باهام بمونه. حتی از آقا خواستم سیده باشه. من هرچی تو زندگی دارم و به دست بیارم، برای خانوادمه. ایشالا وضعم بهتر میشه. ولی خب هرچی باشه، مهریه زن دِینه، به گردنمه. من فقط حرفم این بود زیر بار قرضی نرم که میدونم از عهدهش برنمیام. حالا تو با این حرفات، نشونم دادی همون هدیهی امام رضایی. تا حالا هر چقدر میخواستمت، از امشب صد برابر پیشم عزیز شدی." ... 🥀متنی که خواندید بخشی از کتاب "تنها گریه کن" بود، این کتاب روایت کوتاهی از زندگیِ "اشرف سادات منتظری"، مادرِ "شهید محمد معماریان" میباشد؛ مادری که هیچ گاه در مقابل سختیهای زمانه خودش کمر خم نکرد و همواره انگیزهی خدمت به اسلام و مردم او را سرِ پا نِگه میداشت. 🌹کودکانِ زمان جنگ زود بزرگ میشدند، و خیلی زود راه و هدف خود را پیدا میکردند و تمام جان و مال خود را برای رسیدن به هدف خویش فدا میکردند. شهید محمد معماریان یکی از این کودکان بود، که در سن سیزده سالگی خیاطی ماهر بود و سپس به عشقِ امام حسین(ع)، شهادت در راه خدا و خدمت به وَطن، به جبهه رفت و در شانزده سالگی پَر کشید. 🪻کتاب را دوست داشتم؛ اما به نظر من توصیف مکان ها کامل نبود، خیلی از اتفاقات به صورت کلی گفته شده و به جزئیات پرداخته نشده بود. در مواردی از زبان مادرِ شهید اصطلاحاتی نوشته شده بود که من معنی آنها را واضح متوجه نمیشدم، بهتر بود معنی و مفهوم این اصطلاحات در پاورقی کتاب گفته میشد. و اینکه سِیر اتفاقات سریع بود، به نظرم بهتر بود اگر کمی بیشتر به جزئیات پرداخته و اتفاقات کامل تر بیان شده بود. 💐در نهایت به کسانی که علاقهمند به مطالعه این سبک کتابها هستند، مطالعه این کتاب را پیشنهاد میکنم. 🌾شما این روزها چه کتابی مطالعه میکنید؟ #معرفی_کتاب #تنها_گریه_کن نوشته #اکرم_اسلامی #انتشارات_حماسه_یاران 0 2