معرفی کتاب ناتا اثر زهرا باقری

ناتا

ناتا

4.3
65 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

106

خواهم خواند

52

شابک
9786222850227
تعداد صفحات
254
تاریخ انتشار
1399/12/11

توضیحات

کتاب ناتا، نویسنده زهرا باقری.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به ناتا

نمایش همه

یادداشت‌ها

          وسط یک عالم مشغله،  کتاب را برداشتم تا تورقی کنم …
شروع کتاب با درد و رنج و فقر بود…
فقری که باعث شد پدری دخترکش را به بردگی بفرستد…
و دختری که به خاطر زندگی بخشیدن به خواهر کوچکش راضی به بردگی می‌شود…
شروع کتاب حالم رو بد کرد…
باید ادامه میدادم انقدر که دخترک از این شرایط خلاص بشود…
انگار قرار بود طول بکشد …
با دخترک همراه شدم.
در مسیر ، همراهش کتک خوردم،  روی خارها راه رفتم، گرسنگی را حس کردم، دلتنگ مادرم شدم و از برده فروش و خریداران برده ترسیدم…

فصل بعد راوی عوض شد…
خوله بنت سعد دختر بزرگ یثرب…
رخوت و غرورش را حس کردم…
از تنبلی و گستاخی اش حرص خوردم…
دخترک به ما ملحق شد…
.
.
.
.
(حالا دیگر در کتاب غرق شدم و نمی‌توانم دل بکنم…)

انگار خوله و ناتا حرف های جدیدی می‌شنوند…
اسم دین جدید
پیامبر جدید
حرف هایی عجیب ولی امید بخش 
برابری انسان ها
برابری برده و آزاد، سیاه و سفید،  زن و مرد 

کلماتی ناآشنا ولی روح نواز و مسحور کننده….
من هم با خوله و ناتا مسحور صوت قرآن شدم ...
انگار من هم برای اولین بار است که قرآن را می‌شنوم…
انگار برای اولین بار پیامبر را میبینم…
کاش من هم همسایه حضرت بودم.
کاش درآن هوا نفس میکشیدم…
.
.
.
.
.
.
ناتا داستان کنیزی است که گذرش به یثرب می افتد و حالا اوست و طلوع اسلام در مدینه النبی 
و حالا ناتا انگار کورسوی امیدی پیدا کرده برای رهایی و برگشت به آغوش خانواده …
آیا رها می‌شود؟ 

با ناتا به ۱۴۰۰ سال پیش رفتم…
درد بردگی را حس کردم
معنی تبعیض نژادی را فهمیدم 
دلم برای دخترکان زنده به گور شده آتش گرفت
خنکای نسیم اسلام در فضای داغ و غبارآلود عربستان آرامم کرد...
تا به حال با هیچ کتابی اینچنین روحم به مدینه النبی پرواز نکرده بود.
حس میکردم میان کوچه ها قدم میزنم...
با پیامبر هم کلام میشوم...
از ظلم به اهل بیت قلبم آتش می‌گیرد و آتش درب خانه را مقابل چشمم میبینم...😭

(این کتاب اولین کتابی هست که دیدم انقدر ظهور اسلام را امیدبخش تصویر کرده. 
خواننده شرایط عربستان جاهلی را با قلم توانای زهرا باقری با تمام وجودش درک می‌کند و طلوع اسلام مثل آبی خنک وجودش را آرام میکند
خیلی از مسائل و حتی معارفی که برای همه ما تکراری است با بیانی نو و شیوه ای جذاب و داستانی دوباره بر جان می‌نشیند. )

*اگر نسبت به بعضی مسائل حساس هستید کتاب مناسب سن حدود دبیرستان است*
        

22

          ناتا داستان زندگی کنیزی است که به جهت فقر خانواده اش برای فروخته شدن در بازار برده ها، از آفریقا به عربستان آورده می شود. روزهای آمدن او مقارن است با سالهای انتهایی حضور پیامبر (ص) در مکه و هجرت ایشان به مدینه، ماجرای حضور ناتا در مدینه با رحلت پیامبر (ص) و وقایع بعد از رحلت ایشان و شهادت حضرت صدیقه (س) به پایان می رسد.
و اما چند نکته:
۱. درباره شخصیت سعد بن عباده و نقش او در وقایع صدر اسلام سخن زیاد است ولی در این کتاب، به نظرم با مجموع جملات مثبت و منفی که در توصیف سعد بن عباده می خوانی از او یک شخصیت تراز اسلام! تصویر می شود، مخصوصا با دفاع آخری که خوله در برابر مادرشوهرش از پدرش انجام داد. انگار تلاش شده بود که از بین تشکیل دهندگان اجتماع سقیفه و گردانندگان آن یکی به عنوان مقصر معرفی شود. اما جمله ای که دکتر زرگری نژاد در "ژرفا و بن مایه های سقیفه" فرموده اند، به نظر می آید منصفانه تر این شرایط را به تصویر میکشد: "گرچه با قاطعيت نمي توان داوري كرد كه اگر اجتماع سقيفه شكل نمي گرفت، ابو بكر و يارانش چگونه و با چه روشي مي خواستند بر منصب خلافت چنگ اندازند؛ اما به يقين گردهمايي سـقيفه، رونـد تـلاش مهـاجرين را براي نصب ابوبكر به جانشيني پيامبر و حذف علي بن ابي طالب تسريع كرد".
۲. روایت داستان از زبان شخصیت های مختلف برایم جذاب است ولی به شرطی که مدام رفت و برگشتی نباشد! کتاب ناتا این گونه است. یک برش را یک بار از زبان ناتا روایت می کند و همان را یک بار دیگر از زبان خوله/ گاهی کلیات وقایع در یک فصل از زبان خوله گفته می شود و جزئیات همان واقعه از زبان ناتا در فصل بعد، اگر قصد نویسنده بیان تفاوت نگاه انسان برده و آزاد به زندگی بود با توجه به ماجرای کتاب بدون تکرار وقایع هم می توانست این کار را انجام دهد. تکرار خسته کننده ای بود که لذتی در خواندنش پیدا نکردم. چه نیازی بود به این همه تکرار از یک واقعه!؟
۳. معرفی عمره بانو بعد از اسلام آوردن یکی از توصیفات شاهکار داستان است! از خود پیامبر (ص) و فاطمه (س) هم عابدتر! انگار شخصیت مسلمان شده عمره بانو را با گوشه گیری و عبادت و دور از جمع بودن او می ستاید.
۴. تقریبا پنج شش فصل یعنی از فصل ۹ تا فصل ۱۴ و ۱۵ مربوط به ازدواج و بچه دار نشدن و شدن خوله و افسردگی پس از زایمانش و وصف دوران بارداری هایش گذشت و ذکر جزئیات زایمان (چه اصراری بود به ذکر بعضی جزئیات در این مورد)!! بدون آنکه مطلب جدید یا مهمی درباره هدف اصلی رمان یعنی بیان تاریخ صدر اسلام و سالهای حضور پیامبر ص در مدینه به مخاطب ارائه دهد (شاید هم من تصورم از هدف اصلی رمان اشتباه باشد). تنها در چند خط درباره حدیبیه خبر داده شده در حد اخبار روزنامه و همین طور واقعه غدیر! تازه فرض کنید در ابتدای همان اولین فصل، ماجرای بچه دار شدن خوله در همان رویایی که هنگام بیهوشی در زایمان اولش دید، لو می رود.
۵. نورانی شدن محراب حضرت زهرا س به نظرم خوب در نیامده بود. درباره اتاقی صحبت می شود که پنجره ندارد و در گوشه ی حیاط خانه خوله است و دقیقا پشت اتاق خانه امیرالمومنین ع که حضرت زهرا (س) در آن نماز می خواند. با توجه به تصور جانمایی اتاق و خالی بودن اتاق از وسایل دست و پاگیر به نظر می رسد اتاق با نور مهتاب که از در وارد می شود برای نماز خواندن و کارهایی مثل این روشن باشد. شاید بهتر بود به نحوی فضای اتاق ترسیم می شد که برای خواننده ظلمات محض تصور شود که نور محراب عبادت فاطمه (س) آن را روشن می کند.
۶. با بیان وقایع مربوط به اسلام آوردن مردم مدینه و فضای سالهای منتهی به اسلام آوردنشان هم چندان ارتباط برقرار نکردم. بعد از خواندن فصل مربوط به ایمان آوردن مردم مدینه این سوال در ذهنم شکل گرفت که اگر فضا این گونه خوب بود چرا مردم مدینه این قدر دیر و بعد از گذشت ۱۰ سال از دعوت عمومی پیامبر ص تازه یادشان افتاده اسلام بیاورند!!!
۷. خیلی گل درشت وقایع مهم تاریخی آن زمان به صورت خبر روزنامه ای آن وسط بیان می شود. این وقایع در داستان حل نشده بود. انگار وقایع تاریخی را به داستان وصله کرده باشند.
۸. از رمان تاریخی توقع دارم که یک موضوع تاریخی را دستمایه نوشتن داستان قرار داده و با انتخاب اشخاص واقعی یا خلق شخصیت ها و بیان روابط بین آنها و بازسازی فضاهای مبهم یا گفته نشده در تاریخ با تخیل و متناسب با فضای آن زمان،درک بهتری از آن موضوع تاریخی برای مخاطب ایجاد کند و همزمان داستانش را هم پیش ببرد. ولی در رمان ناتا این گونه نبود. احساس کردم این رمان با هدف پرداختن به فضای جامعه ی عرب و سنت های مرسوم آنها در زمان حضور پیامبر نوشته شده با تاکید بر برده داری و تحقیر جنس زن ولی در ادامه انگار همه به حاشیه می رود و فقط خوله و نحوه فرزند دار شدن و بارداری هایش مرکز توجه می شود. بعد از اتمام ماجرای بارداری های خوله، رحلت پیامبر اتفاق می افتد و داستان با سرعتی زیاد با مرگ ناتا به پایان می رسد. احساس می کنم نویسنده ماجرای زندگی دختر سعد را وسیله ای برای روشن کردن و توضیح دادن وضع جامعه ی مدینه در آستانه هجرت و جایگاه برده در جامعه در نظر گرفته ولی در عمل بر عکس اتفاق افتاده و زندگی خوله محور توجه می شود.
۹. مخاطب سنی مورد نظر کتاب را نفهمیدم. پرداخت داستان و مباحث تاریخی مورد استفاده بسیار ساده و ابتدایی است پس شاید برای نوجوان مناسب باشد، در عین حال بی پرده گویی هایی در بعضی موارد میبینی که مناسب سن نوجوان نیست هر چند که بعضی توصیفاتش برای بزرگسال هم جالب نبود!
۱۰. تاریخ گفتن های گل درشتش خیلی تو ذوق می زند.
۱۱. ترتیب زمانی حوادث مربوط به بعد از رحلت پیامبر (ص) ظاهرا بدون توجه به اقوال مختلف بیان شده است. دکتر جباری مقاله ای در این زمینه دارند با عنوان  "تاریخ و ترتیب حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا (س)"
        

4

          قیمت نسخه الکترونیک در فراکتاب : ۵۰ هزارتومان

کساییکه مثل من عاشق رمان هایی با حال و هوای تاریخ اسلامن، حتما از این کتاب خوششون میاد‌.👌

♾ شروع کتاب در زمان جاهلیت اعراب 
♾ اواسطش در زمان ظهور دین اسلام 
♾ و انتهای داستان، شهادت حضرت زهرا سلام الله ست.

فصل های کتاب ، یکی در میون از زبان ۲ دختر روایت میشه. 👧👧
↩️ یک دختر ۱۱ ساله ی آفریقایی سیاه پوست که پدرش بخاطر فقرشدید، اون رو برای بردگی میفروشه. {بنام ناتا}
↩️ یک دختر ۱۳ ساله اهل یثرب، که پدرش از بزرگان و ثروتمندان قبلیه ست. {بنام خوله}

که هر کدوم ماجراهای پرفراز و نشیب خودشون رو دارن، و از یکجا به بعد، قصه شون به هم گره میخوره و باهم بزرگ میشن و ماجراهای جالبی پدید میاد. 

هیچوقت اینگونه از زاویه دید یک برده و کنیز ، به دنیا نگاه نکرده بودم. 😢
طوری با داستان همراه شدم که، مثل همون غلامان، از پیدا شدن دین اسلام و اومدن پیامبر،  وجودم لبریز از شادی و شعف شد.🥳🥺
پیامبری که ناعدالتی ها رو از بین برد و فرهنگ عجیب و جاهلانه ی اون زمان رو کنار زد.
        

7

maryam torabi

maryam torabi

1403/7/19

          داستان از زبان ۲ نفر روایت می‌شود. بخشی از زبان دختری بَرده که از کشوری دور از خانواده اش خریداری می‌شود به نام (ناتا که بعدها ماریه خوانده می‌شود) و بخشی دیگری از زبان دختر سعد بن عباده به نام خوله.
کتاب در دوران جاهلیت بسر می‌برد تا اینکه زمزمه‌های آمدن مردی در لابلای کتاب دیده می‌شود به نام محمد (ص). کسی که حرفش مخالفت با برده برداری و احترام گذاشتن به دختران و کنیزان و جلوگیری از تعصب‌های قومی و قبیله‌ای است. مردی که باعث می‌شود اختلافات اوس و خزرج پایان پیدا کنه. در سفرهای سعد بن عباده (رئیس قبیله خزرج) برخوردی با پیامبر داره و کم کم ازش خوشش میاد. به‌حدی که بعد از مدتی مسلمان می‌شود و دخترش خوله را به عقد مردی مسلمان به نام مالک در میاورد که جزو دوستان حضرت علی است.
ناتا در خانه ی سعد به کنیزی گرفته میشود تا اینک بعد از مدتی خوله او را به خانه خودش که در همسایگی خانه حضرت فاطمه است میبرد. اتاقی در ته حیاط وجود داره که ماریه اونو انتخاب میکنه و توش زندگی میکنه. این اتاق دقیقا هم دیوار خانه حضرت فاطمه است. در کمال تعجب اتاق بدون نور مهتاب و یا نور شمع، روشن است و ماریه شبها به عبادتش (که مسلمون شده می‌پردازه) بعد از وفات حضرت فاطمه که اتاق دیگری فروغی نداره، متوجه میشن این روشنایی بخاطر محراب عبادت‌های حضرت فاطمه بوده که حتی اتاق اونو هم روشن کرده....
در مورد سعد بن عباده هم بگم که بعد از شهادت پیامبر و انتخاب ابوبکر به جای علی، سعد از بیعت کردن خودداری میکنه، مالک هم همینطور.
با اینک عقاید جاهلیت رو پیغمبر باهاش مقابله کرد ولی بازهم برای یسریا خیلی سخت بود که با کنیزان بر سر یک سفره بشینن
مثلا همسر سعد بن عباده (فکیهه) از اینک به ماریه رو نشون بده خوشش نمیومد
خوله هم اونو به عنوان کنیز به خونش برده بود، با اینک مالک فرزند دختر دوست داشت، خوله دو بچه اولش دختر شد و این بازهم باعث کج خلقی هایی برای خود خوله شد جوری که به مالک گفت اشکالی نداره اگر زن بگیری (اون موقع چند همسری مشکلی زیاد نداشته و رویه معمولی بوده) خواست بعدها ماریه رو به عنوان کنیز به مالک ببخشه و وقتی مالک این ماجرا رو فهمید به ماریه گفت ازادت میکنم میتونی بری شهر خودت یا اگر بخواهی به نکاح من دربیای که چون ماریه علاقه داشت بهش، باهاش ازدواج کرد...

        

1

          بسم الله

داستان از جایی آغاز می‌شود که پدر و مادری در قلب آفریقا دخترشان را برای لقمه نانی به کنیزی فرستادند. نه پدر تاب تحمل داشت و نه مادر اما برای اینکه هم دختر و هم خانواده به لقمه نانی برسند راهی جز کنیزی دختر نبود. دختر را راهی بازار فصلی عکاظ کردند اما گویی این کنیز با دیگران از ابتدا فرق داشت. پیش‌گوی قبیله‌شان گفته بود که چشم‌های این دختر انسان‌های بزرگ و والایی را می‌بیند. همین‌طور هم شد. او به مدینه آمد و همزمان اسلام ظهور کرد...

روایت برده‌ای در زمین و زمانه‌ی اسلام، دوباره خاطره کتاب ریشه‌ها را برایم زنده شد... با این تفاوت که برده داری در غرب پایان ندارد، اما پیامبر ما هر گونه برده‌داری که در آن ظلمی باشد را ممنوع اعلام کرد. او انسان را والاتر از آن تصویر کرد که برده باشد. چه بخواهد برده انسان دیگری باشد و چه برده و مطیع شیطان یا هوای نفس و یا...

مهم‌ترین اتفاقات داستان در پنجاه صفحه پایانی‌اش می‌افتد آنجا که نویسنده در پی جمع‌بندی داستان خود است اما گویی نویسنده جوان برای روایت داستان بیش از حد عجله دارد. چه زیباتر بود اگر بیشتر از ناتا و دردهایش در دوران پس از پیامبر ص می‌خواندیم. ای کاش این دوران را عمیق‌تر از نگاه ناتا می‌دیدیم. در بخشی از کتاب، خوله (کسی که ناتا در خانه او کار می‌کند) در ذهن خود چیزی را به خاطر می‌آورد که مانع از مرگ او در لحظه وضع حمل شده است. او در ذهن می‌آورد که کسی گفته است جانت را به خاطر دعای همسایه‌ات به تو باز می‌گردانیم اما این جملات فقط به اندازه یادآوری باقی می‌ماند و اندکی، هرچند کم، به آن اشاره بیشتر نمی‌شود. این همسایه کیست؟ ناتا از رنج و سختی های بعد از پیامبر و دوری از شوهرش می‌گوید اما تمام این‌ها را ما تنها در یک فصل کوتاه می‌خوانیم و نمی‌دانیم دقیقاً از چه سخن می‌گوید. ای کاش نویسنده دقیق‌تر برایمان آنچه در نظر داشت را روایت می‌کرد. بعضی اتفاقات در دل کتاب آنقدر سریع رخ می‌دهد که مخاطب بدون آمادگی، تنها فرصت گذشتن از آن را پیدا می‌کند و این حیف است...

ایده کتاب را دوست داشتم اما شرح و بسط را نه...
شروع و پایان بندی عالی بود اما میانه بسیار ضعیفی به نسبت افتتاحیه و اختتامیه‌اش داشت.

بی‌شک در بین رمان‌ها و داستان‌های صدر اسلام باید به کتاب وقتی دلی امتیاز ویژه‌ای داد. کتابی که به زیبایی به زندگانی جناب مصعب بن عمر یار وفادار و خالص پیامبر ص می‌پردازد و چه زیبا شرح و توصیف زندگی این بزرگ مرد را به مخاطب ارائه می‌دهد. در گوشه‌ای از کتاب ناتا نیز به حضور جناب مصعب در مدینه پرداخته شده است.

اما جمع بندی...
برای درک حس و حال خوبِ شروع و پایان کتاب که حقیقتاً دل‌انگیز بود شما را دعوت به خواندن این کتاب می‌کنم، چرا که کوتاه است و خوش خوان.
        

8

          ناتا! تو اومدی که رزقِ ۲۸ صفر من باشی 💔
ناتا ماجرای دختری از آفریقاست که به خاطر فقر، خانواده اش ناچار به فروش او به عنوان برده می شوند. از لحاظ تاریخی، داستان به شرح دوران قبل از اسلام می پردازد و اولین مواجهه‌ی خانواده ها (زنان، مردان، بردگان) را با رسالت پیامبر به تصویر می کشد. چرخ روزگار، ناتا را همسایه‌ی بانوی دوعالم حضرت فاطمه س می کند.

دو بُعد کتاب برایم شیرین بود:
۱. اول مواجهه ی اولیه مردم با پیامبر و سبک زندگی او بود. همه به یکدیگر توصیه می کردند که مانند پیامبر اینگونه رفتار کنیم؛ آیات زمزمه همگان شده بود؛ در حین کار، در نخلستان و در خانه آنها را می خواندند.
۲. دوم روایت جزئیات زندگی حضرت صدیقه کبری بود، ساده، دلنشین، قوی. کلامهایشان! دوست داشتم دائما این بخش ها را بخوانم.

* نمیدونم اشخاص این داستان حقیقی هستند یا نه، سخنان اهل بیت و رسول الله به گوشم آشناست اما باقی داستان رو مطمئن نیستم. یه خورده حاشیه داشت، برای مطالعه زیر ۱۸ سال توصیه نمیشه.
        

15

👧🏻... پش
          👧🏻... پشت سر مالک وارد اتاق شدم. پشتی را به دیوار تکیه دادم تا بنشیند. عِقال و چفیه‌اش را از سر برداشت و به دستم داد‌. به میخ دیوار آویزان کردم و روی تشکچه کنارش نشستم. با هیجان گفت: "خوله، امروز بعد از نماز ظهر در مسجد نشسته بودیم، غلام یکی از انصار وارد مسجد شد و گفت: " سیدی! بانویتان فارغ شد؛ بچه دختر است." چهره‌ی مرد سرخ شد و در هم فرورفت و بی هیچ سخنی، غلام را راهی کرد و خودش هم بلند شد که به خانه برود. پیامبر صدایش زد و گفت: "بنشین. برای چه ناراحتی؟ برای اینکه فرزندت دختر است؟" چیزی نگفت. پیامبر فرمود: "روزی‌اش را که خدا می‌دهد، سنگینی‌اش را زمین تحمل می‌کند و تو فقط مانند یک گل، او را می‌بویی." بعد با نگاهی به جمع فرمودند: "از برکت زن این است که فرزند اولش دختر باشد‌. دختران بهترین فرزندان‌اند. با محبت‌ترند به پدر و مادر. خدا را بابت این نعمت شاکر باش." خوله! از مسجد تا خانه را دویدم تا بگویم اگر این بچه دختر باشد، هرچه بخواهی برایت می‌خرم." ...

🌠متنی که خواندید بخشی از کتاب "ناتا" بود، داستان دختری که در سن کم به ناچار به بردگی می‌رود تا شاید خانواده‌اش بتوانند بدون اون زندگی بهتری داشته باشند، دختری که با وجود همه سختی‌ها، سعادت این را پیدا می‌کند که در زندگی‌اش بهترینِ مخلوقاتِ خدا را ببیند. 

📚سِیر داستان را دوست داشتم و برایم جذاب بود، پایان داستان را هم با اینکه تلخ بود دوست داشتم. اما به نظرم داستان هنوز جایِ کار بیشتری داشت و می‌توانست از این بهتر باشد؛ توصیفات مکان‌ها و شخصیت‌ها کامل نبود. گاهی در بین متن از جملات عربی، احادیث و آیات استفاده شده بود، که بهتر بود معانی و منابع‌ آن‌ها در پاورقی یا انتهای کتاب گفته می‌شد. 

🖇من این سبک داستان‌ها را که برگرفته از یک حادثه یا اتفاق تاریخی مذهبی هستند، می‌پسندم، اما همچنان بین نویسندگان و اهلِ فن درباره‌ی کم و کیف این سبک داستان‌ها اختلافاتی وجود دارد.

📖در نهایت به کسانی که به تازگی کتابخوانی را شروع کرده‌اند و به دنبال یک داستانِ جذاب، آموزنده و تاریخی مذهبی هستند، کتاب "ناتا" را پیشنهاد می‌کنم.


#معرفی_کتاب 
#ناتا
نوشته #زهرا_باقری 
#انتشارات_شهید_کاظمی
        

2