یادداشت fateme.z.yassi

⛺️... تمام
        ⛺️... تمام روزهایی که همراه کاروان بودم، مولاحسین را می‌دیدم که همیشه حواسش به بچه‌ها بود. نمی‌گذاشت آب توی دلشان تکان بخورد. نمی‌خواست اذیت شوند یا چیزی ببینند که غصه بخورند. وقت غذا خوردن، راه رفتن و حتی بازی کردن، اول از همه راحتی بچه‌ها را در نظر می‌گرفت...

🌕... من یک خیمه هستم، اما نه یک خیمه‌ی معمولی. کمی کنجکاو هستم و خیلی خیلی حواس جمع. نخی که با آن درست شدم به من قدرت‌های شگفت انگیزی داد. یک جورهایی شبیه آدم‌ها شدم. خانم زینب صاحبم، اسمم را گذاشت "ماهتابی". هر وقت اسم ماهتاب یادم می‌آمد، نخ‌هایم درخشان‌تر و براق‌تر می‌شدند، مثل ماهتابی که توی آسمان برق می‌زند و همه جا را پر از نور می‌کند. آماده‌اید داستان خانواده‌ای که با آن‌ها به سفر پُرماجرایی رفتم را برایتان بگویم؟! شک ندارم خوشتان می‌آید. ...

✨متن‌هایی که خواندید بخشی از کتاب "خیمه ماهتابی" بود، این کتاب با یک رویکرد جدید و از نگاه یک خیمه، واقعه کربلا را روایت می‌کند، متن داستان روان، جذاب و کوتاه است. تصاویر داخل کتاب، زیبایی و جذابیت کتاب را چند برابر کرده است. در تبلیغ این کتاب گفته شده بود که برای نوجوانان هست، اما به نظر من برای کودکان مناسب‌تر بود، البته بستگی به این دارد که بازه زمانی سن نوجوانی را چگونه در نظر بگیریم، چون متن این کتاب برای یک نوجوان پانزده ساله‌یِ امروزی احتمالاً جذابیت چندانی ندارد. متن کتاب چند مشکلِ کوچک داشت که نیاز به ویراستاری مجدد دارد. 

🌠من از خواندن این کتاب لذت بردم و به ویژه تصاویر آن را دوست داشتم. همراه کتاب چند عدد  برچسب که از تصاویر کتاب بود، برایم ارسال کرده بودند که جالب بود. 


#معرفی_کتاب 
#خیمه_ماهتابی
"ماجرایِ سفرِ یک خیمه دوست داشتنی و صاحبش"
نوشته #فاطمه_سادات_موسوی 
تصویرگر #لیلا_تیموری_نژاد
#نوشکا
#انتشارات_شهید_کاظمی
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.