یادداشت‌های علی راد (63)

علی  راد

علی راد

1403/6/24

سفر به گرای 270 درجه
          «جنگ خیلی بد است، عادت میکنی... به کشتن و کشته شدن افراد عادت میکنی»
رمانی است با وصف جزئیات زیبا. در این کتاب سوپرمنی نداریم و آدم ها خودِ واقعی‌شان هستند و دور از بزرگنمایی های ملال آور. در واقع روایت از جنگ باید اینطور باشد، درسته که در جنگ افراد حالتی روحانی گرفتند و تغییر کردند اما نباید بت سازی کنیم و فضای جنگ رو دقیقا با اون چیزی که بوده متفاوت نشون بدیم. این کتاب در این مورد بسیار موفق عمل کرده.نکته بعدی که به ذهنم میرسه اینه که چرا بعضی قسمت ها نویسنده اینقدر بی حس برخورد کرده، مثلا به شهید شدن یکی از دوستان شخصیت اصلی خیلی کم، در حد دو سه خط میپردازه و شخصیت اصلی انگار خیلی از این واقعه ناراحت نمیشه. اخیرا فیلمی دیدم  که دیالوگی داشت با این مضمون:«جنگ خیلی بد است، عادت میکنی... به کشتن و کشته شدن  افراد عادت میکنی» فهمیدم نویسندهٔ کتاب چرا اینطور روایت کرده.....به هر ایرانیِ وطن پرستِ معتقد به دین و غیر آن پیشنهاد میکنم.
پ.ن: عکس ها  متعلق به عملیات کربلای پنج،پل ماهی و کانال زوجی(همان جایی که این کتاب ، وجود پیدا میکند) است.
        

6

سیاحت شرق، یا، زندگینامه آقانجفی قوچانی
          خواندن کتاب درمورد علما و فهمیدن حالات اونها از زبان نویسنده ای که اون عالم رو نه دیده و نه تصور دقیقی از اون عالم داره ، سخته! خیلی هم سخته! از این نظر این کتاب این دغدغه و معضل رو حل کرده چرا که نویسنده خود آقا نجفی قوچانی است. متن بسیار روان و دور از تکلف، همراه با چاشنی طنز و بسیار آموزنده هست. بخوانید و لذت ببرید😉
توصیه رهبری به خواندن سیاحت شرق:
«این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه می‌کنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم. و به من می‌گفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.

کتاب دیگری ایشان دارد به نام سیاحت غرب که در احوال عالم برزخ و پس از مرگ نوشته شده به شکل داستانی. مرحوم مطهری می‌گفتند من احتمال قوی می‌دهم که اینها مکاشفات این مرحوم هست، که به این شکل در کتاب سیاحت غرب آن را ثبت کرده. یک چنین شخصیتی.

آن‌جا منعکس است، که طلبه چه‌جوری درس می‌خواند و چه‌جوری تلاش می‌کند و چه‌جور پای درس استاد می‌رود، و استاد را انتخاب می‌کند و چه‌جور عبادت می‌کند و چه‌جور گرسنگی می‌کشد، البته زمان آقانجفی با حالا یک مقداری فرق می‌کند، و ما نمی‌گوئیم صد در صد آنجور است، نه، خیلی چیزها هست که زمان مرحوم آقا نجفی نبود و خوب هست، امروز، هست. بهتر از آن هم هست. آن روز طلبه‌ها جهاد در راه خدا و مبارزه‌ی در راه خدا را مثل امروز بلد نبودند و حضور در میدانهای خطر را. و همّتهای اینچنین بلند که ناظر به اداره‌ی دنیای اسلام است و حاکمیت اسلام در کل دنیای بشریت. از آن طرف هم البته تجرد و غنای نفس طلبه‌های آن روز شاید بیشتر بود. توجهاتشان یک مقداری بیشتر بود. طبعاً جلوه‌های زندگی صنعتی یک تأثیراتی می‌گذارد روی روحها و فکرها. اما عبادت دانستن درس و به عنوان یک کار عبادی یک وظیفه‌ی شرعی و الهی درس خواندن، این یک چیز فوق‌العاده مهمی در حوزه‌های علمیه هنوز هم هست.»
        

4

علی  راد

علی راد

1403/2/17

کمی دیرتر
ویدئو در بهخوان
          برای من تلنگری بود بس بی رحمانه. انگار وسط یک میدان بوکس قرار گرفتی و از چپ و راست هوک میخوری...
قبلا نصفه خونده بودم ، خوشم نیومده بود، با چند نفر هم صحبت کردم همین نظر رو داشتن، اما این دفعه قضیه فرق داشت ...
و من همچنان معتقدم که:
۱- هر کتابی رو باید در زمان و مکان درستش خوند
۲- کتاب رزقه...
اینبار بهم واقعا چسبید و لذت بخش بود. انگار که نویسنده از قبل میدونسته و گفته«کمی دیرتر ».... آره ، کتاب رو باید "کمی دیرتر" میخوندم...


پ.ن: یادآوری دوران کودک:
من: آبجی!! این چه کتابیه؟
آبجی: اسمش کمی دیرتره. دایی محمد بهم داده بخونم.
من: درمورد چیه؟
آبجی: درمورد امام زمان
من: ببخشیدااااا....اومممم...میشه داستانشو بهم بگی؟
آبجی: باشهههه... توی یه هیئتی همه دارن میگن امام زمان بیا، یکی میگه نیا.....

و من از کودکی به بعد هر موقع هیئتی می‌رفتم و یه آقا بیا و اللهم عجل لولیک الفرجی میشنیدم یاد همین کتاب می افتادم... حالا بعد از حدود ده دوازده سال، اسد (همان شخصی که میگفت آقا نیا) رو شناختم.
        

13