بریدههای کتاب زهره دزیانی زهره دزیانی 7 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته: در سایه دوشیزگان شکوفا مارسل پروست 4.3 11 صفحۀ 39 گذشته از برخی بیسوادان عامی و اشرافی، که برایشان تفاوت گونههای حرفی بیمعنی است؛ آنچه آدمها را به هم نزدیک میکند نه اشتراک عقیده که خویشاوندی ذهنهاست. 0 9 زهره دزیانی 1404/6/29 - 09:56 فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست داریوش شایگان 4.5 4 صفحۀ 88 برای موجودی که محکوم به مرگ پی در پی است، تنها راه گریز از اضطراب مرگ و چنگ انداختن به مهلت بقا، امید به بازیافتن خویش است. گذرگاه آینده مسدود است، شاید بتوان روزنهای به پس، کورهراهی به گذشته گشود.اگر اکنون در آستانه تجربه مرگی هستیم که فراخواهد رسید، آیا در فراسوی مرگی نیستیم که پیشتر به وقوع پیوسته بوده است؟ همان مرگی که در پس آن زندگی گذشته ماست؟ 0 14 زهره دزیانی 1404/6/27 - 10:49 شفق در خم جاده ی بی رهگذر آندره آسیمن 3.7 7 صفحۀ 67 سرسپرده این پارک شده بودم، همچون تصرف عدوانی که یک جا پاگیر میشود و خانهای میسازد برهیچ، تکیه میکند بر باد، شاید فقط چون در جستوجوی رد پاهای خودم بودم. به این کار خو گرفتم، و آخرش هم پارک مامن و ماوای من شد. گاهی آدم وقتی میفهمد همان جای پارسالی گم شده به طرز عجیبی دیگر آنچنان احساس غریبی نمیکند. شاید هرگز خودت را پیدا نکنی؛ اما قشنگ به خاطر داری چطور دنبال خودت میگشتی؛ این خودش یکجور تسلای خاطری هست. 0 10 زهره دزیانی 1404/6/26 - 18:38 شفق در خم جاده ی بی رهگذر آندره آسیمن 3.7 7 صفحۀ 61 دوست داشتم همه چیز همانطور که هست بماند، چون این هم میل مشترک آدمهایی است که همه چیزشان را باختهاند، رگ و ریشهشان را، توان زایش دوبارهشان را. شاید حرکت کنند، اینجا و آنجا بروند، بکوچند، آواره باشند، اما در همان حال گذار هم دچار یکجور سکونند؛ دقیقا چون ریشه در جایی ندارند، پس تحرکی هم به آن معنا ندارند، از تغییر واهمه دارند و عوض اینکه در جستوجوی خاک باشند، به هر چیزی تکیه میکنند. تبعیدی خانه و کاشانهاش را از دست داده که هیچ، یافتن جایی دیگر هم در توانش نیست، راستش اصلا فکرش را نمیتواند بکند. بعضیهاشان که مفهوم خانه و کاشانه را هم از یاد بردهاند؛ سعی میکنند معنا و مفهوم خانه و وطن را با جا و مکان تازهشان از نو بسازند، درست به سان عاشق وانهادهای که عشق تازه را بر ویرانههای عشق قبلی بنا میکند. بعضی آدمها تبعید را با خود میکشند و میآورند و هر جا که باشند بر سر خود آوار میکنند. 0 22 زهره دزیانی 1404/6/22 - 19:00 فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست داریوش شایگان 4.5 4 صفحۀ 22 پل ریکور در طیف تفاسیر قائل به دو نوع هرمنوتیک است: یکی هرمنوتیک درننگرِ تقلیلی که هم فروید و هم پروست در رسوخ به عمق روان انسان از آن بهره میگیرند، و دیگری هرمنوتیک فرانگرِ تعالیبخش که نقطه تمایز پروست با فروید است، بدین ترتیب که مقصود پروست از رسوخ در اعماق روان، جستجوی 《جوهر》 است، و بنابراین علاوه بر هرمنوتیک دروننگر، از شیوه هرمنوتیک فرانگر نیز مدد میجوید. 0 10 زهره دزیانی 1404/6/22 - 18:55 فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست داریوش شایگان 4.5 4 صفحۀ 21 ایو تادیه میگوید:《 فروید سی و دو سال بیشتر از پروست عمر کرد، پانزده سال پیش از او به دنیا آمد و هفده سال پس از او از دنیا رفت (...) هیچ یک از این دو، باید تاکید کنم هیچیک، آثار دیگری را نخوانده بود.》 پدیدار خواب برای هر دو اندیشمند مهمترین مظهر دنیای ناآگاه به شمار بهرود. با این تفاوت که فروید برای کشف این عالم بر تعبیر رویاهای فرد خفته تاکید میکند، ولی خوابی که پروست در رمانش تشریح میکند، خوابی است بیرویا، و حالتی است از نیمه بیداری. 0 7 زهره دزیانی 1404/6/20 - 14:52 وزارت درد دوبراوکا اوگرشیچ 3.5 4 صفحۀ 143 لطمه روحی جلای وطن، چیزی همسنگ ناپدید شدن ناگهانی مادر ازمیدان دید کودک است. 0 7 زهره دزیانی 1404/6/10 - 01:42 وزارت درد دوبراوکا اوگرشیچ 3.5 4 صفحۀ 33 در مهاجرت آدم هم پیش از موقع پیر است و هم تا همیشه جوان. 0 8 زهره دزیانی 1404/6/10 - 01:23 وزارت درد دوبراوکا اوگرشیچ 3.5 4 صفحۀ 23 حکایت هیچکس نه چندان خصوصی بود و نه چندان تکاندهنده، چون مرگ دیگر کسی را تکان نمیداد.خیلیها مرده بودند. 0 6 زهره دزیانی 1404/6/1 - 00:26 انسان موجودی یکروزه و قصه های دیگری از روان درمانی اروین دی. یالوم 4.0 17 صفحۀ 68 نقل قولی از شوپنهاور هست که شور عشق رو با آفتاب کورکننده مقایسه میکنه. وقتی به مرور زمان این خورشید کم نور میشه، ما ناگهان متوجه بهشت شگفتانگیز ستارگانی میشیم که به وسیله این خورشید تابان پنهان و پوشیده شده بودهند. 0 10 زهره دزیانی 1404/5/29 - 14:53 انسان در جستجوی خویشتن می رولو 4.0 3 صفحۀ 76 حالِ هنرمندان زمانِ ما به کسی میماند که در کشتی سرگردان بر امواج اقیانوس سعی میکند با عوض کردن طول موج رادیو با آدمهای دیگر تماس بگیرد و حرفش را به آنها بگوید. اما فقط هنرمندان این چنین نیستند؛ همه ما نیز مثل هنرمندان خود را روحاً تنها، سرگشته و جدا از دیگران احساس میکنیم. و برای رفع این احساس تنهایی صحبت درباره مسابقات فوتبال یا بالا و پایین رفتن قیمت دلار و نظایر آن را وسیله قرار میدهیم چون در این امور است که با زبان یکدیگر آشنا هستیم.در نتیجه تجربیات شخصی و احساسهای عمیق و درونی ما کنارتر و کنارتر گذاشته میشود و ما آدمهایی میشویم تهیتر و تنهاتر از پیش. 0 6 زهره دزیانی 1404/5/17 - 13:15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 97 تا زمانی که برای خوب زندگینکردنتان به دنبال دلیلی در خارج از خود میگردید، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نخواهد داد. اگر روی صندلی قربانی نشستهاید و علل بدبختیتان را شوهر نادان، رئیس بداخلاق، عوامل ژنتیکی یا اجبار میدانید و مسئولیت خود را به گردن دیگران میاندازید، شما در وضعیتی هستید که از آن رهایی نخواهید داشت و به بنبست رسیدهاید. مگر اینکه صندلی خود را عوض کنید روی صندلی مسئول بنشینید. شما و فقط شما مسئول وضعیت زندگیتان هستید و تنها شما توان تغییر آن را دارید. حتی اگر شما تحت فشار دیگران و موانعی خارج از خود هستید، باز هم حق استفاده از انتخابهای مختلف را دارید و میتوانید فرصت پیدا کردن راههای متفاوت برای مواجهه با آن موانع را به خود بدهید. یکی از جملات معروف نیچه این است :(( سرنوشتت را دوست بدار.)) به زبان دیگر، آیندهای بساز که دوستش داشته باشی. 0 9 زهره دزیانی 1404/5/17 - 10:15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 96 زرتشت چالشی را مطرح میکند:(( اگر قرار بود دوباره و دوباره عینا همان زندگی را تکرار کنید، چگونه این قضیه شما را تغییر میداد؟ چی میکردید اگر روزی یا شبی روحی پلید و شیطانی تنهاترین تنهایی شما را بشکافد و بیاید و بگوید :(( یک بار دیگر و بیشمار بار دیگر، باید این زندگی را که الان داری و زندگیای که تا کنون داشتهای باز هم تجربه کنی و هیچ چیز جدیدی در آن نیست؛ فقط هر درد و هر خوشی و هر فکر و هر آه و هر چیز کوچک و بزرگ ناگفتنی در زندگیات دوباره با همان ترتیب و سلسله مراتب به تو بازمیگردد. حتی این عنکبوت و این مهتاب که میان درختان است و حتی همین لحظه و خود من، ساعت شنی جاودانگی زندگی، بارها و بارها برمیگردد و تو فقط یکی از شنهای آن هستی!)) 0 7 زهره دزیانی 1404/5/15 - 15:17 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 79 اپیکور معتقد بود که رسالت اصلی فلسفه، تسکین رنج بشر است و ریشه ی رنج بشر چیست؟ اپیکور این سوال را بدون هیچ شک و شبههای اینگونه پاسخ میدهد:(( ریشه ی رنج بشر ترسِ همه جا حاضر، از مرگ است.)) 0 9 زهره دزیانی 1404/5/15 - 15:14 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 55 هرچه زندگیتان پوچتر و بیحاصلتر باشد، اضطراب از مرگ در شما بیشتر است. نیچه در دو عبارت کوتاه، این ایده را بیان داشته است:(( درست زندگی کن)) و ((به وقتش بمیر)) و زوربا در فیلم زوربای یونانی میگوید:(( برای مرگ چیزی جز ویرانه به جا نگذار)) و سارتر درزندگینامهاش گفته است:(( من آرام و بیصدا به سوی انتهای زندگی میرفتم... مطمئن بودم از اینکه آخرین انفجار قلبم، در آخرین صفحهی کارم ثبت خواهد شد و درآن موقع، مرگ، فقط یک مردِ مرده را با خود میبرد.)) 0 4 زهره دزیانی 1404/5/15 - 11:27 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 13 در هر لحظه از زندگی نمیتوان مدام به مرگ فکر کرد و مثل این میماند که خیره به خورشید بنگرید؛ فقط کمی میتوانید تحمل کنید؛ زیرا کسی که از ترس خشکش زده است نمیتواند زندگی کند. 0 9 زهره دزیانی 1404/5/7 - 09:43 انسان در جستجوی خویشتن می رولو 4.0 3 صفحۀ 53 رقابتهای انفرادی که در آن بُرد و بالا رفتن من از پلههای نردبانِ موفقیت بسته به در جا ماندن یا پایین رفتن شما از پلههای همان نردبان باشد مسائل و مشکلات روانشناختی فراوان به بار میآورد زیرا در چنین وضعی هر فرد بالقوه دشمن افراد دیگر است. آزردگی و خصومت بین افراد ریشه میدواند، گسترده میشود و اضطراب و انزوا از یکدیگر عمومیت پیدا میکند. 0 6 زهره دزیانی 1404/4/22 - 12:53 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.3 32 صفحۀ 288 در گذشته آرزو میکردیم دل زنی را که عاشقش بودیم به دست آوریم، بعدها، همین حس که دل زنی با ماست میتواند برای عاشق کردنمان به او بس باشد. بدین گونه، از آنجا که در عشق پیش از هر چیز به جستجوی لذتی ذهنیایم، در سنی که به نظر میرسد گرایش به زیبایی یک زن بزرگترین بخش دلدادگی باشد، عشقی - هر چه بدنیتر- میتواند پدید آید بی آن که، در آغاز، تمنایی در کار بوده باشد. در این دوره زندگی، پیشتر چند باری دچار عشق شدهایم؛ و او دیگر خود به خود و به پیروی از قانونهای ناشناخته بیچون و چرایش، در برابر دل شگفتزده و ناتوان ما، عمل نمیکند. ما هم کمکش میکنیم، با حافظه و با تلقین در آن دستکاری میکنیم. با شناختن یکی از نشانههایش، نشانههای دیگرش را به یاد میآوریم و زنده میکنیم. از آنجا که ترانهاش را از بریم، و کلمه به کلمه به دل سپردهایم، نیازی نیست زنی اولش را - سرشار از ستایشی که زیبایی برمیانگیزد- به ما بگوید تا دنبالهاش را به یاد آوریم. و اگر او از میانه ترانه آغاز کند - آنجا که دلها به هم نزدیک میشود، آنجا که میگوییم برای همدیگر زندهایم- آن اندازه به این موسیقی آشناییم که بتوانیم بیدرنگ در همان جا که او میخواهد با او همنوا شویم. 0 6 زهره دزیانی 1404/4/21 - 10:19 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.3 32 صفحۀ 270 در ولع خوشبختی، در آن هنگام هیچ چیز از زندگی نخواهی جز آنکه همیشه سلسلهای از بعد از ظهرهای لذتبخش باشد. 0 5 زهره دزیانی 1404/4/17 - 11:54 انسان در جستجوی خویشتن می رولو 4.0 3 صفحۀ 29 کسی که در دل نمیداند چه میخواهد و در مورد امور زندگی چه احساسی دارد وقتی با تغییرات بزرگ و تکان دهنده در زندگی شخصی و اجتماعی روبهرو میشود متوجه میشود که خواستها و هدفهای عادت شده و معمولش برای امنیت خاطر و جهت دادن به زندگیش کارساز نیستند. در چنین حالی او خود را از درون تهی احساس میکند و در مقابله با در هم ریختگیها و سردرگمیهای جامعه احساس خطر مینماید و واکنش طبیعیاش این خواهد بود که به دیگران روی بیاورد؛ به این امید که دیگران او را در یافتن راه و جهت زندگی یاری کنند و یا لااقل به او بفهمانند که در رویارویی با مشکلاتش تنها نیست . بنابراین باید گفت " تهی بودن" و "تنها بودن" دو مرحله یا دو روی یک فرایند هستند، فرایند احساس اضطراب و نگرانی. 0 3
بریدههای کتاب زهره دزیانی زهره دزیانی 7 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته: در سایه دوشیزگان شکوفا مارسل پروست 4.3 11 صفحۀ 39 گذشته از برخی بیسوادان عامی و اشرافی، که برایشان تفاوت گونههای حرفی بیمعنی است؛ آنچه آدمها را به هم نزدیک میکند نه اشتراک عقیده که خویشاوندی ذهنهاست. 0 9 زهره دزیانی 1404/6/29 - 09:56 فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست داریوش شایگان 4.5 4 صفحۀ 88 برای موجودی که محکوم به مرگ پی در پی است، تنها راه گریز از اضطراب مرگ و چنگ انداختن به مهلت بقا، امید به بازیافتن خویش است. گذرگاه آینده مسدود است، شاید بتوان روزنهای به پس، کورهراهی به گذشته گشود.اگر اکنون در آستانه تجربه مرگی هستیم که فراخواهد رسید، آیا در فراسوی مرگی نیستیم که پیشتر به وقوع پیوسته بوده است؟ همان مرگی که در پس آن زندگی گذشته ماست؟ 0 14 زهره دزیانی 1404/6/27 - 10:49 شفق در خم جاده ی بی رهگذر آندره آسیمن 3.7 7 صفحۀ 67 سرسپرده این پارک شده بودم، همچون تصرف عدوانی که یک جا پاگیر میشود و خانهای میسازد برهیچ، تکیه میکند بر باد، شاید فقط چون در جستوجوی رد پاهای خودم بودم. به این کار خو گرفتم، و آخرش هم پارک مامن و ماوای من شد. گاهی آدم وقتی میفهمد همان جای پارسالی گم شده به طرز عجیبی دیگر آنچنان احساس غریبی نمیکند. شاید هرگز خودت را پیدا نکنی؛ اما قشنگ به خاطر داری چطور دنبال خودت میگشتی؛ این خودش یکجور تسلای خاطری هست. 0 10 زهره دزیانی 1404/6/26 - 18:38 شفق در خم جاده ی بی رهگذر آندره آسیمن 3.7 7 صفحۀ 61 دوست داشتم همه چیز همانطور که هست بماند، چون این هم میل مشترک آدمهایی است که همه چیزشان را باختهاند، رگ و ریشهشان را، توان زایش دوبارهشان را. شاید حرکت کنند، اینجا و آنجا بروند، بکوچند، آواره باشند، اما در همان حال گذار هم دچار یکجور سکونند؛ دقیقا چون ریشه در جایی ندارند، پس تحرکی هم به آن معنا ندارند، از تغییر واهمه دارند و عوض اینکه در جستوجوی خاک باشند، به هر چیزی تکیه میکنند. تبعیدی خانه و کاشانهاش را از دست داده که هیچ، یافتن جایی دیگر هم در توانش نیست، راستش اصلا فکرش را نمیتواند بکند. بعضیهاشان که مفهوم خانه و کاشانه را هم از یاد بردهاند؛ سعی میکنند معنا و مفهوم خانه و وطن را با جا و مکان تازهشان از نو بسازند، درست به سان عاشق وانهادهای که عشق تازه را بر ویرانههای عشق قبلی بنا میکند. بعضی آدمها تبعید را با خود میکشند و میآورند و هر جا که باشند بر سر خود آوار میکنند. 0 22 زهره دزیانی 1404/6/22 - 19:00 فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست داریوش شایگان 4.5 4 صفحۀ 22 پل ریکور در طیف تفاسیر قائل به دو نوع هرمنوتیک است: یکی هرمنوتیک درننگرِ تقلیلی که هم فروید و هم پروست در رسوخ به عمق روان انسان از آن بهره میگیرند، و دیگری هرمنوتیک فرانگرِ تعالیبخش که نقطه تمایز پروست با فروید است، بدین ترتیب که مقصود پروست از رسوخ در اعماق روان، جستجوی 《جوهر》 است، و بنابراین علاوه بر هرمنوتیک دروننگر، از شیوه هرمنوتیک فرانگر نیز مدد میجوید. 0 10 زهره دزیانی 1404/6/22 - 18:55 فانوس جادویی زمان: نگاهی به رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست داریوش شایگان 4.5 4 صفحۀ 21 ایو تادیه میگوید:《 فروید سی و دو سال بیشتر از پروست عمر کرد، پانزده سال پیش از او به دنیا آمد و هفده سال پس از او از دنیا رفت (...) هیچ یک از این دو، باید تاکید کنم هیچیک، آثار دیگری را نخوانده بود.》 پدیدار خواب برای هر دو اندیشمند مهمترین مظهر دنیای ناآگاه به شمار بهرود. با این تفاوت که فروید برای کشف این عالم بر تعبیر رویاهای فرد خفته تاکید میکند، ولی خوابی که پروست در رمانش تشریح میکند، خوابی است بیرویا، و حالتی است از نیمه بیداری. 0 7 زهره دزیانی 1404/6/20 - 14:52 وزارت درد دوبراوکا اوگرشیچ 3.5 4 صفحۀ 143 لطمه روحی جلای وطن، چیزی همسنگ ناپدید شدن ناگهانی مادر ازمیدان دید کودک است. 0 7 زهره دزیانی 1404/6/10 - 01:42 وزارت درد دوبراوکا اوگرشیچ 3.5 4 صفحۀ 33 در مهاجرت آدم هم پیش از موقع پیر است و هم تا همیشه جوان. 0 8 زهره دزیانی 1404/6/10 - 01:23 وزارت درد دوبراوکا اوگرشیچ 3.5 4 صفحۀ 23 حکایت هیچکس نه چندان خصوصی بود و نه چندان تکاندهنده، چون مرگ دیگر کسی را تکان نمیداد.خیلیها مرده بودند. 0 6 زهره دزیانی 1404/6/1 - 00:26 انسان موجودی یکروزه و قصه های دیگری از روان درمانی اروین دی. یالوم 4.0 17 صفحۀ 68 نقل قولی از شوپنهاور هست که شور عشق رو با آفتاب کورکننده مقایسه میکنه. وقتی به مرور زمان این خورشید کم نور میشه، ما ناگهان متوجه بهشت شگفتانگیز ستارگانی میشیم که به وسیله این خورشید تابان پنهان و پوشیده شده بودهند. 0 10 زهره دزیانی 1404/5/29 - 14:53 انسان در جستجوی خویشتن می رولو 4.0 3 صفحۀ 76 حالِ هنرمندان زمانِ ما به کسی میماند که در کشتی سرگردان بر امواج اقیانوس سعی میکند با عوض کردن طول موج رادیو با آدمهای دیگر تماس بگیرد و حرفش را به آنها بگوید. اما فقط هنرمندان این چنین نیستند؛ همه ما نیز مثل هنرمندان خود را روحاً تنها، سرگشته و جدا از دیگران احساس میکنیم. و برای رفع این احساس تنهایی صحبت درباره مسابقات فوتبال یا بالا و پایین رفتن قیمت دلار و نظایر آن را وسیله قرار میدهیم چون در این امور است که با زبان یکدیگر آشنا هستیم.در نتیجه تجربیات شخصی و احساسهای عمیق و درونی ما کنارتر و کنارتر گذاشته میشود و ما آدمهایی میشویم تهیتر و تنهاتر از پیش. 0 6 زهره دزیانی 1404/5/17 - 13:15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 97 تا زمانی که برای خوب زندگینکردنتان به دنبال دلیلی در خارج از خود میگردید، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نخواهد داد. اگر روی صندلی قربانی نشستهاید و علل بدبختیتان را شوهر نادان، رئیس بداخلاق، عوامل ژنتیکی یا اجبار میدانید و مسئولیت خود را به گردن دیگران میاندازید، شما در وضعیتی هستید که از آن رهایی نخواهید داشت و به بنبست رسیدهاید. مگر اینکه صندلی خود را عوض کنید روی صندلی مسئول بنشینید. شما و فقط شما مسئول وضعیت زندگیتان هستید و تنها شما توان تغییر آن را دارید. حتی اگر شما تحت فشار دیگران و موانعی خارج از خود هستید، باز هم حق استفاده از انتخابهای مختلف را دارید و میتوانید فرصت پیدا کردن راههای متفاوت برای مواجهه با آن موانع را به خود بدهید. یکی از جملات معروف نیچه این است :(( سرنوشتت را دوست بدار.)) به زبان دیگر، آیندهای بساز که دوستش داشته باشی. 0 9 زهره دزیانی 1404/5/17 - 10:15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 96 زرتشت چالشی را مطرح میکند:(( اگر قرار بود دوباره و دوباره عینا همان زندگی را تکرار کنید، چگونه این قضیه شما را تغییر میداد؟ چی میکردید اگر روزی یا شبی روحی پلید و شیطانی تنهاترین تنهایی شما را بشکافد و بیاید و بگوید :(( یک بار دیگر و بیشمار بار دیگر، باید این زندگی را که الان داری و زندگیای که تا کنون داشتهای باز هم تجربه کنی و هیچ چیز جدیدی در آن نیست؛ فقط هر درد و هر خوشی و هر فکر و هر آه و هر چیز کوچک و بزرگ ناگفتنی در زندگیات دوباره با همان ترتیب و سلسله مراتب به تو بازمیگردد. حتی این عنکبوت و این مهتاب که میان درختان است و حتی همین لحظه و خود من، ساعت شنی جاودانگی زندگی، بارها و بارها برمیگردد و تو فقط یکی از شنهای آن هستی!)) 0 7 زهره دزیانی 1404/5/15 - 15:17 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 79 اپیکور معتقد بود که رسالت اصلی فلسفه، تسکین رنج بشر است و ریشه ی رنج بشر چیست؟ اپیکور این سوال را بدون هیچ شک و شبههای اینگونه پاسخ میدهد:(( ریشه ی رنج بشر ترسِ همه جا حاضر، از مرگ است.)) 0 9 زهره دزیانی 1404/5/15 - 15:14 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 55 هرچه زندگیتان پوچتر و بیحاصلتر باشد، اضطراب از مرگ در شما بیشتر است. نیچه در دو عبارت کوتاه، این ایده را بیان داشته است:(( درست زندگی کن)) و ((به وقتش بمیر)) و زوربا در فیلم زوربای یونانی میگوید:(( برای مرگ چیزی جز ویرانه به جا نگذار)) و سارتر درزندگینامهاش گفته است:(( من آرام و بیصدا به سوی انتهای زندگی میرفتم... مطمئن بودم از اینکه آخرین انفجار قلبم، در آخرین صفحهی کارم ثبت خواهد شد و درآن موقع، مرگ، فقط یک مردِ مرده را با خود میبرد.)) 0 4 زهره دزیانی 1404/5/15 - 11:27 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.8 21 صفحۀ 13 در هر لحظه از زندگی نمیتوان مدام به مرگ فکر کرد و مثل این میماند که خیره به خورشید بنگرید؛ فقط کمی میتوانید تحمل کنید؛ زیرا کسی که از ترس خشکش زده است نمیتواند زندگی کند. 0 9 زهره دزیانی 1404/5/7 - 09:43 انسان در جستجوی خویشتن می رولو 4.0 3 صفحۀ 53 رقابتهای انفرادی که در آن بُرد و بالا رفتن من از پلههای نردبانِ موفقیت بسته به در جا ماندن یا پایین رفتن شما از پلههای همان نردبان باشد مسائل و مشکلات روانشناختی فراوان به بار میآورد زیرا در چنین وضعی هر فرد بالقوه دشمن افراد دیگر است. آزردگی و خصومت بین افراد ریشه میدواند، گسترده میشود و اضطراب و انزوا از یکدیگر عمومیت پیدا میکند. 0 6 زهره دزیانی 1404/4/22 - 12:53 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.3 32 صفحۀ 288 در گذشته آرزو میکردیم دل زنی را که عاشقش بودیم به دست آوریم، بعدها، همین حس که دل زنی با ماست میتواند برای عاشق کردنمان به او بس باشد. بدین گونه، از آنجا که در عشق پیش از هر چیز به جستجوی لذتی ذهنیایم، در سنی که به نظر میرسد گرایش به زیبایی یک زن بزرگترین بخش دلدادگی باشد، عشقی - هر چه بدنیتر- میتواند پدید آید بی آن که، در آغاز، تمنایی در کار بوده باشد. در این دوره زندگی، پیشتر چند باری دچار عشق شدهایم؛ و او دیگر خود به خود و به پیروی از قانونهای ناشناخته بیچون و چرایش، در برابر دل شگفتزده و ناتوان ما، عمل نمیکند. ما هم کمکش میکنیم، با حافظه و با تلقین در آن دستکاری میکنیم. با شناختن یکی از نشانههایش، نشانههای دیگرش را به یاد میآوریم و زنده میکنیم. از آنجا که ترانهاش را از بریم، و کلمه به کلمه به دل سپردهایم، نیازی نیست زنی اولش را - سرشار از ستایشی که زیبایی برمیانگیزد- به ما بگوید تا دنبالهاش را به یاد آوریم. و اگر او از میانه ترانه آغاز کند - آنجا که دلها به هم نزدیک میشود، آنجا که میگوییم برای همدیگر زندهایم- آن اندازه به این موسیقی آشناییم که بتوانیم بیدرنگ در همان جا که او میخواهد با او همنوا شویم. 0 6 زهره دزیانی 1404/4/21 - 10:19 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.3 32 صفحۀ 270 در ولع خوشبختی، در آن هنگام هیچ چیز از زندگی نخواهی جز آنکه همیشه سلسلهای از بعد از ظهرهای لذتبخش باشد. 0 5 زهره دزیانی 1404/4/17 - 11:54 انسان در جستجوی خویشتن می رولو 4.0 3 صفحۀ 29 کسی که در دل نمیداند چه میخواهد و در مورد امور زندگی چه احساسی دارد وقتی با تغییرات بزرگ و تکان دهنده در زندگی شخصی و اجتماعی روبهرو میشود متوجه میشود که خواستها و هدفهای عادت شده و معمولش برای امنیت خاطر و جهت دادن به زندگیش کارساز نیستند. در چنین حالی او خود را از درون تهی احساس میکند و در مقابله با در هم ریختگیها و سردرگمیهای جامعه احساس خطر مینماید و واکنش طبیعیاش این خواهد بود که به دیگران روی بیاورد؛ به این امید که دیگران او را در یافتن راه و جهت زندگی یاری کنند و یا لااقل به او بفهمانند که در رویارویی با مشکلاتش تنها نیست . بنابراین باید گفت " تهی بودن" و "تنها بودن" دو مرحله یا دو روی یک فرایند هستند، فرایند احساس اضطراب و نگرانی. 0 3