معرفی کتاب وزارت درد اثر دوبراوکا اوگرشیچ مترجم نسرین طباطبائی

وزارت درد

وزارت درد

3.5
9 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

18

ناشر
آسیم
شابک
9786004900591
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1399/7/8

توضیحات

        نه راهِ پس نه راه پیش: در پی جنگ های بالکان در ده? 1990 تانیا لودسیچ و شاگردانش در تلاش برای دریافت اجاز? اقامت، از گروه ادبیات و زبان های اسلاوی در دانشگاه آمستردام سر در می آورند.در آنجا تانیا باید ادبیات یوگوسلاوی سابق را به یوگوسلاوی سابق درس بدهد. آنان، سرگردان در برزخ امن هلند، سعی می کنند نه فقط دخل و خرجشان را به هم برسانند، بلکه از این عالم سرگردانی و بلاتکلیفی راه به جایی ببرند.تانیا تصمیم می گیرد برای شاگردانش درسی با عنوان «یوگونوستالژی» برگذار کند و این خاطرات مشترک و آگاهانه از دورانی زوال یافته موقتاً سرزندگی و نیروی تازه ای در آنها می دمد. اما زمانی که رویدادهایی غم انگیز آنان را به مواجهه با پیامدهای تجزی? خشونت بار میهنشان ناگزیر می کند، پیوندهای شکنند? همکلاسی ها از هم می گسلد.«اوگرشیچ، همچون ناباکوف، بر توانایی ما در به یاد آوردن گذشته به عنوان منبعی برای حفظ هویت اخلاقی و عاطفی مان تأکید می گذارد.»-واشینگتن پست
      

لیست‌های مرتبط به وزارت درد

یادداشت‌ها

پناهندگی ب
          پناهندگی به وزارت درد

نویسنده پیش از شروع رمان در صفحه‌ای نوشته است که «راوی، داستان او، شخصیت‌ها و موقعیت آنها در رمانی که خواهید خواند همه خیالی‌اند. حتی شهر آمستردام کاملاً واقعی نیست.» البته می‌توان این حرف او را پذیرفت چراکه به‌هرحال حدی از تخیل در اثر راه پیدا کرده و اختلالی در سیر زمان و روابط شخصیت‌ها و سرنوشت هر کدام ایجاد کرده. اما می‌شود این را هم اضافه کرد که این رمان «مابعدِ واقعیت» واقعه‌ای‌ست که زندگی آنهایی را روایت می‌کند که دیگر فقط می‌توانند خودشان را با «ما» تعریف کنند نه چیزِ دیگر. واقعه چیست؟ آخرین حادثهٔ کشور درندشت سابق: فروپاشی یوگوسلاوی. راوی که خانه و زندگی را جا گذاشته و برای نجات جانش از کشورش گریخته، در روندی تکان‌دهنده به مرور خاطرات و ردّشان در اکنون سرگرم است. خانهٔ مصادره‌شده و صاحبخانه‌های جدید را به یاد می‌آورد. انگار هر چیز که در «اکنون» هست جلدی از گذشته رویش کشیده شده. هر اتفاق بلافاصله گذشته را احضار می‌کند. گذشته اکنون است و اکنون در گذشته جریان دارد. هر دو در هم سرریز می‌شوند و اندوه و شادی‌های کوچکی را به یاد می‌آورند که دیگر خونی زیر پوستشان نیست. ترکیب همه اینها نوری بر واقعهٔ بزرگ می‌اندازد. راوی با خونسردی‌ای که انگار ریشه در قصه‌گویی «یوگی‌ها» دارد سعی می‌کند اجزای متعدد «فروپاشی» را ذره‌ذره کنار هم بچیند بلکه تعبیری از چرائیِ فاجعهٔ بزرگ به دست بیاورد؛ بلکه بتواند این درهم‌تنیدگی دائمی و احضار گذشته‌اکنون را در روانِ ملتهبش به قرار برساند.
او در میانِ دیگر فراری‌ها و مهاجرانی گیر افتاده است که هر کدام جز اینکه تیپ یا شخصیتی برای پیشبرد رمان‌اند، ترکشی خونین از پیکرهٔ فاجعه‌اند. هیچ‌کدام نمی‌توانند هویت خود را سرراست تعریف کنند. تکلیفشان با هویتشان معلوم نیست. فقط می‌توانند اکنون را با گذشته تعریف کنند. گذشته‌ای که در عالم واقع امتداد نیافته است. یعنی اکنون زمانی تعریف‌پذیر می‌شود که گذشته باشد، آن هم گذشته‌ای جراحی‌شده: «ما»، «مردم ما»، «زبان ما»، «کشور ما». آن هم وقتی که دیگر نه «ما» در کار است نه زبان مشترک نه کشور مشترک. دیگر چیزی برای نامیدن باقی نمانده. همه‌چیز نامش را از دست داده است. فاجعه رخ داده و کسی نتوانسته کاری بکند. هرکس باید مسیر سرنوشتش را در پیش بگیرد و اگر توانست، از گذشته رها شود: یکی به دورترین نقطه از کشور سابق پناه می‌برد، یکی پرستار خانگی خانه‌های بی‌شمار می‌شود، یکی خودش را به بیماری روانی می‌زند تا دیپورت نشود، یکی آوارهٔ کوچه‌های جهان می‌شود به آواز و لعنت‌خوانی، یکی هم راه را در معبد سکسِ خشن و فریاد می‌جوید: در «وزارت درد».
        

1

زهره دزیانی

زهره دزیانی

1404/6/20 - 12:37

          تانیا شخصیت اصلی داستان اهل یوگسلاوی سابقه (شهر زاگرب) که بعد از جنگ‌های بالکان به ۵ کشور مستقل تقسیم شده، دکترای زبان و ادبیات صربوکرواتی داره و تو دوران جنگ‌های بالکان با همسرش گوران به آلمان مهاجرت می‌کنن بعد گوران جدا می‌شه و به توکیو میره و یک دوست به تانیا تدریس زبان‌های صربوکرواتی در دانشگاه آمستردام برای دو ترم‌پیشنهاد میده. تانیا به آمستردام میره تا برای دوترم زبان‌های صربوکرواتی به هم‌وطن‌هاش که حالا خیلیاشون به واسطه تجزیه یوگسلاوی هم‌وطن سابق محسوب میشن ادبیات زبانشون تدریس کنه و داستان شروع میشه...
اما اون‌چیزی که در طول داستان از اهمیت برخورداره روندی که توی ذهن تانیا اتفاق میوفته... تانیا که فکر می‌کنه هم‌وطناش از دوران جنگ گذر نکردن و چیزی شبیه گروه درمانی در کلاس‌هاش شروع میکنه و شاگرداش مجبور میکنه که خاطراتشون به یاد بیارن و یا نسبت به یوگسلاوی سابق حس نوستالوژی تجربه کنن و فکر میکنه که این درستترین کاره ... اما بعد یک ترم زمانی که مدیر گروه بهش میگه دانشجوهاش اعتراض کردن که کلاس براشون مفید نیست اولش شوک میشه و بعد تغییر رویه میده وخیلی جدی شروع میکنه به تدریس زبان‌های صربوکرواتی...
و اما واقعیت....
واقعیت دو جا تو صورت تانیا میخوره یکبار زمانی که بین دو ترم به زاگرب رفته بود در مسیر برگشت به آمستردام با مردی هم‌صحبت میشه که به آمریکا مهاجرت کرده بود و اون مرد بهش میگه: وطن رو که ترک میکنی فقط فضاتو تغییر نمیدی زمانتو، زمان درونی خودتو هم تغییر میدی و زمان توی زاگرب زودتر از زمان درونی تو میگذره تو فکر میکنی هنوز جنگه اما برای کسی که تو زاگرب مونده جنگ تموم شده
و بار دوم زمانی بود که یکی از شاگرداش بعد یک ترم جدیت در تدریس زبان‌های صربوکرواتی بهش گفت تو چیزی تدریس میکنی که تو جنگ نابود شده و اهمیتی نداره ولی تو میخوای نجاتش بدی و تو با واقعیت ارتباطی نداری انگار تو این دنیا زندگی نمیکنی و حتی زبان هلندی یاد نگرفتی... حتی بهش میگه تو با تراپی که تو ترم اول راه انداخته بودی بیشتر از بچه ها میخواستی حال خودتو خوب کنی و خودتو نجات بدی و داشتی به آدمایی که میخواستن گذشته لعنتیشون فراموش کنن ظلم میکردی...
آخر داستان اتفاقایی میوفته و در نهایت تانیا شروع میکنه زبان هلندی یاد گرفتن که در واقع نماد مواجهه با واقعیت و بریدن از یوگسلاوی و شروع زندگی جدیده... چون زبان همونطور که آبراهام مزلو تو نظریه اش میگه میتونه درواقع پاسخگویی به نیاز محبت و تعلق پذیری انسان باشه و نویسنده به خوبی با نشون دادن دکتری زبان صربوکروات و یادگیری زبان جدید احساس تعلق اصلی تانیا و شروع زندگی جدید و تعلق پذیری جدید به تصویر کشید (البته این تحلیل منه شاید قصد نویسنده این نبوده🙃)
و خب جدای از مسئله زبان آخرای داستان اتفاقاتی میوفته که میتونه شگفت‌زده‌تون کنه....
نظر شخصی ام درباره کتاب اینه که به نظرم کلیت داستان خیلی خوب و قوی بود اما مشکلش این بود که تا یک جایی خیلی داستان شرح میداد یکهو یک فصل فقط درون ذهن تانیا بود انگار و آخرای کتاب روی دور تند جلو میرفت و یک جمع بندی سریع داشت... ولی به طور کلی میتونستم دنیای تانیا جهان ذهنی و احساساتشو درک کنم و خیلی جاها حتی باهاش همدردی کنم میتونم بگم کتاب دوست داشتم و ترغیب شدم بقیه آثار این نویسنده رو بخونم

        

18