بریده‌های کتاب مهدی

مهدی

مهدی

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

ی نوع نگاه جدید براتون اوردم البته احتمالا میدونید ولی محض یاداوریم بخونید بد نی(: وقتی اطلاعاتی در مورد احساس آن شخص در دست نداریم ذهنمان شروع به حدس و گمان میکند . اثر نورافکن اصطلاحی است که در اصل توماس گیلوویچ کنت ساویتسکی در سال ۲۰۰۲ ابداع کردند تا تمایل انسانها به مبالغه در میزان تمرکز دیگران روی آنها را توضیح دهد هر یک از ما در مرکز توجه خود قرار داریم و مایلیم تصور کنیم که توجه دیگران نیز بر ما متمرکز است ؛ در حالی که در واقعیت هرکس معمولاً به خودش توجه می.کند در نتیجه اغلب اوقات فرض ما بر این است که دیگران ما را قضاوت منفی میکنند یا تأییدمان نمی کنند ؛ در حالی که آنها اصلاً به ما فکر نمیکنند . کسانی که دچار اضطراب اجتماعی هستند بیشتر به نحوه قضاوت و برداشت دیگران دربارهٔ آنها توجه میکنند کلارک و ولز ( ۱۹۹۵ ) اما کسانی که اعتماد به نفس بیشتری دارند بر توجه بیرونی تمرکز بیشتری دارند که از حس کنجکاوی آنان در مورد دیگران نشأت می گیرد توضیح کوتاه افرادی که اضطراب اجتماعی دارن: بیشتر تمرکزشون روی اینه که "دیگران الان دارن راجع به من چی فکر می‌کنن؟ منو قضاوت می‌کنن؟ بد به نظر میام؟" یعنی توجهشون به درون خودشونه اما از زاویه‌ی نگاه دیگران. 2. افرادی که اعتماد به نفس بالاتری دارن: به جای اینکه دائم فکر کنن دیگران درباره‌ی خودشون چی می‌گن، حواسشون به بیرونه. یعنی واقعاً به خودِ آدم‌های دیگه توجه می‌کنن. این "توجه بیرونی" از کنجکاوی سالم میاد؛ مثلاً: طرف مقابل چه علاقه‌هایی داره؟ چه حسی الان تو چهره‌ش هست؟ چه چیزی خوشحالش یا ناراحتش می‌کنه؟ دیدگاه یا تجربه‌های جالبی که داره چی می‌تونه باشه؟ خلاصه: "توجه بیرونی" یعنی تمرکز روی دنیای بیرون و آدم‌های دیگه، نه روی فکر و قضاوتی که ممکنه درباره‌ی خودت داشته باشن. "کنجکاوی نسبت به دیگران" یعنی به جای اینکه دائم نگران باشی "من چطور دیده می‌شم"، واقعاً بخوای بدونی "اون آدم روبه‌روی من چه کسیه، چی فکر می‌کنه، چی دوست داره."

1

مهدی

مهدی

1404/5/23

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

1. شیء‌سازی کامل انسان پوتزو در مورد لاکی مثل یک دارایی یا وسیله صحبت می‌کند («اونها مال توئه»)، و حتی نگران است که اگر «مریض شود روی دستش بماند» یعنی هزینه‌بر شود. این نشان می‌دهد که انسانیتِ لاکی به‌طور کامل نادیده گرفته شده و او به یک ابزار مصرفی تنزل پیدا کرده. 2. سقوط اخلاقی و بی‌تفاوتی عمومی استراگون بدون هیچ مقاومت اخلاقی، استخوان‌ها را برمی‌دارد و می‌جود، گویی شرایط تحقیرآمیز لاکی یا منبع این استخوان‌ها برایش مهم نیست. این تصویری است از اینکه در دنیای بکت، فقر و نیاز می‌تواند اخلاق را کاملاً فرسوده کند. 3. مقایسهٔ واکنش‌ها ولادیمیر از نظر اخلاقی واکنش نشان می‌دهد («مایه ننگه») ولی حتی این اعتراضش هم ضعیف و لکنت‌دار است و در نهایت به هیچ اقدامی منجر نمی‌شود. این ضعف عملی، نمادی است از ناتوانی انسان در مقابله با بی‌عدالتی. 4. همرنگی برای بقا وقتی استراگون می‌بیند ولادیمیر اعتراض کرده، برای اینکه از جمع عقب نماند می‌گوید «آبروریزیه» ولی همزمان به جویدن ادامه می‌دهد. این رفتار نشان می‌دهد که در چنین فضایی، انسان‌ها ممکن است از نظر زبانی همراهی کنند اما در عمل همچنان در چرخهٔ بی‌اخلاقی باقی بمانند. 5. عادی‌سازی بی‌رحمی پوتزو در پاسخ می‌گوید «شما خیلی سخت می‌گیرید» — این جمله تمام خشونت و تحقیر را به‌عنوان امری عادی و طبیعی جلوه می‌دهد. این مکانیسمِ عادی‌سازی خشونت، بخش مهمی از جهان نمایش است که در آن ظلم به‌مرور از چشم‌ها پنهان می‌شود. متن نمایشنامه پوتزو با سرخوشی آقا ! لاکی سرش را بلند میکند . جواب بده اونها رو میخوای یا نه ؟ سکوت لاکی پوتزو به استراگون رو میکند اونها مال توئه استراگون ) به سمت استخوانها خیز برمیدارد آنها را برمیدارد و شروع به جویدن میکند . خوشم نیومد هیچوقت ندیده بودم از خیر استخونها بگذره با اضطراب به لاکی نگاه می.کند واقعاً معرکه میشه اگه این مریض شه و روی دستم بمونه به پیپش پک میزند ولادیمیر ( برافروخته مایه ننگه سكوت ، استراگون مات و مبهوت از جویدن دست میکشد و به نوبت به پوتزو و ولادیمیر نگاه می.کند پوتزو ظاهراً آرام است . ولادیمیر دستپاچه و ناراحت پوتزو به ولادیمیر به چیز مشخصی اشاره میکنید ؟ ولادیمیر مصمم اما با لکنت ( زبان این طرز رفتار با یه آدم به لاکی اشاره میکند ... شبیه اون ... به نظر من ... نه ... با یه انسان .... نه ... مایه ننگه استراگون برای اینکه عقب نماند آبروریزیه به جویدن ادامه میدهد پوتزو شما خیلی سخت میگیرید

6

مهدی

مهدی

1404/5/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

در داستان مرگ نامربوط به نظرم کوبه آبه داره چیزی رو نشون میده که خیلی تو زندگی واقعی پیش میاد: وقتی بیش از حد به ارزیابی "کدوم انتخاب درست‌تره" یا "کدوم شجاعانه‌تره" می‌پردازیم، ممکنه توان و انگیزه عمل رو از دست بدیم. گاهی عمل نکردن، خودش بدترین تصمیمه، چون شرایط به مرور بدتر میشه. به زبان ساده، پیامش می‌تونه این باشه: شجاعت واقعی شاید این باشه که سریع تصمیم بگیری و عمل کنی، حتی اگه مطمئن نباشی، چون تردید طولانی‌مدت می‌تونه همه‌چیز رو خراب کنه. متن کتاب اون مرد ناخواسته تمام مدارک رو از بین برده بود و حالا هرچی منتظر میموند اوضاع بدتر میشد . شاید تو چنین شرایطی بهترین کار این باشه که زودتر به پلیس زنگ بزنه ... شاید هم ... واقعاً نمیدونست چی کار بکنه ... به نظر میرسید به آخر خط رسیده ؛ حالا یا باید به پلیس زنگ میزد و یا نقشه اش رو عملی میکرد این تصمیم به شهامت زیادی نیاز داشت . شاید هم انتخاب درست انتخابی بود تقريباً که شهامت بیشتری می طلبید شده صبح بود و اون مرد اون قدر به این موضوع که کدوم تصمیم نیاز به شهامت بیشتری داره فکر کرده بود که دیگه خسته و ناامید شده بود ...

4

مهدی

مهدی

1404/5/18

بریدۀ کتاب

صفحۀ 2

دارم عاشق کوبه آبه میشم خیلی تلنگراش قشنگه(: (این متن کتاب ولی اخرش ی توضیح دادم بهتر منظورشو از مقوا متوجه بشید) دکمه های پیرهنم رو باز کردم و مثل دکترها چند ضربه به قسمتهای مختلف سینه ام زدم . حالا دیگه مطمئن بودم هیچ چیز تو سینه ام نیست باز هم به فکر فرورفتم اگه اون تو چنین شرایطی برگرده ، آیا میتونم از حقم دفاع کنم ... ؟ ! بعد بلافاصله با خودم گفتم « از چی میترسی ... ؟ ! اون فقط یه تیکه مقواست ... ! » اما واقعیت چیز دیگه ای بود . اون هویت من بود با رفتن ، اون من نه اسم داشتم نه میدونستم کی هستم و نه... توضیح: اگر هویتت را روی چیزی بیرون از خودت بسازی (مثل کارت شناسایی، شغل، شهرت، یا حتی تصویری که دیگران از تو دارند)، روزی که آن چیز برود، خودت هم می‌روی. به همین دلیل، آبه آخر داستان وقتی می‌گوید «اون فقط یه تکه مقواست… اما واقعیت اینه که اون هویت من بود» دارد اعتراف می‌کند که تمام وجودش را روی یک نماد خارجی بنا کرده و حالا بدونش تهی است.

3

مهدی

مهدی

1404/5/18

بریدۀ کتاب

صفحۀ 2

این وضعیت چقدر آشناست برام(: خطاب به مردان و زنانی که هنوز عنصری به نام وجدان در وجودشان بیدار است این فرجام یکی از همسایگان شماست . این سرانجام دوست شماست ؛ مردی که قربانی جنایت عجیبی شده ... در یک نیمه شب خانوادهای کاملاً غریبه وارد اتاق من شدند و مرا از تمامی ، حقوقم حتی کنترل بر زندگی ام که حق مسلم من بود محروم .کردند آزادی ام را به طور کامل از دست دادم و به قحطی زدگی دچار شدم . این تمام ماجرا نیست ؛ آنها مرا مجبور کردند کار کنم و مخارج زندگی آنها را تأمین کنم برای به کرسی نشاندن حرفهای خود نیز رأی گیری میکنند و از قانونی به نام قانون اکثریت سخن میگویند سؤالی که از شما دارم این است که آیا به نظر شما توجیهی برای این کارها وجود دارد یا خیر ؟ اگر پاسخ شما مثبت باشد ، لازم است بدانید ما با سرعت هرچه تمامتر در یک جاده بدون بازگشت به سوی فروپاشی اجتماعی در حرکتیم تصور نکنید این مشکلی است که گریبانگیر من شده ، این معضل در انتظار تک تک شماست ؛ مگر این که دست در دست یکدیگر با این سوء استفاده از اصول دموکراسی به شدت برخورد کنیم

2

مهدی

مهدی

1404/4/27

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

این کتابو دوست دارم رین داره میگه زندگی پر از درد و رنج هر راهیو بری بدبختیای خودشو داره پس چه بهتر دردی رو به جون بخریم که خودمون انتخابش کردیم اینجوری تحمل اون درد راحتره. قسمتی از کتاب «بازهم خودش را سوزاند در درد نوعی رهایی حس میکرد آرامش بخش و آشنا ، معامله ای که کاملاً به راه و رسمش وارد .بود برای رسیدن به موفقیت باید فداکاری میکرد فداکاری یعنی درد ؛ و درد یعنی موفقیت خواب را از یاد برد و در کلاسها ردیف اول نشست تا به هیچ وجه نتواند چرت بزند . دائماً سردرد و همیشه حالت تهوع .داشت دیگر لب به غذا هم نزد و روزگارش رقت انگیز شد ؛ اما ، خُب تمام گزینههای دیگرش نیز به بدبختی و فلاکت ختم میشد مثلاً میتوانست فرار ، کند قایقی بگیرد و به یک شهر دیگر پناه ببرد میتوانست ساقی یک قاچاقچی دیگر شود یا اگر به آخر خط می رسید میتوانست به تیکانی برگردد ازدواج کند و امیدوار باشد که کسی نازایی اش را کشف نکند تا وقتی که دیگر دیر شده باشد . اما بدبختی ای که حالا حس میکرد از نوع خوبش بود . نوعی که در آن و امیدوار رضایت و شعفی عمیق تجربه میکرد ؛ چراکه خود آن را برگزیده بود .»

0