بریدههای کتاب ابراهیمی ابراهیمی 1403/4/2 تقدیر ما تدبیر ما مصطفی ملکیان 4.5 2 صفحۀ 5 در فرهنگِ انسان سنتی تقدیرگرایی موج میزند و معنای واقعی تقدیرگرایی آن است که در سلسلهی علل، مشیّت را حتی در علل قریبه نیز ببینیم. درحالیکه انسان مدرن تقدیر و مشیّت را به جایگاه علل بعیده تبعید میکند. فلذا جا برای طرح سوال چه باید کرد باز میشود .... پس انسان سنتی میگفت: «تدبیر ما تقدیر ماست» ولی انسان مدرن به این قائل است که «تقدیر ما تدبیر ماست». لذا انسان مدرن در مقابل این پرسش که «چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما» قادر است با اتکاء به خرد جمعی سرنوشت خود را رقم بزند. اینکه بتوان بهشتی روی زمین ساخت و با انقلاب و اراده هر کاری را از طریق ذهن خود بر جامعه و طبیعت تحمیل کرد؛ طبیعی است متعلّق به قرن انقلابات است که تجربه سدهی اخیر ثابت کرد این نوع ارادهگرایی و بیتوجّهی تام به ساختارهای متصلّب راه به جایی نمیبرد. به خصوص در کشور ما نوعی وفاق حاصل شده است که گرچه تقدیر ما را تدبیر ما رقم میزند؛ اما این تدبیر جنبهی اصلاحی، تدریجی و مسالمتآمیز دارد. 0 0 ابراهیمی 1403/1/19 رشد علی صفایی حائری 4.5 102 صفحۀ 60 آنها که در راهاند و همکارند، یکدیگر را سفارش میکنند بر حقی که به دست آوردهاند و بر صبری که باید به دست بیاورند، این نقش یک نقش سفارشی و اضافی بر نقش ثابت ایمان و عشق است ... آنچه از خسارت کلی انسان جلوگیری میکند و آنچه که تمام رشد را به دست میدهد دو عامل است؛ یکی ایمان که زیربنای کار و همکار و استقامت در کار است و آفریدگار این هر سه و دیگری مومن است که با تذکرها و تواصیها، غفلتها را میسوزاند و استعدادها را به جریان میاندازد و این تذکر و سفارش، تنها پس از این زمینه ایمان و عشق مفید است ... تذکرها و سفارشها و جرقهها برای مومنها و فشرده شدهها و به راه رسیدهها مفید است و آنها را پیش میبرد. 0 8 ابراهیمی 1403/1/19 رشد علی صفایی حائری 4.5 102 صفحۀ 47 کسی که عاشق حق شد، عاشق خلق میشود که: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. و این عشق میشود زیربنای مبارزه و امربه معروف و نهی ازمنکر. کسی که عاشق شد، خواستار بهروزی و بهزیستی و رشد و حرکت و کمال معشوق است و در این دید حتی یک پر سبزی و یک لقمه نان و یک ورق کاغذ هم هدر نمیشود و ضایع نمیگردد، که باید هر چیز به رشد خود و کمال خود برسد ... و این فرد چگونه میتواند شاهد ازدست رفتن استعدادهای خلق باشد ... کسی که عشق به حق دارد عاشق خلق میشود و آنها را از بتها و طاغوتها و شیطانها نجات میدهد، هر چند به درگیری و مبارزه با آنها بینجامد ... مومن نمیتواند بیتفاوت و یا سازشگر بماند ... مومن برای انتخاب شکلهای مبارزه اش، ملاکهایی دارد و نورهایی دارد. هدف او و شرایط او و دشمن او، شکل مبارزه او را مشخص میکند ... صبر و سازندگی و رشد دادن و عمل صالح و رشد کردن، ادامه ایمان هستند و دنباله عشق به حق ... عاشق حق از یک سو عمل می آورد و شاهکار می آفریند و از سوی دیگر همراه و همکار؛ چون در راه، درگیریهایی هست که به تنهایی نمیتوان با آنها روبرو شد. 0 4 ابراهیمی 1403/1/19 رشد علی صفایی حائری 4.5 102 صفحۀ 34 باید در این وقت کم به تجارتی دست زد که بی نهایت سود بیاورد و باید به دنبال خریداری رفت که پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و باید در جستجوی بازاری بود که رونق داشته باشد. یک بازار، بازار پایین است با خریدارهایی به نام دل و هوس هایش و به نام مردم و حرفهایش و به نام دنیا و جلوه هایش؛ و یک بازار هم بازار دیگری است با خریداری به نام الله، مالک، رحیم و مهربان. آن بازار پایین نمیتواند این همه سرمایه انسان را جذب کند، سرمایه ها گزاف هستند و متورم میشوند و عصیان می آورند و بحران می آفرینند ... من از خانه وسیع وجودم با قسمتهای گوناگون و اتاقهای متعدد، فقط به مستراحش چسبیده ام و به آن مشغول شده ام، درحالیکه باید تمام این اتاقها منظم میشد. همانطور که دست و پا و موی و اندامم را منظم میکنم و پرورش میدهم، باید دل و مغز و فکر و عقل و اراده ام و روحم را پرورش میدادم و در جای خود مینهادم و در جای خود به جریان می انداختم. 0 3 ابراهیمی 1403/1/17 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 84 برای پاسخ به این پرسش واحد که «آیا در زندگی من معنایی هست که با مرگی که بطور حتم در انتظار من است از میان نرود؟» که می توان آن را بصورتهای گوناگون مطرح کرد، در علوم بشری به جستجو پرداختم و دریافتم همه دانش های بشری نسبت به این پرسش گویی به دو نیمکره متضاد تقسیم می شوند که در دو انتهایشان دو قطب مختلف قرار دارد. یکی مثبت و دیگری منفی. ولی در هیچ یک از این دو قطب پاسخی برای پرسش های زندگی وجود ندارد. دسته ای از دانش ها گویی این پرسش را به رسمیت نمی شناسند، ولی در عوض با دقت و روشنی به پرسش هایی که مستقلا طرح می کنند، پاسخ می دهندو این گروه دانش های تجربی است که در آخرین نقطه شان ریاضیات قرار می گیرد. آن دسته دیگر دانشها، مسئله را به رسمیت می شناسند، ولی به آن پاسخ نمی دهند. این گروه دانشهای انتزاعی است و منتهی الیه آن، متافیزیک. 0 5 ابراهیمی 1403/1/17 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 72 احساس می کردم هرقدرهم که نتیجه گیری هایم درباره بیهودگی زندگی از لحاظ منطقی خدشه ناپذیر باشد (نتیجه گیری هایی که به تایید بزرگترین اندیشمندان نیز رسیده بود)، باز اشکالی در آنها وجود دارد. نمی دانستم این اشکال در استدلالهای من است یا در نحوه مطرح کردن پرسش، فقط احساس می کردم نتیجه گیری هایم از لحاظ منطقی کاملا اقناع کننده است، اما کافی نیست. همه این برهانها نمی توانستند تا آن اندازه مرا قانع کنند که دست به کاری بزنم که حاصل نتیجه گیری هایم به آن منتهی می شد، یعنی خودم را بکشم. و اگر می گفتم با عقل خودم به اینجایی که الان هستم رسیده ام و خودم را نکشته ام، حرفی غیر واقعی بر زبان آورده بودم. عقل کار می کرد، ولی چیز دیگری هم در کار بود که نمی توانم نامی جز معرفت زندگی بر آن بگذارم. نیرویی در کار بود که مرا وامی داشت به فلان چیز، به چیز دیگری توجه نشان دهم، و همین نیرو بود که مرا از وضع درماندگی بیرون آورد و عقل مرا در مسیر کاملا متفاوتی به حرکت انداخت. این نیرو مرا واداشت به این نکته توجه کنم که من و صدها انسان مانند من، کل نوع بشر نیستیم، و من هم هنوز زندگی نوع بشر را نمی شناسم. 0 1 ابراهیمی 1403/1/17 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 72 اگر فقط فهمیده بودم که زندگی معنا ندارد، می توانستم این را با آرامش پذیرا شوم، می توانستم قبول کنم که این تقدی من است. ولی حالا نمی توانستم آرام بگیرم. اگر همانند انسانی بودم که در جنگل زندگی می کند و می داند راه خروجی از این جنگل وجود ندارد، آنگاه می توانستم زندگی کنم؛ ولی من همانند انسانی بودم که در جنگل گم شده و از اینکه گم شده وحشت کرده و به هر سو می شتابد و می خواهد راهش را پیدا کند و یا آنکه می داند هر گامش بیشتر او را گمگشته ی کند ولی از حرکت هم نمی تواند دست بردارد. همه اینها بسییتر وحشتناک بود و من برای آنکه از این وحشت رهایی یابم، می خواستم خودم را بکشم. 0 1 ابراهیمی 1403/1/16 چه نیازی است به علی؟ علی شریعتی 4.2 7 صفحۀ 53 درد علی ع دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستان های اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند. اما این درد علی ع نیست، رددی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، تنهایی است که ما آن را نمی شناسیم. باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را، که علی ع درد شمشیر را احساس نمی کند، و ... ما درد علی ع را احساس نمی کنیم. 0 10 ابراهیمی 1403/1/16 چه نیازی است به علی؟ علی شریعتی 4.2 7 صفحۀ 43 از همه سخنانی که علی ع در مدت عمرش گفته است، جمله ای از همه رساتر، بلیغ تر، زیباتر، اثربخش تر و آموزنده تر وجود دارد و آن 25 سال سکوت علی ع است، که خطاب به همه انسانهاست، انسان هایی که علی ع را می شناسند. 25 سال سکوت در نهایت سختی و سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشه گیر و راهب؛ یک انسان فعال اجتماعی. 0 7 ابراهیمی 1403/1/16 چه نیازی است به علی؟ علی شریعتی 4.2 7 صفحۀ 31 در دنیا می بینیم که چگونه انقلابیون بزرگ جهان بعد از به قدرت رسیدن و به سیری رسیدن بازیگر حرفه ای سیاست می شوند ... و تنها علی است که هم در دوره ای که یک فرد در گروه پیغمبر ص بود و برای مکتب مبارزه می کرد انقلابی بود و هم در 25 سال سکوتش که قدرت به دستش نبود انقلابی ماند و هم در 5 سال حکومتش که همه قدرتها در دستش بود. 0 7 ابراهیمی 1403/1/13 اندیشیدن به فلسطین: جایگاه نظریه پردازی در فهم واقعیت های سرزمین های اشغالی رولیت لنتین 0.0 صفحۀ 7 ایلان پاپه: بیشتر صهیونیستها، اعتقادی به خدا ندارند، اما معتقدند که خداوند وعده ی سرزمین فلسطین را به آنها داده است. 4 11 ابراهیمی 1403/1/13 اندیشیدن به فلسطین: جایگاه نظریه پردازی در فهم واقعیت های سرزمین های اشغالی رولیت لنتین 0.0 صفحۀ 4 0 4 ابراهیمی 1403/1/10 دنیای بدون اسلام گراهام.ای. فولر 0.0 صفحۀ 14 0 4 ابراهیمی 1402/12/23 رستاخیز لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 19 صفحۀ 368 0 3
بریدههای کتاب ابراهیمی ابراهیمی 1403/4/2 تقدیر ما تدبیر ما مصطفی ملکیان 4.5 2 صفحۀ 5 در فرهنگِ انسان سنتی تقدیرگرایی موج میزند و معنای واقعی تقدیرگرایی آن است که در سلسلهی علل، مشیّت را حتی در علل قریبه نیز ببینیم. درحالیکه انسان مدرن تقدیر و مشیّت را به جایگاه علل بعیده تبعید میکند. فلذا جا برای طرح سوال چه باید کرد باز میشود .... پس انسان سنتی میگفت: «تدبیر ما تقدیر ماست» ولی انسان مدرن به این قائل است که «تقدیر ما تدبیر ماست». لذا انسان مدرن در مقابل این پرسش که «چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما» قادر است با اتکاء به خرد جمعی سرنوشت خود را رقم بزند. اینکه بتوان بهشتی روی زمین ساخت و با انقلاب و اراده هر کاری را از طریق ذهن خود بر جامعه و طبیعت تحمیل کرد؛ طبیعی است متعلّق به قرن انقلابات است که تجربه سدهی اخیر ثابت کرد این نوع ارادهگرایی و بیتوجّهی تام به ساختارهای متصلّب راه به جایی نمیبرد. به خصوص در کشور ما نوعی وفاق حاصل شده است که گرچه تقدیر ما را تدبیر ما رقم میزند؛ اما این تدبیر جنبهی اصلاحی، تدریجی و مسالمتآمیز دارد. 0 0 ابراهیمی 1403/1/19 رشد علی صفایی حائری 4.5 102 صفحۀ 60 آنها که در راهاند و همکارند، یکدیگر را سفارش میکنند بر حقی که به دست آوردهاند و بر صبری که باید به دست بیاورند، این نقش یک نقش سفارشی و اضافی بر نقش ثابت ایمان و عشق است ... آنچه از خسارت کلی انسان جلوگیری میکند و آنچه که تمام رشد را به دست میدهد دو عامل است؛ یکی ایمان که زیربنای کار و همکار و استقامت در کار است و آفریدگار این هر سه و دیگری مومن است که با تذکرها و تواصیها، غفلتها را میسوزاند و استعدادها را به جریان میاندازد و این تذکر و سفارش، تنها پس از این زمینه ایمان و عشق مفید است ... تذکرها و سفارشها و جرقهها برای مومنها و فشرده شدهها و به راه رسیدهها مفید است و آنها را پیش میبرد. 0 8 ابراهیمی 1403/1/19 رشد علی صفایی حائری 4.5 102 صفحۀ 47 کسی که عاشق حق شد، عاشق خلق میشود که: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. و این عشق میشود زیربنای مبارزه و امربه معروف و نهی ازمنکر. کسی که عاشق شد، خواستار بهروزی و بهزیستی و رشد و حرکت و کمال معشوق است و در این دید حتی یک پر سبزی و یک لقمه نان و یک ورق کاغذ هم هدر نمیشود و ضایع نمیگردد، که باید هر چیز به رشد خود و کمال خود برسد ... و این فرد چگونه میتواند شاهد ازدست رفتن استعدادهای خلق باشد ... کسی که عشق به حق دارد عاشق خلق میشود و آنها را از بتها و طاغوتها و شیطانها نجات میدهد، هر چند به درگیری و مبارزه با آنها بینجامد ... مومن نمیتواند بیتفاوت و یا سازشگر بماند ... مومن برای انتخاب شکلهای مبارزه اش، ملاکهایی دارد و نورهایی دارد. هدف او و شرایط او و دشمن او، شکل مبارزه او را مشخص میکند ... صبر و سازندگی و رشد دادن و عمل صالح و رشد کردن، ادامه ایمان هستند و دنباله عشق به حق ... عاشق حق از یک سو عمل می آورد و شاهکار می آفریند و از سوی دیگر همراه و همکار؛ چون در راه، درگیریهایی هست که به تنهایی نمیتوان با آنها روبرو شد. 0 4 ابراهیمی 1403/1/19 رشد علی صفایی حائری 4.5 102 صفحۀ 34 باید در این وقت کم به تجارتی دست زد که بی نهایت سود بیاورد و باید به دنبال خریداری رفت که پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و باید در جستجوی بازاری بود که رونق داشته باشد. یک بازار، بازار پایین است با خریدارهایی به نام دل و هوس هایش و به نام مردم و حرفهایش و به نام دنیا و جلوه هایش؛ و یک بازار هم بازار دیگری است با خریداری به نام الله، مالک، رحیم و مهربان. آن بازار پایین نمیتواند این همه سرمایه انسان را جذب کند، سرمایه ها گزاف هستند و متورم میشوند و عصیان می آورند و بحران می آفرینند ... من از خانه وسیع وجودم با قسمتهای گوناگون و اتاقهای متعدد، فقط به مستراحش چسبیده ام و به آن مشغول شده ام، درحالیکه باید تمام این اتاقها منظم میشد. همانطور که دست و پا و موی و اندامم را منظم میکنم و پرورش میدهم، باید دل و مغز و فکر و عقل و اراده ام و روحم را پرورش میدادم و در جای خود مینهادم و در جای خود به جریان می انداختم. 0 3 ابراهیمی 1403/1/17 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 84 برای پاسخ به این پرسش واحد که «آیا در زندگی من معنایی هست که با مرگی که بطور حتم در انتظار من است از میان نرود؟» که می توان آن را بصورتهای گوناگون مطرح کرد، در علوم بشری به جستجو پرداختم و دریافتم همه دانش های بشری نسبت به این پرسش گویی به دو نیمکره متضاد تقسیم می شوند که در دو انتهایشان دو قطب مختلف قرار دارد. یکی مثبت و دیگری منفی. ولی در هیچ یک از این دو قطب پاسخی برای پرسش های زندگی وجود ندارد. دسته ای از دانش ها گویی این پرسش را به رسمیت نمی شناسند، ولی در عوض با دقت و روشنی به پرسش هایی که مستقلا طرح می کنند، پاسخ می دهندو این گروه دانش های تجربی است که در آخرین نقطه شان ریاضیات قرار می گیرد. آن دسته دیگر دانشها، مسئله را به رسمیت می شناسند، ولی به آن پاسخ نمی دهند. این گروه دانشهای انتزاعی است و منتهی الیه آن، متافیزیک. 0 5 ابراهیمی 1403/1/17 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 72 احساس می کردم هرقدرهم که نتیجه گیری هایم درباره بیهودگی زندگی از لحاظ منطقی خدشه ناپذیر باشد (نتیجه گیری هایی که به تایید بزرگترین اندیشمندان نیز رسیده بود)، باز اشکالی در آنها وجود دارد. نمی دانستم این اشکال در استدلالهای من است یا در نحوه مطرح کردن پرسش، فقط احساس می کردم نتیجه گیری هایم از لحاظ منطقی کاملا اقناع کننده است، اما کافی نیست. همه این برهانها نمی توانستند تا آن اندازه مرا قانع کنند که دست به کاری بزنم که حاصل نتیجه گیری هایم به آن منتهی می شد، یعنی خودم را بکشم. و اگر می گفتم با عقل خودم به اینجایی که الان هستم رسیده ام و خودم را نکشته ام، حرفی غیر واقعی بر زبان آورده بودم. عقل کار می کرد، ولی چیز دیگری هم در کار بود که نمی توانم نامی جز معرفت زندگی بر آن بگذارم. نیرویی در کار بود که مرا وامی داشت به فلان چیز، به چیز دیگری توجه نشان دهم، و همین نیرو بود که مرا از وضع درماندگی بیرون آورد و عقل مرا در مسیر کاملا متفاوتی به حرکت انداخت. این نیرو مرا واداشت به این نکته توجه کنم که من و صدها انسان مانند من، کل نوع بشر نیستیم، و من هم هنوز زندگی نوع بشر را نمی شناسم. 0 1 ابراهیمی 1403/1/17 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 72 اگر فقط فهمیده بودم که زندگی معنا ندارد، می توانستم این را با آرامش پذیرا شوم، می توانستم قبول کنم که این تقدی من است. ولی حالا نمی توانستم آرام بگیرم. اگر همانند انسانی بودم که در جنگل زندگی می کند و می داند راه خروجی از این جنگل وجود ندارد، آنگاه می توانستم زندگی کنم؛ ولی من همانند انسانی بودم که در جنگل گم شده و از اینکه گم شده وحشت کرده و به هر سو می شتابد و می خواهد راهش را پیدا کند و یا آنکه می داند هر گامش بیشتر او را گمگشته ی کند ولی از حرکت هم نمی تواند دست بردارد. همه اینها بسییتر وحشتناک بود و من برای آنکه از این وحشت رهایی یابم، می خواستم خودم را بکشم. 0 1 ابراهیمی 1403/1/16 چه نیازی است به علی؟ علی شریعتی 4.2 7 صفحۀ 53 درد علی ع دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستان های اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند. اما این درد علی ع نیست، رددی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، تنهایی است که ما آن را نمی شناسیم. باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را، که علی ع درد شمشیر را احساس نمی کند، و ... ما درد علی ع را احساس نمی کنیم. 0 10 ابراهیمی 1403/1/16 چه نیازی است به علی؟ علی شریعتی 4.2 7 صفحۀ 43 از همه سخنانی که علی ع در مدت عمرش گفته است، جمله ای از همه رساتر، بلیغ تر، زیباتر، اثربخش تر و آموزنده تر وجود دارد و آن 25 سال سکوت علی ع است، که خطاب به همه انسانهاست، انسان هایی که علی ع را می شناسند. 25 سال سکوت در نهایت سختی و سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشه گیر و راهب؛ یک انسان فعال اجتماعی. 0 7 ابراهیمی 1403/1/16 چه نیازی است به علی؟ علی شریعتی 4.2 7 صفحۀ 31 در دنیا می بینیم که چگونه انقلابیون بزرگ جهان بعد از به قدرت رسیدن و به سیری رسیدن بازیگر حرفه ای سیاست می شوند ... و تنها علی است که هم در دوره ای که یک فرد در گروه پیغمبر ص بود و برای مکتب مبارزه می کرد انقلابی بود و هم در 25 سال سکوتش که قدرت به دستش نبود انقلابی ماند و هم در 5 سال حکومتش که همه قدرتها در دستش بود. 0 7 ابراهیمی 1403/1/13 اندیشیدن به فلسطین: جایگاه نظریه پردازی در فهم واقعیت های سرزمین های اشغالی رولیت لنتین 0.0 صفحۀ 7 ایلان پاپه: بیشتر صهیونیستها، اعتقادی به خدا ندارند، اما معتقدند که خداوند وعده ی سرزمین فلسطین را به آنها داده است. 4 11 ابراهیمی 1403/1/13 اندیشیدن به فلسطین: جایگاه نظریه پردازی در فهم واقعیت های سرزمین های اشغالی رولیت لنتین 0.0 صفحۀ 4 0 4 ابراهیمی 1403/1/10 دنیای بدون اسلام گراهام.ای. فولر 0.0 صفحۀ 14 0 4 ابراهیمی 1402/12/23 رستاخیز لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 19 صفحۀ 368 0 3