بریده‌های کتاب fatemeh nazemi

fatemeh nazemi

fatemeh nazemi

5 روز پیش

1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 125

به صورتش لبخند زدم و گفتم: «احمد تو خیلی مهربان و باانصافی.» گفت: «تو هم نجیب و باوقاری. فقط یک‌کم حساسی.» گفتم: «من وقتی با تو ازدواج کردم، فکر کردم شاید مثل بعضی‌ها که اجازه نمی‌دهند توی خانه موسیقی پخش شود، همسرشان آرایش کند و لباس‌های رنگارنگ و مد روز بپوشد، باشی. اما تو خودت از من می‌خواهی برایت آواز بخوانم. از سر و لباسم تعریف می‌کنی. تو باعث می‌شوی احساس شادی و اعتماد به نفس کنم. حس کنم زن زیبا و جذابی هستم.» احمد صورتم را بوسید و گفت: «خوب هستی! تو همسر زیبای من هستی! اینکه به زن اجازه ندهی در کنار همسرش، در چهاردیواری خانه‌اش، بپوشد و برقصد و شاد باشد واقعا جز تعصب و تحجر نمی‌تواند باشد. من با زندگی تجملاتی و اسراف مخالفم. تو هم هستی. ما هردو انقلابی هستیم. انقلاب یعنی تغییر دادن درون به ساده‌زیستی، دوری از عافیت‌طلبی، اما بهره‌مند شدن از لذت‌های حلال، نعمتی‌ست که اگر خودمان را از آن دریغ کنیم، ثوابی در آن نیست و اتفاقا باعث تکبر و بهتر دیدن خودمان از دیگران هم می‌شود.»

0